ئارامتر بخوێنەوە

ارادە‌ی معطوف بە مقابلە با سرکوب

آگری اسماعیل نژاد


مبارزات کوردستان بعد از فتوای خمینی که هم مرجعیت دینی داشت و هم به کاریزمای پوپولیسم انقلابی تبدیل شدە بود، گفتمان ملی_دمکراتیک  خود را که زیر بنای آن «حق تعیین سرنوشت» بود، با رویکرد مقاومت پیگیری کردند.

 در این میان بخشی از مبارزان تلاش کردند رویکرد مقاومت را خارج از چهارچوب نظام جمهوری اسلامی تعریف کنند و بعضی نیز تلاش نمودند در همان چهارچوب این رویکرد را تعریف نمایند.

گروە اول بر اساس اصل دفاع مشروع، علی‌رغم میل باطنی و برای مقاومت در برابر هجوم‌هایی که به  کوردستان می‌شد، اسلحه در دست گرفتند و به همین سبب رویه‌ی‌ آن‌ها به اشتباە به مبارزات مسلحانه مرسوم گردید، در حالی که در واقع مقاومت مسلحانه بود.

 چرایی اشتباە در نامگذاری مقاومت مسلحانه به مبارزات مسلحانە در این است که به‌کارگیری اسلحه هیچگاە به استراتژی گروه‌های سیاسی تبدیل نشدە و  این گروه‌ها هرچند اسلحه در دست داشتند، اما کاربرد آن اسلحه تنها برای  مقاومت و به منزله‌ی تاکتیکی برای واداشتن رژیم به مذاکرە بود،  به‌طوری که دکتر قاسملو در گردهمایی در منطقه‌ی سپی‌سنگ در بین پیشمرگه‌های حزب دمکرات به وضوح به این مسئله اشاره می‌کند.

در این میان جریانات و احزاب کوردستانی محدودیتی دیگر هم  برای کاربرد اسلحه قائل بودند و این محدودیت مربوط به تعیین حدودی بود که تنها در تقابل با آن‌ها اسلحه به‌کارگرفته می‌شود.

جریان مقاومت کوردستان اسلحه را تنها خطاب به بخش رویین عوامل سرکوب جامعه‌ی کوردستان به‌کار می‌بردند(رویین به مفهوم عوامل ظاهر که مستقیماً در سرکوب حضور دارند)؛ بدین مفهوم که آنها تنها افراد و سازمان‌های امنیتی که مستقیماً در سرکوب دست داشتند، جامعه‌ی هدف سلاح خود می‌پندارند، و در این میان بخش زیرین و نرم‌افزاری سرکوب که بخش  رویین،  قدرت و برنامه‌ی خود را از آن  می‌گیرد، در سیبل مبارزات موسوم به مسلحانه حضوری ندارد و اسلحه‌ی مبارزات رو به این بخش شلیک نشده است.

 بخش زیرین به عواملی اطلاق می‌شود که به شیوە‌ی غیرمستقیم در سرکوب دست دارند ،آنها طراحان استراتژیک برنامه سرکوب و هدایتگران اصلی بخش رویین  و همچنین تأمین‌کنندگان هزینه های مورد نیاز بخش رویین هستند.

البته مقاومت مسلحانه چون از خواستگاه اجتماعی بالایی هم برخوردار بود، ناچاراً ملزم به رعایت موضوعاتی مانند عدم درگیری در مناطق مسکونی، عدم درگیری در نزدیکی خرمن‌های مردم که در بسیاری از موارد سپاه پایگاه خود را در همان مناطق احداث می‌کرد و همزمان باید در سرکوب خائنین کورد نیز بسیار هوشمندانه عمل می‌کردند که از همگی این موضوعات توسط سپاه به عنوان یک نقطه ضعف مقاومت مسلحانه استفاده می‌شود.

همین مسئله سبب شده بود تاکتیک به‌کارگیری اسلحه برای واداشتن رژیم به مذاکره به هدف خود دست نیابد و حتی رژیم  در همه‌ی مقاطع تلاش کرده است که این تاکتیک را به نوعی در خدمت  سیکل خشونت خود قرار دهد.

 اگر بخواهیم این مسئله را تبیین کنیم، باید اظهار داشت که به‌کارگیری اسلحه به شیوەای که تنها بخش  رویین سرکوبگران در سیبل آن قرار داشته باشند، مسبب آن شدە است که خشونت‌های حاصل از این منطق به پتانسیل خودترمیمی بخش رویین سرکوبگران تبدیل شود و در این میان اگر یکی از عناصر و عوامل سرکوب در کوردستان به شیوەای فیزیکی حذف می‌شود، این پایان نه تنها امیدی برای پایان سرکوب نبود، بلکه به پتانسیلی برای ترمیم همان بخش سرکوب تبدیل می‌شود؛ چون اولاً فرد حذف‌شده در جامعه‌ی کوردستان از روابط فامیلی برخوردار بوده و حذف او مسبب آن می‌شود به نوعی این رابطه‌ی فامیلی عطف به طرف رژیم پیدا کند، همزمان با آن می‌دانیم که رژیم از سیستم رانت برای وابستگی بیشتر این نوع خانواده‌ها به خود استفاده می‌کند.

دوماً بخش زیرین سرکوب از این قدرت برخودار است که خشونت ایجادشدە در پی سرکوب  را به سیکل سرکوب تزریق کند و در عین حال بخش زیرین سرکوب به دلیل آنکه خود مخاطب قرار نمی‌گیرد،  از هرگونه آسیب‌دیدگی محفوظ  بماند؛ به همین دلیل به آسانی می‌تواند  ترس حاصل از این خشونت که به امید تغییر رفتار بخش رویین سرکوب و با رشادت‌های فراوان ایجاد شدە است را کنترل و هدایت نماید.

 حال  برای سادەشدن بحث، مثالی مطرح می‌کنم :

بسیاری از عوامل جمهوری اسلامی و حتی بخش اعظم مردم ایران ادعا دارند که «کوردها سر می‌برند» و آن‌ها حتی مدعی هستند، خود اجساد کسانی را دیدەاند که سر آنها از تن‌شان جدا شدە است و این اجساد سر همراه‌شان نبودە است.

این مسئله در حالی مطرح است که مقاومت کوردها با اسلحه‌ی گرم بود، نه چاقو و چیزهای برندە‌ی سرد. جدا از این مسئله، در مقابل که نیروی سرکوبگر حضور داشت، خود این نیروی سرکوبگر نیز مجهز به انواع اسلحه‌ی گرم و  به مراتب پیشرفته‌تر  بودە و هست، پس چرایی سرهای بریدە را باید در کجا جست؟

حتماً در جواب ادعا می‌شود که بعد از کشتن سر آنها را می‌بریدند، این ادعا خالی از واقعیت است چون یک: بسیاری مواقع افراد دستگیرشدە توسط احزاب کوردی بدون حتی تبادل زندانی آزاد می‌شدند و در حالت‌هایی هم با زندانیانی مبادله می‌شدند، اگر قرار بر سربریدن اعضاء سپاە پاسداران بود چرا این افراد سربریدە نمی‌شدند؟

 دو:  یک چریک از لحاظ زمانی در محدویت  و تنگنا است، پس حتی اگر هم بخواهد زمان آن را در دست ندارد که یک جسد را سر ببرد و در عین حال هم مگر یک جسد سربریدە به چه درد یک مبارز میخورد؟ و به چه کار آن چریک می‌آید؟

موضوعی که این مسئله را تمسخرآمیزتر می‌كند این است که حمل یک سر که وزن آن ۱٠ تا ۱٥ کیلو است جدا از چندش‌آو بودنش قابل انجام نیست، چون مهم‌ترین مسئله برای یک چریک مسئله‌ی وزن اشیاء مورد نیازش است. این وزن باید قابل حمل باشد تا عملکرد چریک را کاهش ندهد.

اما باز هم سرهای بریدە یک توهم نبود، چون در واقع کسانی که تنها حسرت و داغ  دیدنش برای آن‌ها ماندە بود این ادعا را می‌کردند.

واقعیت این است که سرهای بریدە وجود داشت. اما فاعل آنها کوردها نبودند، بلکه همان بخش زیرین سرکوب کوردستان بود که این سرها را می‌برید و چرایی این رفتار به دو دلیل بود:

یک: لاپوشانی خشونت‌های سرکوب کوردستان بدین مفهوم که آن‌ها برای توجیه حجم خشونت‌های خود در کوردستان باید القاء می‌کردند که حجم خشونت کوردها بسیار بیشتر است و آن‌ها تنها مقابله به مثل کردەاند.

 دو: بخش زیرین سرکوب از این مطمئن بود که احساسات و رفتارهای حاصل از این نوع خشونت را به دلیل عقبه‌ی دینی می‌تواند هدایت کند. براساس همین اطمینان بود که بعدها نسخه‌ی توسل به خشونت برای کلیه‌ی مخالفین و حتی موافقینی که سد راە تصاحب قدرت  پنداشته می‌شدند، پیچیدە شد. در واقع بخش زیرین در پروژە‌ی سرهای بریده تنها از یک فرهنگ دینی سوءاستفاده کرده بود و آن فرهنگ عاشورا و مرگ حسین بن علی، امام سوم شیعه‌ها بود. کما اینکه در این اواخر رژیم برای توجیه حضور خود در سوریه از همین ترفند مجددا استفاده کرد و دستگاه پروپاگاندای رژیم اعلام کرد که محسن حججی سر بریده شده است.

جا دارد اشاره کنیم که  انقلاب‌ها توانایی بالایی در خرج نیروهای خود دارند و صد البته اگر به این مسئله حمایت از سرکوب کوردها از طرف ناسیونالیست‌های تمامیتخواە و متوهمین مدافع «تمامیت ارضی» اضافه شود، طبیعی است که  قدرت سرکوب و هدایت خشونت‌های حاصل از سرکوب و مقاومت بسیار بالا می‌رود.

 اما نسخه‌ی سرکوب و تزریق خشونت مختص به زمانی مشخص و حتی ملت و جریانی مشخص نیست، بلکه این رویه با همان متد و در مورد هر مخالف احتمالی‌ای تداوم دارد.

عدم آسیب پذیری بخش زیرین عوامل سرکوب و نیز فرهنگ (حاکمیت از آن کسی است که قدرتمندتر باشد) شرایطی را فراهم کردە است که رویکرد مقاومتی استفاده از اسلحه در راستای تاکتیک تلاش برای تغییر رفتار حاکمیت به شکست منجر شود.

پس «چه باید کرد؟» قبل از آن بگذارید به سطور اولیه‌ی نوشته برگردیم، بحث بر سر شکل‌گیری دو رویکرد بود و ما تنها به بررسی یک رویکرد پرداختیم.

رویکرد دوم که تلاش داشت با سازش کردن با خمینی به خواسته های خود برسد، به سرنوشتی تراژیک دچار شد.

این رویکرد هرگز نتوانست رفتار خود را در چهارچوب جمهوری اسلامی تئوریزە کند و با تأکید بر خواست و تئوری گروە اول در تلاش بود در چهارچوب ولایت فقیه دستاوردهایی داشته باشد، اما تا به حال در تضاد سرکوب-تفاهم به سر می‌برد.

سیکل سرکوب-تفاهم بدین مفهوم که خود ادعای تفاهم با جمهوری اسلامی دارد، در حالی که هم سرکوب می‌شود و  هم دستاوردی نداشته و ندارد.

 جدا از دستاوردهای شخصی که هم مقطعی بودە و هم چیز حائز اهمیتی نبودەاند، بیشتر در قالب تطمع فردی می‌گنجد تا هر مسئله‌ی دیگری. مهمترین دستاورد عمومی این رویکرد که اسلحه را به دلیل پرهیز از خشونت و عدم تناسب قدرت نظامی بین خود و گروە سرکوب کنار گذاشته بود، انتشارات دولتی صلاح‌الدین ایوبی در ارومیه بود، این انتشارات با اختصاص  بخشی از بودجه‌ی امنیتی و همچنین نظارت ارگان امنیتی اطلاعات ادارە می‌شد1 .

وسعت سرکوب، نظارت، سانسور و عدم امنیت برای دست‌اندرکاران این انتشارات در سطحی بود که تمام افتخار و دستاورد این انتشارات را در تولید چند متن ادبی و بازنشر چندین کتاب با ژانر ادبیات می‌توان خلاصه کرد، دستاوردی که در عصر اطلاعات آزاد دیگر حتی‌ در گوشه‌ای از تاریخ هم جایگاه نخواهد داشت.

انتشارات صلاح‌الدین ایوبی بعد از اطمینان نسبی از سکوت اسلحه‌ی مبارزان گروە اول با پرسش و چالش‌هایی از طرف بخش زیرین سرکوبگران روبرو شد، در ابتدا آن‌ها چرایی حضور این انتشارات در ارومیه را مطرح کردند و پس از انتقال آن به سنه و بعداً مسئله‌ی بودجه و هزینه های جاری آن را بحث کردند و دست آخر در بیصدایی به تاریخ سپردە شد.

پس در واقع انتشارات صلاح‌الدین ایوبی دستاوردی حاصل  تلاش گروە دوم نبود، بلکه طرحی  از آن بخش زیرین سرکوب بود که برای سرکوب گروە اول طراحی شدە بود و تنها گروە دوم در آن نقش حضوری داشت که این نقش تعیین‌کننده و راهبردی نبود. ( خوانندە می‌تواند برای درک بیشتر این مسئله به مصاحبه‌ی آقای فاروق کیخسروی با هفته نامه‌ی کوردی «وشه» درج در ۱۲می ۲٠۱٦ مراجعه کند.)

از لحاظ حضور سیاسی و اجتماعی هم کلیه‌ی افراد وابسته به این گروە هیچ حضور محسوس و غیرمحسوسی در ساختار قدرت نداشتند و بیشتر به منتقدین جریان اول در رسانه های مختلف تبدیل شدند و همین مسئله مسبب آن شد که آنها در اجتماع ایزوله شوند.

در حال حاضر باید گفت هر دو رویکرد مبارزان کورد با بن‌بست یا شکست روبرو شدە است و برای خروج از این بن‌بست در گام اول باید مبارزە را از قالب مقاومت خارج کردە و به مقابله با تمام عوامل سرکوب، اعم از  عوامل رویین و عناصر زیرین واداشت.

برای شناسایی تمامی عوامل سرکوب باید ابعاد خشونت و انواع خشونت را شناسایی کردە و برای هرکدام راهکاری مناسب و عملی طرح نمود. شناسایی ابعاد و نوع خشونت حاکمان تهران در کوردستان  در گام نخست برای مقابله با خشونت موجود است، پس از شناسایی انواع خشونت باید گفتمان مبارزات کوردستان از مقاومت به مقابله تغییر کند؛ چون مقاومت در برابر سرکوب شاید در دیدگاە ارزشی قابل تقدیر باشد، اما به مفهوم پایان سرکوب نیست و تنها مسبب ایجاد حصار خلوتی برای سرکوب می‌شود. در چنین شرایطی الزامی است که گفتمان مقاومت به گفتمان مقابله تغییر کند، چون هدف اصلی مبارزات کوردستان پایان خشونت و سرکوب در کوردستان است، نه مقاومت کردن صرف در برابر این خشونت و سرکوب‌های موجود.

بررسی خشونت ایران علیه کوردستان

در ابتدا  لازم است کلمه‌ی «خشونت» را توضیح دهم.

 خشونت در سپهر عمومی از معناهای متفاوتی برخوردار است، گاه به عنوان یک استعاره نیز در بین گفتگوهای روزانه به کار می‌رود، اما در این نوشته خشونت عبارت از «نیتی است که قصد تغییر اجباری در رفتار، خواسته و منافع گروهی را داشته باشد و یا مستقیم و غیرمستقیم به اعضاء این گروه آسیب روانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برساند».

آنچه در ایران «مسئله‌ی کورد» خوانده می‌شود، در واقع تلاشی  خشونت‌‌آمیز برای برهم زدن منافع یک ملت است و مبارزه‌ی کوردستان علیه این تلاش خشونت‌آمیز است، که یک طرف آن را با عناوین مختلف از جمله «مسئله‌ی کورد» و طرف مقابل آن را مبارزات ملی-دمکراتیک می‌خواند.

برای تبیین بیشتر این تقابل باید ابتدا زمینه‌ی خشونت علیه کوردستان را در ایران بررسی کنیم.

 در ایران  سنگ بنای  خشونت ذهنی علیه کوردستان را هویت ایرانی تشکیل داده است؛ هویت ایرانی به مثابه یک هویت سیاسی تمامیت‌خواه  و تقابل این هویت با دیگر هویت‌های موجود در جغرافیای ایران مسبب شکل‌گیری رژیمی از خشونت‌های  هنجارشده علیه مردمان غیرفارس شده است.

هویت ایرانی  که خود را گاهاً تحت عنوان ناسیونالیزم ایرانی نیز تعریف می‌کند، در تلاش است بر پایه‌ی هویت معیار فارس-شیعه تمامی هویت‌های موجود در جغرافیای ایران را در خود استحاله کند، به امید اینکه بتوان تمامیت قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود در جغرافیای ایران کنونی را در دست دارندگان هویت معیار بماند.

هویت ایرانی در واقع همان هویت فارسی است که در ١٥٠ سال گذشته قوام پیدا کرده و همزمان تلاش نموده است منافع خود را به عنوان هنجارهای عمومی به جامعه ایران تحمیل کند.

 هویت فارسی از آنجا که در ایران در ١٠٠ سال گذشته به صورت کاملاً تمامیت‌خواه در مسند قدرت بوده است، توانسته رژیم خاصی از هنجارها را بر اساس منافع هویت فارس-شیعه در جامعه‌ی ایران تعریف کند و این رژیم هنجاری را در بطن جامعه‌ی ایران مشروع جلوه دهد.

پس پایه‌های خشونت علیه کوردستان را باید در ساختار رژیم و هنجارهای موجود در ایران جستجو کرد.

در اینجا برای تبیین بیشتر به چند کلان‌هنجار موجود در رژیم هنجارهای ایران که عامل اساسی ایجاد خشونت علیه کوردستان هستند، اشاره می‌کنیم:

تمامیت ارضی

یکی از هنجارهایی که در ساختار رژیم هنجارهای ایران وجود دارد و به عنوان اصلی مسلم تلقی می‌شود و یک ارزش فراانسانی خوانده می‌شود موضوع تمامیت ارضی ایران است.

 ایرانی‌ها این مسئله را به عنوان یک کلان‌هنجار به جامعه‌ی ایران تحمیل کرده و در تلاش‌اند از این طریق کشتار و سرکوب ملت‌های غیرفارس موجود در ایران را مشروع نشان دهند.

آنها با مطرح کردن موضوع «یکپارچگی ایران» در برابر مسئله‌ی «تجزیه‌طلبی»  در افکار عمومی ایران سرکوب ملت‌های غیرفارس را به گذاره‌ای مشروع تبدیل کرده‌اند.

 در واقع تمامیت ارضی در سپهر سیاسی ایران نه یک واقعیت جغرافیایی-تاریخی است  و نه حتی یک نگاه در برابر زیاده‌خواهی‌های بین‌المللی، بلکه کلان‌هنجاری است برای ماندگاری قدرت در دست حاکمان فارس و مشروعیت‌بخشی به سرکوب مردمان غیرفارس. پس تجزیه‌ی ایران یا آن سوی سکه یعنی حفظ تمامیت ارضی در واقع گذاره‌ای است که توسط حاکمان دارنده‌ی هویت فارس-شیعه مطرح شده و به سیکل سرکوب و تمامیت‌خواهی تزریق می‌شود.

حاکمیت ملی ایران

دومین کلان‌هنجاری که پایه‌ی خشونت علیه کوردستان در آن قرار دارد، حکومت، قوانین و نهادهای وابسته به آن است که کلیتی به نام «حاکمیت ملی ایران» را تشکیل می‌دهند، حکومت در ایران استراتژی خود را بر اساس تحقق «ملت ایران»  که  پایه‌های آن بر هویت فارس-شیعه قرار دارد تعریف می‌کند.

 همزمان حاکمان ایران در  ١٠٠ سال گذشته برای رسیدن به این مطلوب خود بر تمرکز قدرت در دست مرکز بیشینه فارس و سلب قدرت از حاشیه‌ی بیشینه غیره‌فارس تأکید دارند.

 در این بین آنچه حاکمیت ملی در ایران خوانده می‌شود، در واقع سلب حق از گروه‌های اتنیکی دیگر است. لازم به یادآوری نیست که  بخشی از سلب حق‌ها از کوردستان که در چهارچوب خشونت علیه کوردستان قرار دارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نیز قانون اساسی مشروطه کاملاً شفاف مطرح شده است. از جمله می‌توان به مسئله زبان رسمی و دینی رسمی اشاره کرد.

در این میان باید توجه کرد که وقتی حاکمیت ملی در عمل سلب حق از یک گروە و واگذاری تمامی قدرت به گروهی دیگر است، پس تمامی ارگان‌های این حاکمیت ملی اعم از پارلمان، قانون اساسی، دولت، حکومت، نهادهای علمی، نهادهای نظامی، قضایی و امنیتی در واقع در راستای تحقق بیشتر سلب حق یک اتنیک و واگذاری آن به اتنیکی‌ دیگر عمل می‌‌کنند. کما اینکه ما دیده‌ایم که نهادی مانند دانشگاه تهران متن کتیبه‌ای که  منشور کوروش خوانده می‌شود را سیستماتیک غلط به زبان فارسی ترجمه کرده است، یا قوانین در ایران در راستای به حاشیه راندن گروه‌های اتنیکی غیرفارس طراحی شده است.

زبان فارسی و تشکل‌های دینی

سومین کلان‌هنجاری که پایه‌های اصلی خشونت علیه کوردستان را تشکیل می‌دهد، زبان فارسی و تشکل‌ و نهادهای دینی وابسته به پیروان دین تشیع است.

زبان فارسی به عنوان یکی از پایه‌های اصلی هویت ایرانی در سپهر عمومی به عنوان زبان ملی و زبانی که در ذات پرقدرت است به جامعه القاء می‌شود و هدف از القاء این موضوع زمینه‌سازی برای سلب حق از دیگر زبان‌ها در ایران است.

 همچنان که در خردادماه سال ٩٧ مشاهده کردید، محمدرضا شفیع کدکنی به عنوان یک استاد ادبیات فارسی «ذات» زبان فارسی را دلیلی برای سلب حق از دیگر زبان‌ها نه تنها در ایران بلکه در شبه‌قاره و آسیای مرکزی هم می‌داند و پا را تا جایی جلو می‌کشد که آموزش زبان‌ بومی در این منطقه را یک توطئه‌ی انگلیسی قلمداد می‌کند ٢.

در همین رابطه است که در ماده‌ی ١٥ قانون اساسی جمهوری اسلامی، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی شناخته شده است و  در سپهر فرهنگی نیز بر اساس تفکیک‌سازی زبان ملی-محلی خشونت را چنان وسیع کرده‌اند که ابائی از آن ندارند که آموزش زبان بومی را به عنوان تهدیدی «علیه امنیت ملی» مطرح کنند.

در مورد تشکل‌های دینی اهل تشیع نیز باید ا‌ظهار کرد که باتوجه به اینکه یکی از پایه‌هایی که برای هویت معیار «ملت ایران» تعریف شده است تشیع است، تشکل‌های دینی موجود در جامعه ایران علی‌الخصوص «دستگاه مرجعیت تشیع»  بخشی از پایه‌های خشونت علیه مردمان دارای هویت غیرمعیار هستند.

 در مسئله‌ی مرجع تقلید و تشکل‌های دینی و استفاده‌ی ابزاری از آنها توسط ملت فارس کافی است به فتوای خمینی علیه کوردستان در ٢٨ مرداد ١٣٥٨ اشاره کرد. در همین زمینه باید اشاره کرد که سران جمهوری اسلامی در توجیه ترورهای حکومتی که در طی آنها بخشی از رهبران اپوزیسیون کوردستان جانشان را از دست دادند، بارها اعلام کرده‌ که این ترورها توسط مراجع تقلید و دادگاه‌ها انقلاب تأیید شده است. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی نه تنها ابائی از آن ندارند که بگویند ترور یا اعدام فلان فعال سیاسی توسط مرجعیت شیعه تأیید شده است، بلکه تأیید این مرجع یا مراجع را دال بر صدق ترور و اعدام تلقی می‌کند.

ابعاد خشونت اعمالی

کلان‌هنجارهایی  که به آنها اشاره شد بخشی از رژیم هنجاری موجود در سپهر سیاسی ایران را تشکیل می‌دهند که زمینه و گسترش ابعاد خشونت علیه دارندگان هویت غیرمعیار در جامعه‌ی ایران را فراهم می‌کنند و نهادها و سازمان‌ها را جهت تحقق خواسته‌های خود هدایت و مأمور می‌نمایند.

بر اساس این رژیم هنجارها می‌توان خشونت‌ علیه کوردستان را در هشت بخش اساسی تقسیم بندی کرد:

خشونت سیستمی:

عبارت از ساختار حكومتی و نهادهای آن که  نظام حاکمیت ملی ایران را تشکیل داده‌اند از آنجا که سیاستگذاری این ساختار تماماً در راستای استراتژی تحقق ملت-دولت ایران است، پس خود ساختار حاکمیت ملی بزرگ‌ترین، پرقدرت‌ترین، نهادینه‌ترین و نهان‌ترین مجموعه در شکل‌گیری خشونت علیه جامعه‌ی کوردستان است.

خشونت اعمالی از طرف این ساختار  بسیار پنهان است، چون رفتار آن در پس پرده‌ی مشروعیت حاکمیت و امنیت ملی نهان شده است.

 خشونت سیستمی را می‌توان خشونت  قانونی نیز قلمداد کرد و دامنه‌ی آن از  بند‌های قانون اساسی جمهوری اسلامی شروع می‌شود تا «اِعمال حاکمیت» و «دفاع از امنیت ملی» ادامه پیدا می‌کند. در این نوع خشونت تمامی ارگان‌های اقتصادی، قضائی، نظامی، فرهنگی، رسانه‌ای و امنیتی نقش دارند. ارگان‌های اقتصادی  در واقع تأمین‌کنندگان نیاز‌های مالی خشونت سیستمی هستند، کما اینکه بعد از دولتی‌شدن نفت در ایران، هزینه‌ی مبارزات علیه ساختار حاکم حتی برای مرکز هم به مراتب افزایش یافته است، شما فقط اعتراضات ٣٠ تیر ١٣٣١ را با اعتراضات سال ٨٨ که به نوعی از یک سنخ هستند مقایسه کنید تا ابعاد مسئله نمایان شود.

خشونت عریان:

نمایان‌ترین نوع خشونت علیه جامعه‌ی کوردستان از طرف حاکمان استفاده از قدرت فیزیکی جهت تغییر در رفتار، خواسته و اهداف جامعه‌ی کوردستان و همچنین اعمال سلطه بر آن است. این نوع خشونت را خشونت عریان نامیده‌ام، زیرا ساختار آن برای مردم محسوس و نتایج آن از عینیت بیشتری برخوردار است، در ضمن نتایج این نوع خشونت از لحاظ زمانی زودتر تحقق می‌یابد.

در ١٠٠ سال گذشته بارها حاکمان تهران به کوردستان لشکرکشی کرده‌اند تا از این طریق سلطه و سیاست‌های خود را بر جامعه‌ی کوردستان اجرایی کنند.

 این نیروی نظامی از تمامی امکانات حکومتی برای اعمال سلطه‌ی خود استفاده می‌کند  و در سطح افکاری عمومی و سیاسی اِعمال خشونت عریان علیه جامعه‌ی کوردستان با عناوینی همچون «دفاع از تمامیت ارضی» ، « کسب امنیت» و «اِعمال حاکمیت» لاپوشانی می‌شود.

 این نوع خشونت مشروعیت و قدرت خود را از خشونت سیستمی کسب می‌کند، اما چون فرم آن پنهان نیست در چهارچوب خشونت سیستمی صِرف قرار نمی‌گیرد. خشونت عریان البته شامل جنگ پنهان امنیتی اعم از آماده‌کاری برای ترور و نیز تهدیدات سایبری هم می‌شود، چون نتایج این نوع پنهان‌کاری عیان و زودحاصل است.

  خشونت قضائی:

 نظام قضائی و ساختار دادگاه در ایران به بخشی از خشونت علیه کوردستان تبدیل شده است، این مقوله جدا از مسئله‌ی فساد ساختاری موجود در بطن نظام قضائی ایران است.

  خشونت قضائی موجود در نظام قضائی ایران که علیه جامعه‌ی کوردستان اعمال می‌شود، بخشی از اهداف نظام است و آن را نمی‌توان در بخش فساد ساختاری گنجاند. برای مثال در هنگام دادگاهی یک فعال سیاسی کورد یک نفر به عنوان نماینده‌ی وزارت اطلاعات یا سازمان اطلاعات سپاه در سالن دادگاه حضور دارد و همچنین قاضی به خود اجازه می‌دهد که بر اساس «رأی کارشناس فنی» که در واقع نظر بازجو و نهادهای امنیتی است حکم صادر کند.

پس در واقع نظام دادگاهی و ساختار قوه‌ی قضائیه کاملاً در اختیار حاکمان فارس قرار دارد و در راستای تحقق «ملت ایران» عمل می‌کند.

این فرم از خشونت نیز مشروعیت خود را از خشونت سیستمی کسب می‌کند، اما با توجه به عریانی آن و نیز تفاوت در نوع اِعمال آن، خود یک فرم مجزا از خشونت سیستمی است که در بالا شرح آن رفت.

 قاضی محمد و یارانش توسط یک دادگاه به اعدام محکوم شدند و بعدها هم همین دادگاه‌ها بودند که در دوره‌ی پهلوی دوم صدها فعال سیاسی کورد را به زندان کشاندند و در دوره‌ی جمهوری اسلامی نیز از صادق خلخالی، حاکم شرع، تا دادگاه‌های انقلاب کنونی همگی از مشروعیت سیستم قضائی برخوردارند و از این راه دست به اعدام و محکومیت زندان علیه فعالین کورد می‌زنند.

 خشونت اقتصادی:

 نظام اقتصادی و توسعه‌ی ایران بر اساس نگاه امنیتی به حاشیه و تمرکز اقتصاد صنعتی و توسعه در مرکز طراحی شده است. این نظام بر پایه‌ی «دفاع از تمامیت ارضی» کوردستان را به‌عنوان حاشیه‌ی ایران در یک فقر سیستماتیک نگه‌ می‌دارد. در واقع توسعه در ایران یک توسعه‌ی آمرانه است، بدین معنی که حاکمان پول نفت را در دست دارند و آن را بر اساس هویت معیار تعیین می‌کنند در کدام قسمت ایران خرج شود. بدین ترتیب توسعه‌ی آمرانه‌ی حکومتی یعنی ایجاد فقر سیستماتیک در مناطقی که بخشی از هویت معیار نیستند و این خشونت اقتصادی در بطن سیاستگذاری اقتصادی حاکمان نهفته است.

 برای اثبات این نوع خشونت کافی است تنها به آمار کشتار سالانه‌ی کولبران کورد و همچنین آمارهای رسمی فقر، بیکاری، میزان درآمد یک خانواده‌ی شهری و روستایی در کوردستان که توسط سازمان آمار ایران و بانک مرکزی ایران منتشر می‌شود مراجعه کرد. برای مثال در استان‌های  ایلام، سنه و ‌ کرماشان  در ١٠ سال گذشته آمار فلاکت( تورم و بیکاری) بالاتر از حد متوسط ایران بوده است .

خشونت آموزشی و  علمی:

 ساختار این خشونت بر اساس فرهنگ ملی/فرهنگ محلی طراحی شده است، در این ساختار فرهنگ ملی همان فرهنگ فارسی است که حق استفاده از تمامی امکانات حکومت و سرمایه‌ی حکومت را دارد و فرهنگ محلی همان فرهنگ غیرفارس است که دستگاه رسمی تلاش می‌کنند آن را در سطح افکار عمومی به عنوان یک فرهنگ پست و کم‌ارزش قلمداد کنند و در سطح حق‌خواهی به عنوان یک تهدید علیه امنیت ملی پنداشته شود.

در مورد خشونت آموزشی نیز باید به نظام آموزش رسمی اشاره کرد، نظام آموزش رسمی یک نظام توتالیتر است که راهبرد آن قوام‌دهی و تحقق «ملت ایران» همچنین آموزش فرد برای زندگی در یک نظام تمامیت‌خواه است. بر همین اساس هر آنچه به عنوان چالش در راه تحقق ملت ایران تلقی شود توسط این نظام یا خورد و به حاشیه رانده می‌شود و یا غیرعلمی و احمقانه خوانده می‌شود. نقطه برابر آن نیز واقعیت دارد و آنچه زمینه‌ی تحقق «ملت ایران» را فراهم کند علمی و آکادمیک تلقی می‌گردد.

این نوع خشونت از پنهانی خاصی برخوردار است و از سلب آموزش زبان مادری در مراکز رسمی آموزش شروع شده و تا تمرکز دانشگا‌ههای بزرگ در مناطق خاص دامنه دارد.

خشونت زبانی:

 عبارت از گذاره، استعاره، جوک، بازی‌های زبانی و سیاست‌های رسانه‌ای که به شیوه‌ی کاملاً سیستماتیک در بین مردم ترویج می‌شود. هدف اصلی این نوع خشونت القاء نوعی ضدارزش علیه هویت کوردستانی در بطن جامعه‌ی کوردستان است.

 «غیرتی» ، «متعصب» و «پشت‌کوهی» خواندن  کوردها،  بخشی از خشونت زبانی جامعه‌ی ایران علیه کوردستان است که روزانه توسط کاربران زبان فارسی علیه کوردستان تولید و ترویج می‌شود. این فرم از خشونت زبان در جامعه‌ی ایران بیشتر به نسبت جامعه‌ی تورک و لور استفاده می‌شود.

 سیاست رسانه‌ای و جنگ نرم موجود در رسانه‌های فارسی علیه کوردستان را نیز می‌توان در چهارچوب خشونت زبانی قرار داد.

 کمتر رسانه‌ی‌ فارسی‌زبانی موجود است که حتی در خارج از اراده‌ی جمهوری اسلامی  فعالیت کند و سالانه چندین بار از اصطلاح «تروریست» برای شناساندن احزاب  و جریانات کوردی استفاده نکند، همین رسانه‌ها تقریباً تمامی متود‌های جنگ روانی و جنگ رسانه‌ای را علیه کوردستان به کار می‌گیرند. این نوع خشونت نیز در قالب خشونت زبانی یا خشونت معنایی قرار می‌گیرد.

 هدف اصلی از اِعمال این فرم از خشونت زبانی این است که اراده‌ی مصمم مردم کوردستان به مقابله با خشونت عریان را در هم بشکند و کوردبودن را نوعی «عار» بخواند که برای نجات از این «عار» باید به ایرانی یا همان فارس تبدیل شود. توجه داشته باشید این نوع خشونت سبب آن شده است که بعضی از خانواده‌ها به زبان فارسی با بچه‌های خود صحبت کنند، در ناسیونالیزم کوردی زبان دالی مرکزی است و از بین رفتن آن در واقع به منزله‌ی مرگ این ناسیونالیزم است، البته این نوع خشونت همچنین  راه را برای اِعمال خشونت سیستمی هموار می‌کند.

خشونت محیط‌زیستی:

این نوع خشونت در دو فرم عینیت پیدا می‌کند:

یک: سیاست‌های آبی-محیط‌زیستی که سران جمهوری اسلامی در دو دهه‌ی گذشته در کوردستان اعمال کرده‌اند. جمهوری اسلامی در حال حاظر ده‌ها سد و کانال انتقال آب این سدها را در دست احداث دارد که این سیاست باتوجه به مسئله‌ی آب مجازی  به معنی ایجاد یک سقف شیشه‌ای برای توسعه در کوردستان است. برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه به این لینک مراجعه کنید.

دو: سهل‌انگاری در جلوگیری از فجایع محیط‌زیستی

برای تبیین بیشتر این بخش باید گفت علی‌رغم اینکه سالانه صدها هزار هکتار از جنگل‌های کوردستان به دلایل مختلف طعمه حریق می‌شوند، نهادهای حکومتی نه تنها سیاستگذاری مشخصی برای جلوگیری از این مهم ندارند، بلکه حتی سازمانی در کوردستان نیست که دارای امکانات بروز اطفاء حریق جنگل باشد. همزمان با آن توجه کنید که فعالین محیط‌زیست توسط سازمان‌های امنیتی دستگیر می‌شوند و توسط سازمان‌های قضایی متهم و مجرم قلمداد می‌شوند و به زندان محکوم می‌شوند. همچنان هم که مستحضر هستید تا به حال بالغ بر ٥ فعال محیط‌زیست در هنگام خاموش کردن جنگل‌‌ها شهید شده‌اند.

خشونت اجتماعی:

این نوع خشونت در واقع تابع و بازده خشونت‌های دیگر است، بدین معنی که یکی از بازده‌های خشونت‌های فوقئایجاد ناهنجاری و یا گسترش ناهنجاری اجتماعی است که  در قالب خشونت اجتماعی خود را نمایان می‌کند.

 نرخ خودکشی در ایلام به ازای هر ١٠٠ هزار نفر ١٣.٨ نفر است٣ ، این آمار دو برابر نرخ متوسط ایران و بالاترین سطح در جهان است. اما این تمامی ماجرا نیست، ایلام از استان‌های بیکار ایران و جزء کم‌درآمدترین استان‌های ایران نیز هست.

توسعه‌ی مرکزمحور که در واقع طرحی برای تحقق «ملت ایران» است، مسبب گسترش فقر سیستماتیک و ایجاد خشونت اقتصادی و در پی  آن نوع دیگر از خشونت را ایجاد و گسترش داده است که همان خشونت اجتماعی است که نتایج آن در قالب افزایش میزان اعتیاد، طلاق، خودکشی، زورگیری  و … نمایان می‌گردد و برآیند آنها هم وجود خشونت بیشتر در جامعه کوردستان است.

نکته مهم در مورد بالابودن خودکشی در کوردستان این است که عامل اصلی  این خودکشی‌ها سیاست‌های حاکمیت جهت آسیمیلاسیون است.

در ایران ما با سه سیستم جهت آسیمیلاسیون ملت‌های غیرفارس روبرو هستم:

سیستم اول توسعه آمرانه( خشونت اقتصادی) است. در واقع آنچه توسعه در ایران خوانده می‌شود مجموعه‌ای از صنایع است که توسط حکومت در مناطق خاصی احداث شده است. این حکومت هم خواهان انجام آسیمیلاسیون است و هم یک هویت خاص را به عنوان هویتی استاندارد  قانونی کرده‌ است. در چنین شرایطی مناطق و هویت‌هایی که دارای این هویت نیستند، هم شامل توسعه نمی‌شوند و هم حکومت به آنها نگاه امنیتی دارد. به یاد داشته باشید که در ایران اقتصاد دولتی تأثیرگذارترین بازیگر موجود در نظام اقتصادی است.

دومین سیستم آسیمیلاسیون سیستم تحقیر غیرفارس‌ها(خشونت زبانی) است، این سیستم حتی توسط رسانه‌های رسمی هم ترویج می‌شود، کما اینکه بارهای دید‌ە‌اید که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی به گروهی اتنیکی توهین شده است، این مسئله وضعیتی را ایجاد کرده است که اعتماد به نفس جامعه‌های غیرفارس را پایین آورده و مسلماً با اعتماد به نفس پایین نمی‌توان به بحران‌های فردی به صورتی منطقی روبرو شد.

سومین عامل مسئله‌ی نظام آموزش(خشونت آموزشی-علمی) است، همچنان که در بالا اشارە شد نظام آموزشی ایران بر این  مبناء طراحی شده است که در آن دانش‌آموزان برای حضور در یک حکومت توتالیتر آماده شوند. در این نظام تنها ایدئولوژی حکومت اهمیت دارد و مسئله‌ی آموزشِ توانایی از اهمیتی برخوردار نیست، پس دانش‌آموز یا دانشجو این آمادگی را ندارد که بتواند بر اساس توانایی فردی کسب ثروت نماید و در این شرایط تنها فردی می‌تواند از زندگی مناسب برخوردار باشد که ثروت ارثی به او رسیده باشد.

کلیت این سیستم پیچیده خشونت در راستای سرکوب مردم کوردستان قرار دارد و نقش اصلی مبارزات هم بازدارندگی  این سیستم خشونت است، پس در واقع ساختار مبارزات باید بر اساس مقابله با ساختار خشونت طراحی شود. در این بین مقاومت مسلحانه به دلیل گستردگی در میزان و نوع خشونت علیه کوردها باید تغییر کارکرد پیدا کند و به مقابله مسلحانه و علیه کلیت ساختار خشونت تبدیل شود. مشخص است که مقابله‌ی مسلحانه تنها ابزاری است که می‌تواند آرامش‌بخش زیرین سیستم خشونت علیه کوردستان را به چالش بکشاند و این بخش را ناچار کند که دست از خشونت علیه کوردستان بردارد و تا زمانی که بخش زیرین سیستم خشونت در آرامش به تصمیمات خود بپردازد، نمی‌توان امیدوار بود که سیستم خشونت علیه کوردها متوقف شود.  بدین ترتیب مقابله‌ی مسلحانه ناچاراً باید بخش زیرین سیستم خشونت جمهوری اسلامی که هدایتگر این سیستم هم هست را در سیبل خود قرار دهد.

ارجاعات:

  1. https://bit.ly/3mdCZtA

2.https://www.aparat.com/v/X5O3k

3. https://bit.ly/3iLIa3d

متن سخنرانی دکتر قاسملو در آرشیو شخصی نویسنده موجود است و این سخنرانی منتشر نشده است.

https://bit.ly/3afqJDv

https://bit.ly/3B6FaoX

داگرتنی بابەت

ارادە‌ی معطوف بە مقابلە با سرکوب

بەشکردن لەگەڵ هاوڕێیان