ئارامتر بخوێنەوە

بررسی ابعاد پنهان و آشکار تبعیض زبانی در امر آموزش

هیوا دێلۆرانی

چکیده

امروزه تبعیض زبانی برای بسیاری امری موجه است. آنها مخالف آموزش زبان مادری هستند از اینرو که دیدی ابزاری و بی اهمیت نسبت به زبان دارند. درحالیکه مطالعات فلسفی بر اهمیت زبان بعنوان یگانه واسطه ما برای فهم و تجربه عالم واقع تاکید دارند. زبان چگونگی دید ما نسبت به دنیا را تعیین میکند. در نتیجه اینکه از چه زبانی استفاده میکنیم تبدیل به مسله ای اساسی میشود. از سویی دیگر، مطالعات روانشناختی نیز همبستگی مثبتی بین دوزبانگی و بهبود در عملکردهای شناختی و حافظه‌کاری را نمایان میکنند. همچنین بررسی پیوند دانش و قدرت نشان میدهد که ارتباطی مستقیم بین محرومسازی زبانی و بیسوادی گروه فرودست شدە وجود دارد. در پایان راهکار پیشنهادی آن بود که دولت سیاست پلورالیستی را پیش گیرد و سیاستهایی را اتخاذ کند کە همە زبانها فرصتی برابر برای پیشرفت، تدریس و کاربرد در بین گویشوران خود را داشتە باشند. این امر نیز خود نوعی استعمارزدایی از سیاست زبانی است کە خود می تواند زمینەساز  استعمارزدایی از امر سیاسی بە طور کلی باشد.

کلیدواژگان : زبان، زبان کوردی، زبان فارسی، تبعیض، مدرسه، دولت.

مقدمه

تبعیض زبانی در مدارس، و البته در کل پروسه آموزش مقوله‌ایست که در همه کشورها کم و بیش دیده میشود. منتها تفاوت این تبعیض ها صرفا در شدت آنها و همچنین شکل آنهاست. مثلا در کشورهای دمکراتیک شدت کمتری دارد و همچنین شکل غالب آن ، نرم تر ، و ناملموس تر است .

درحالیکه در کشورهای غیرآزاد ، شکل خشونت آمیزتر و شدت بیشتری بخود میگیرد .

سه شکل عمده تبعیض عبارتند از :

– تبعیض اتنیکی

– تبعیض جنسی

– تبعیض مذهبی .

از این میان، مرسوم ترین وجه ، همان تبعیض اتنیکی ست که تبعیض زبانی ذیل آن قرار میگیرد و البته در کشور‌ ایران نیز وضعیت غالب را دارد. هرچند تبعیض اتنیکی خود به انواع و اقسام شیوه ها تقسیم میشود : میتوان تاریخ آن اتنیک مورد بی توجهی یا تحریف قرار گیرد. میتوان لباس آن اتنیک قدغن شود یا میتوان زبانشان را مورد بی مهری قرار داد. مقاله پیشرو سعی کرده در عناوین مختلف به موضوع تبعیض زبانی در مدارس بپردازد.

در عنوان” زبان و اهمیت آن “ همانگونه که از نامش پیداست به فلسفه زبان، و سیرتاریخی را که دیدگاه‌های زبانی طی کرده اند پرداخته‌ایم . در عنوان “ سیاست گذاری دولت ها “ به برخی از مفاد حقوق بشر و همچنین مواد قانون اساسی ایران در باب آموزش زبان مادری و همچنین سیاستهایی که دولتهای جهان بشکل اعم، و دولت ایران به طور اخص در پیش گرفته پرداخته‌ایم . در عنوان “ دانش ، و پیوند آن با قدرت” به نقش کلیدی دانش در کسب قدرت، و تثبیت آن پرداخته‌ایم . همچنین در این عنوان نگاهی نیز به آمار رتبه‌های برتر کنکورسراسری سه سال اخیر داشته ایم . در عنوان “ مطالعه‌ای روانشناختی در باب زبان “ نگاهی علمی به دوزبانگی و تک زبانگی و تاثیر هریک بر مهارت های ادراکی – شناختی انداخته‌ایم . این بررسی با ذکر یک پژوهش همراه است. و در عنوان پایانی “ چاره اندیشی” به راهکارهای برون رفت از وضعیت و حل این چالشها گریزی داشته‌ایم. آن قسم ِ بدیعی که در این مقاله به آن پرداخته‌شده و درعین حال در مقالات دیگر غایب بود، پرداختن به پیوند دانش و قدرت، و همچنین اشاره تفصیلی به اهمیت زبان است.

زبان و اهمیت آن

پیش از اینکه به چگونگی فرایند این تبعیض بپردازیم، لازم است مختصری در باب اهمیت زبان سخن به میان آید.

هنگامیکه ما از تبعیض زبانی در مدارس شکوه میکنیم طبیعتا گروهی هستند که آن را بی اهمیت جلوه دهند از آنرو که معتقدند زبان چیزی نیست جز قراردادهایی موقتی، که از کنار هم قرار گرفتن حروف بی معنای a b c d و … شکل گرفته اند. از دیدگاه اینها این زبان است که در خدمت ماست. به عبارتی، ما هرگاه اراده کنیم میتوانیم کلمه ای را حذف و کلمه ای دیگر را جایگزین کنیم.

در حالیکه دیدگاه های جدید، یعنی ساختارگرایی، چنین باوری را رد میکند. ساختارگرایان بر این باورند که زبان نظامی خودآیین است که فارغ از اراده انسانها خود را بسط و توسعه میدهد و سایه خود را از منظر تاثیر گذاری بر استعمال کنندگان خویش میگستراند(ریترز،۱۳۹۹،ص۸۰۹).

بنابر این گفته ها، ویتگنشتاین فیلسوف انگلیسی تبار در باب اهمیت زبان میگوید: مرزهای زبان من، نشانگر مرزهای جهان من اند(جابری،۱۳۹۸، ص۲۸).

مقصود او اینست که زبان ، سازنده ی جهان هر شخص است. هر انسانی به تناسب زبان خویش، معرفت کسب میکند، تجربه برایش پدیدار میشود، و در یک‌کلام، تمام عناصر جهان خویش را بر مبنای زبان خویش بنیان می نهد. سخن ویتگنشتاین را طوری دیگر نیز میتوان تفسیر کرد :

به تعداد زبانهایی که در عالم وجود دارد، جهان های متفاوتی نیز وجود دارد .

گفتنی ست که زبان تا جایی مهم میشود که فلسفه قرن بیستم را فلسفه زبانی مینامند. با این تفاسیر، زبان از اهمیت ویژه ای برخوردار است طوریکه اگر زبانی از بین رود یا از کسی سلب شود، میتوان گفت جهان آن شخص نابود یا از او سلب شده است. درحقیقت ، زبان بعنوان نخستین حائل میان ما و جهان خارجمان عمل میکند، چه در سخن گفتن، چه در اندیشه کردن و چه در تجربه کردن .

اگر بخواهیم مختصر بگوییم زبان داراری دو کارکرد است: ١. کارکرد ارتباطی؛ و ٢. کارکرد هویت بخشی.

الگوی ارتباطی مربوط به همان کلاسیک باوران است که زبان را صرفا وسیله‌ی ارتباطی فرض میکنند .

از منظر اینان، فرق چندانی نمیکند که “داڵک” بگوییم یا “مامان”. آنچه که مهم است رساندن پیام است .

حال چه فرقی میکند با چه واژه ای ؟! اما ساختارگرایان علاوه بر اینکه به نقش ارتباطی زبان باور دارند، کارکرد هویت بخشی نیز برای آن قائل اند. برای ساختارگرایان فرق میکند که داڵک بگوییم یا مامان . از اینرو که واژه بعنوان دال ، جریان ساز است. واژه در خود فی نفسه حاوی معناییست. اتفاقا آنچه که بی اهمیت میشود، مدلول یعنی همان پیام است.

زبان هم قابلیت است و هم محدودیت. در عین اینکه به ما قابلیت فهم، تخیل، اندیشه و انتقال پیام را میدهد، محدودیت هایی را نیز بر ما اعمال میکند، از جمله اینکه بدلیل ساختارمنظم آن، نمیتوان هر واژه ای را به هرنحو که دوست داریم در هر جمله ای بکار ببریم درنتیجه بسیاری از تجربیات یا بیان آنها برای ما ناممکن میشود. از اینرو هر زبان به اقتضای واژگانی که دارد میتواند یکسری تجربیات را برای استعمال کنندگانش ممکن، و تجربیاتی دیگر را ناممکن سازد .

بعلاوه زبان مادری هرکس، ساختار آوایی خاصی دارد که حنجره یک شخص براساس آن شکل میگیرد. از اینرو نیز، یک فارس براحتی نمیتواند کلمات ح ، ع ، ض، آنگونه که در عربی ادا میشود را استعمال کند. درواقع لهجه از برای همین اعمال قدرت زبان بر حنجره‌مان شکل‌میگیرد.

ازنظر سوسور زبان ساخته نشده که دنیا را تبیین یا بیان کند بلکه ساخته شده تا به ما کمک کند که چگونه دنیا را ببینیم (ریترز، ۱۳۹۹، ص۸۰۹). بنابراین واقعیت امری پسینی، و زبان امری پیشینی ست. به عبارتی زبان واقعیت را شکل میدهد. نه اینکه واقعیتی نباشد و زبان آن را خلق کرده باشد، هرگز. بلکه مراد سوسور اینست که شکل دهی و نظم بخشی به‌واقعیت برعهده زبان است.

حال باید پرسید اینکه این واقعیت را چگونه نظم دهیم، با کدامین زبان، و به چه شیوه ای، آیا مهم نیست؟ آیا این نظم دهی ، خود دخل و تصرفی در فهم واقعیت  بعنوان یگانه واسطه‌ی ما با دنیای خارج نیست ؟ اصولا ما در چارچوب همین زبان است که به فهم میرسیم، و دست به تبیین و تعریف میزنیم. فهم ما از عالم واقع فهمی سلبیست نه ایجابی. به این عبارت که برای تعریف یک چیز مثلا ماژیک، به ناگزیر دست به دامان واژگانی دیگر میشویم ، یعنی زنجیره دالها. ماژیک را نمیتوانیم بصورت فی نفسه تعریف کنیم. تعریف آن‌مستلزم اشاره به گردی آن ، رنگ آن ، جوهر داشتن و … است.

بر این اساس، ما در زنجیره دالها یعنی در نظام زبان گیر افتاده‌ایم. اسکی موها احتمالا برای هر نوع از برف، یک واژه بخصوص دارند. کثرت واژگانی که آنها برای انواع و اقسام برفها دارند، این امکان را به آنها میدهد که فهم متفاوت تری نسبت به سایر ملل از برف داشته باشند و همچنین کثرت واژگان بیان این تجربه و فهم کثیر را برایشان ممکن میسازد. این درحالیست که در زبان ملل دیگر بدلیل عدم توجه به تفاوت های موجود در انواع برفها ، چنین نظمی و به تبعیت از آن چنین واژگان بخصوصی شکل نگرفته است . درنتیجه امکان فهم کثیری از برفها ازشان سلب شده است.

سیاستگذاری دولت ها

الگوهای زبانی در کشورها به دو قسم تقسیم میشود:

الگوی یک کشور یک زبان؛

الگوی یک کشور چندزبان (احمدی،۱۳۹۱،ص۵۲۱).

ایران از الگوی اول تبعیت میکند و زبان فارسی بعنوان زبان ملی / رسمی کشور تعریف و انتخاب شده است. در راستای این سیاست نیز، زبان فارسی بعنوان یگانه زبان موجود در مدارس، آموزش داده میشود و تمام محتوای دروس نیز با این زبان و مطابق مبانی ایدئولوژیک ناسیونالیسم فارسی ایرانی نگارش میشود. این در حالی است که جغرافیای سیاسی ایران یک جغرافیای کثیرالمله است، و دارای گروههای ملی-زبانی متنوعی است.

در ایران زبان فارسی به کمک مجراهای رسمی اعم از دولت و قانون، پا را از یک زبان اتنیکی فراتر گذاشته و به زبان رسمی / ملی ایران تبدیل شده است . همین امر سبب تشدید همگون سازی و تبعیض علیه اتنیکهای غیرفارس گشته است. درواقع منظورمان از همگون سازی، حذف یا بلعیده شدن دیگر زبان های موجود در جغرافیای سیاسی ایران بواسطه زبان فارسیست.

اصولا سیاست گذاریهای محروم سازانه و تبعیض آمیز منجر به آن میشود که یک الگوی دوقطبی یا تک خطی ایجاد شود که در نتیجه آن گروه های در فرودست شده دو راه پیشروی خود نداشته باشند : یا اینکه خود را در دایره فرهنگ اتنیکی خویش محدود کنند یا اینکه در صورت بیرون آمدن از لاک خود، در فرهنگ بالادست یعنی اکثریت هضم شوند. مثلا دانش آموزان سیاه پوست در آمریکا با چنین وضعی مواجهند. آنها یا می بایست به مدرسه نروند یا اگر میروند باید هنجارهای موردتایید سفیدپوستان آمریکایی را که حاکم بر مدارس هست را رعایت کنند در نتیجه برای اینکه دانش آموز خوب، و موفقی از آب درآیند باید سفید پوست خوبی شوند.

در ایران نیز قضیه به همین منوال است. دانش آموز کورد یا تورک، و یا هر اتنیک غیر فارس دیگر، برای اینکه دانش آموز ممتازی باشد، باید دانش آموز فارس خوبی شود. سیاست های تک فرهنگی باعث میشود که مربی و متربی هردو، دچار اختلال در یادگیری و یاددهی شوند. دانش آموز ممکن است در انشانویسی، املانویسی، روخوانی، تکلم و حتی در درک و فهم مطالب دچار مشکل شود. و معلم نیز در تکلم، و همچنین انتقال مطالب به دانش آموزان دچار مشکل شود.

البته عده ای هستند که در مخالفت با سیاست های پلورالیستی میپرسند که چگونه میشود ۷۹ زبان را در ایران آموزش داد؟ مگر میشود این حجم از زبان را آموزش داد؟ اگر اولویت بر حقوق بشر، تکثر و احترام بر تنوعات اتنیکی-زبانی باشد، باید همه زبانهای موجود در این جغرافیای سیاسی فرصتی یکسان برای تقویت و آموزش خود داشته باشند؛ فارغ از اینکه سخنوارن هر کدام از این زبانها دارای چه درصد جمعیتی است.

مطابق ماده ۲ اعلامیه حقوق بشر تبعیض به هر شکلی از جمله زبان ممنوع است. کمیسیون حقوق بشر طبق ماده ۲۷ میثاق حقوق مدنی و سیاسی، دولتها را متعهد میکند که گروههای فرودست شده را از حق آموزش زبان مادری محروم نکنند . همچنین در بند ۱ ماده ۷ منشور حقوق اقلیتهای زبانی از دولتها میخواهد که با اتخاذ اقدامات مثبت نیازهای مبرم اقلیت های محلی و اتنیکی مبنی بر حفظ زبانشان را تامین کنند (رهایی،رزاق مرندی، ۱۳۹۵،ص۱۰۳).

دانش و پیوند آن با قدرت

به آمار رتبه های برتر یک تا ده کنکورهای سراسری سال ۹۸ تا ۱۴۰۱ توجه کنید.

میخواهیم با این آمار به کجا برسیم ؟ در زیست سیاست، دانش پیوند تنگاتنگی با قدرت و نهادهای قدرت دارد. دانش از دوجهت میتواند ابزار قدرت شود:

نخست اینکه از دید داروینیستی، وجه   ممتاز انسان نسبت به سایرحیوانات که تاکنون توانسته خود را بقا بخشد، نه داشتن چنگال های تی ، نه داشتن پوستی کلفت، نه داشتن شاخ های قوی، که صرفا “دانشجو” بودن اوست. درحقیقت انسان در نظام فرگشتی، تنها ابزاری که بمنظور قدرتنمایی دارا بود، تمرکز او بر دریافت اطلاعات و انباشت آن بود تا از این طریق بتواند خود را بقا بخشد. این قابلیت همچنان محملیست برای قدرتنمایی آدمی.

از جهتی دیگر مراکز دانش همواره از دیدگاه زیست سیاست، تبدیل به پایگا‌ه‌های قدرت میشوند. مثلا پزشکی امروزه دیگر نه صرفا پایگاهی برای علم اندوزی و اندیشمندان، که بلکه محملیست برای اعمال قدرت از سوی اندیشمندان، سیاسیون، و ساختارهای سیاسی. همینکه پایگاههای علمی تعیین میکنند که چه چیزی علم و چه چیزی شبه علم است، یا اینکه مجوز(مدرک) علمی برای شخصی صادر میکنند و شخصی دیگر را فاقد صلاحیت لازم عنوان میکنند یعنی تبدیل شدن پایگاه‌های علمی به محمل های قدرت.

حال، زبان اگر آن فیلتریست که به کمک آن امرواقع برای ما پدیدار میشود، پس مقر دانش است. اکنون اگر دانش ، محمل قدرت است، پس بنابراین زبان نیز تجلیگاه قدرت است. سلب زبان، یا دقیقتر بگوییم ،‌محرومیت زبانی، برابر است با محرومیت ما از دانش. و محرومیت از دانش برابر است با سلب قدرت از ما. آمار نامتوازن بالا ، حاوی یک تبعیض عظیم است. در هرگروه بالغ بر ۷۰ درصد قبول شدگان، شهروندان فارس زبان میباشند.

این آمار گویای این امر است که دانش آموزان فارس زبان که دچار محرومیت زبانی نشده اند توانسته‌اند رتبه های برتر را کسب کنند ، زیرا در کسب دانش با اختلال روبه رو نشده اند . همچنین این امر سبب ساز این شده که پایگاه‌های دانش ، در اختیار فارس زبانان قرار گیرد .

به عبارتی دیگر ، سیاست تک زبانه خوشبحال دانش آموزان فارس زبان شده است : هم از این جهت که به سبب حاکم بودن زبانشان ، تنها فیلتر موجود برای کسب دانش ، فیلتر فارسیست ، و هم از این جهت که پایگاه‌های دانش در اختیار نخبه‌هاییست که اکثریتشان فارس زبان میباشند . از این منظر ، بیسوادی و عدم حضور پررنگ فرودست شدە ها در محافل علمی ، و همچنین اعمال قدرت بر آنها از نتایج سیاست های تک زبانه میباشد .

بر همین اساس میتوات گفت که زبان فارسی اکنون به اصطلاح تبدیل به یک “ سرمایه زبانی “ شده است . سرمایه زبانی ، هنگامی شکل میگیرد که یک زبان نقش سیاسی – علمی ایفا کند . یعنی زبان غالب علم و قدرت در آن کشور باشد . از این بابت ، محصل کورد ، برای آنکه بتواند جایگاه خود را در محافل علمی تثبیت کند می باید ، به نحواحسن این زبان را فراگرفته ، لهجه و زبان خود را پس زند ، و در یک کلام ، فارس زبان قهاری شود .

پیربوردیو جامعه شناس فرانسوی معتقد است که گفتار را نباید جدای از گوینده آن فهمید : گفتار همیشه بخش اعظم خود را مدیون کسیست که آن را بیان میکند . بهمین خاطر قضاوت در باب زبان ، قضاوت در باب زبانوران نیز هست .

مطالعه‌ای روان شناختی درباره زبان انسان ها در دوران کودکی زبان اولیه را از والدین خود فرا میگیرند اما سپس تر ، بعد از وارد شدن به آموزش رسمی مدرسه با زبان ثانویه مواجهه میشوند . زبان ثانویه ، زبان رسمی ، و زبان اکثریت هر جامعه است(رایس،۱۳۸۸،ص۱۶۹). در نتیجه بصورت اجتناب ناپذیری ، این دو زبان وارد تقابل با یکدیگر میشوند . بگونه‌ایکه زبان اولیه یعنی زبان مادری قربانی زبان ثانویه میشود و به حاشیه رانده میشود .

اگر بین این دو روند همخوانی وجود داشته باشد ، مشکلی پیش نمیاید اما اگر زبان اولیه کودک با زبان ثانویه آن در تضاد قرار گیرد ، کودک در تکلم با مشکل مواجهه میشود و این میتواند فرایند آموزش را هم برای دانش آموز ، و هم متقابلا معلم با اختلال مواجهه سازد . منظور از در تضاد قرار گرفتن زبان اولیه با زبان ثانویه اینست که مثلا والدین دانش آموز در خانه با او به زبان مادری صحبت کنند اما در مدرسه به زبان ثانویه مجبور به تکلم شود .

چاره‌ی کار در این نیست که زبان مادری حذف شود و در خانه با او به زبان رسمی تکلم شود بلکه بالعکس می بایست سیاست گذاری آموزشی به گونه‌ای باشد که زبان مادری قربانی زبان ثانویه نشود بلکه هردو به موازات یکدیگر توسعه یابند ‌.

تحقیقات، و البته تجربیات شخصی خودم، نشان داده که از قضا دوزبانه‌هایی که از زبان اولیه‌شان یعنی زبان مادریشان محروم میشوند ، برای ادای زبان ثانویه دچار لهجه میشوند و بالعکس، کودکانی که از همان ابتدا زبان اولیه‌شان را فرامیگیرند بهتر میتوانند زبان ثانویه را نیز یادگرفته و بدون لهجه آن را ادا کنند .

این را میشود از قیاس فارسی صحبت کردن کوردهای ایلام و سنندج با کوردهای کرمانشاه استنتاج کرد . شما نگاه کنید کرمانشاهی ها با چه لهجه‌ی غلیظی فارسی صحبت میکنند درحالیکه از ابتدای کودکی با آنها فارسی صحبت شده است اما چرا تا این حد لهجه دارند ؟ دلیلش چه میتواند باشد جز محرومسازی کودک از زبان مادری اش و در نتیجه ظهور یک موتاسیون زبانی ؟! از آنسو فارسی صحبت کردن کوردهای سنندج و ایلام بسیار روان تر است، از آنرو که از همان ابتدا در این مناطق روی زبان مادری کودک کار میشود .

تحقیقات نشان داده که دوزبانگی، ارتباط مستقیمی با بهبود در عملکرهای : انعطاف پذیری شناختی ، خودکارآمدی، و حل تعارض دارد(خضری،غلامی‌پور،۱۴۰۰،ص۳۱). بهبود در کارکردهای اجرایی میتواند نتیجه تجربیات طولانی مدت مدیریت زبان های دوگانه‌ای باشد که در مغز فعالیت میکنند ،از آنجاییکه پردازش زبانی ارتباط مستقیمی با حافظه کاری دارد و همچنین رابطه قدرتمندی بین کارکردهای اجرایی بالا و ظرفیت حافظه دارد بنابراین موجه است که انتظار برود افراد دوزبانه ظرفیت حافظه کاری بالاتری نسبت به افراد تک زبانه داشته باشند (خضری،غلامی‌پور،۱۴۰۰،ص۳۱) .

نتایج حاصله از یک پژوهش در شهرستان کنگان در استان خوزستان که بر روی ۵۰ نفر دانش آموز دوزبانه عرب – فارس، و ۵۰ نفر دانش آموز تک زبانه فارس زبان صورت گرفته ، نشان داد که گروه دانش آموزان دوزبانه هم در حافظه کاری و هم در انعطاف پذیری شناختی ، عملکردی بهتر نسبت به گروه تک زبانه داشتند . مدیریت زبانهایی که با هم در رقابتند نیازمند حافظه کاری بالاییست (خصری،غلامی‌پور،۱۴۰۰،ص۳۶).

هرچند در سالهای اخیر سعی شده در دانشگاه ها زبان های مادری تدریس شود از‌جمله آنها تدریس زبان کوردی در دانشگاه کوردستان است. اما این کافی نیست زیرا فارغ از ایده‌آل های حقوقی، به لحاظ کارکردی نیز فاقد کارکرد لازم است از آنرو که رشد کارکردهای زبان در نیمکره چپ مغز انجام میگیرد، همچنین این رشد در آغاز دوران اولیه کودکی پی ریزی میشود در نتیجه برای یادگیری کافی و وافی یک زبان می باید از همان دوران اولیه کودکی فراگرفته شود در غیر اینصورت در بزرگسالی برای فراگیری آن با مشکل مواجهه میشویم(رایس،۱۳۸۸، ص۱۶۶).

مطالعات رایس نشان داده که یادگیری زبان دوم بیشتر تجربه‌ای افزاینده بشمار میاید بدین معنا که ما را در فراگیری زبان دیگر کمک میکند. برنامه‌های دوزبانه خوب نه تنها باعث ورزیدگی فرد در فراگیری زبان دوم میشود بلکه زبان اول را نیز تقویت میکند(رایس،۱۳۸۸،ص۱۶۸).

چارەاندیشی

چارە کار مسلما در سیاست گذاری چندفرهنگیست. بری معتقد است که سیاست گذاری چندفرهنگی هم به حفظ فرهنگ های گروەهای فرودست شدە، و هم به ارتباط گیری با جامعه بزرگتر کمک میکند. برخلاف آن، استراتژی همگون سازی فقط بر روابط و ارزش گذاری برای اکثریت کمک میکند (احمدی،۱۳۹۱،ص۵۲۱).

در کشور ایران، استراتژی همگون سازی درحال پیگیریست. استراتژی های محرومسازی به رد تنوع فرهنگی، و عدم تنوع فرهنگی تاکید میکنند. به تبع این استراتژی، فرهنگ غالب، نمیتواند وجود فرهنگهای دیگر را تحمل کند از اینرو یا به حذف آنها روی میاورد، یا به هضم آنها در درون خود.

درواقع سیاست های دولتی در قبال مسائل اتنیکی – ملی را میتوان بصورت یک پیوستار اینگونه شرح داد که در یکسوی آن تکثرگرایی (پلورالیسم ) قرار میگیرد، و در سوی دیگر آن به اتنیک گرایی ختم میشود (احمدی،۱۳۹۱،ص۵۲۱).

ارزشهای دمکراتیک ، امروزه اقتضا میکند که پلورالیسم فرهنگی در هر کشوری حاکم باشد. کم نیستند کشورهایی که همزمان چندزبان رسمی دارند. کشورهای سه‌زبانه عبارتند از : بلژیک، بوسنی. گینه‌نو، روآندا. کشورهای چهارزبانه عبارتند از : اتریش – اسپانیا – سنگاپور – سوئیس. همچنین شایان ذکر است که آفریقای جنوبی یازده زبان رسمی دارد. کشور پالائو پنج زبان رسمی را دارا میباشد. هند کشور شانزده زبانه است. همچنین در ایالات متحده آمریکا، علاوه بر زبان ملی آن که انگلیسیست در سطح فدرالی، هر ایالت زبان بخصوص خود را آموزش میدهد. کشور کانادا نیز چند مدت پیش مجوز آموزش زبان فارسی در مراکز آموزشی این کشور را صادر کرد. این درحالیست که زبان فارسی زبان بومی این کشور نیست و متکلمان آن آحاد جمعیت کانادا نمیباشند! .

در کنوانسیون های بین المللی دولت ها بمنظور اجرای عدالت زبانی، متعهد هستند که:

الف -تنوع زبانی و آموزش بین فرهنگی را ترویج دهند .

ب – میان آموزش به زبانهای فرادست و گروەهای فرودست شدەی جامعه تعادل ایجاد کنند.

د – فرصتها و امکانات کافی برای یادگیری زبانهای در اقلیت شدەها فراهم آورند (رهایی،رزاق مرندی،۱۳۹۵،ص۱۰۶).

نتیجه‌گیری

دولتها دیگر نمیتوانند به بهانه‌های حقوقی آموزش زبان مادری را از گروەهای فرودست شدە سلب کنند زیرا همانگونه که نشان داده‌شد، این حقی بدیهیست که در تمامی کنوانسیون های بین المللی قید شده است. همچنین والدین نیز نمیتوانند مدعی شوند که صحبت به زبان مادری با فرزندانشان مخاطره آمیز است زیرا مطابق مطالعات روانشناختی نشان دادیم که نه تنها رابطه‌ی معکوسی بین محرومسازی کودک از زبان مادری و مسلط شدن او به زبان رسمی وجود دارد بلکه حتی پژوهش مذکور حاوی رابطه ای مثبت بین فراگیری زبان مادری و بهبود توانایی های شناختی و عملکرد حافظه‌کاری و تسلط بر زبان رسمی بود.

مضاف بر این، به لحاظ فلسفی نیز غیرموجه میاید که بخواهیم زبان را صرفا ابزاری در اختیار انسان فرض کنیم. هرزبانی به تناسب واژگان و فولکلور موجود در خود، فهم ما را از واقعیت ممکن میسازد. از اینرو به تناسب زبانهای مختلف در دنیا، فهم ها و دانشهای مختلفی خواهیم داشت.

دانش دیگر آن قلمروی معصومی نیست که جهت گیری های سیاسی نداشته باشد. بررسی پیوند قدرت و دانش بر ما روشن ساخت که پایگاه‌های دانش و نفس ِ عمل ِ فراگیری دانش، در خدمت قدرتهای غالب است. این امریست که سبب میشود مهم ترین شاهراه فراگیری دانش یعنی زبان در خدمت قدرت قرار گیرد و در بیسواد نگه‌داشتن فرودستان نقش دارد.

سیاست‌گذاری پلورالیستی، فارغ از مسائل حقوقی میتواند در برابر روند جهانی شدن و ادغام فرهنگهای غیره درون فرهنگ اروپایی – آمریکایی تدبیر مناسبی باشد و این لازمه‌اش تقویت فرهنگ های ملی، بومی و حسن توجه به فولکلور همه‌ی ملل است. آن فرهنگ ملی فرادست شدە که امروزه سنگ آن را به سینه میزنند چیزی نیست جز پوسته‌ای خالی. صورتی انتزاعی. فرهنگی فرمالیته و‌ شکننده، که حاوی هیچ پیشینه، و ریشه‌ای نیست.

منابع

احمدی،حسین ، 1391، فصلنامه اموزش پژوهی ، شماره20 ، دوزبانگی و الگوهای ارتباط در جوامع چنداتنیکی.

جابری ، طالب ، 1398، جهان و زبان در اندیشه ویتگنشتاین ، نشرقنوس.

خضری، مقدم ، غلامی پور، نیلوفر، فضیلت پور ، مسعود، 1400 ، فصلنامه روانشناسی تربیتی، مقایسه حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان دختر دوزبانه عرب – فارسی زبان و یک زبانه.

ریتزر ، جورج، 1399، نظریه جامعه شناسی، ترجمه نایبی هوشنگ ، نشر نی.

رهایی، سعید ، رزاق مرندی، زهرا، 1396، حق بر زبان مادری و آموزش .

رایس، فیلیپ ، 1388 ، روانشناسی رشد از تولد تا مرگ ، ترجمه فروغان مهشید، نشر ارجمند.

داگرتنی بابەت

بررسی ابعاد پنهان و آشکار تبعیض زبانی در امر آموزش

بەشکردن لەگەڵ هاوڕێیان