سەرکۆ محمدزادە تجسم مبارزە بر علیه فاشیسم و اشغالگریاست. در تاریخ ۲۳ آذر ماه، او در میدان اقبال «آزادی» سنه (سنندج) از مجسمه آزادی که مردیست در لباس کوردی با دستهایی رو به آسمان بالا میرود و بردامانش رنگ سرخ میپاشد. اما سەرکۆ کیست؟
او ٢٢ سال دارد، متولد سال ٨٠ شمسی است از ننڵە، کە در چند کیلومتری شمال شهر سنه در مسیر دیواندره قرار دارد. او بجز ورزش کار دیگرش کولبریست. با سیاستهای استعماری حکومت مرکزی، از بین بردن هرچه بیشتر زیست محیط ها، مدیریت دژخیمانه بر منابع آبی و طبیعی کوردستان، مهاجرزایی، از بین بردن توان اقتصادی و تولیدی در کوردستان، جمعیت بزرگی از ملت کورد از فقر، هیچ انگاشتگی و بیکاری و از دست رفتن آینده رنج می برند. اینها در کنار پروژهای شیطان سازی، آسیمیلاسیون، تحقیر سیستماتیک حکومتی و ایجاد فضایی ورای فضای امنیتی بلکه اشغالگری نظامی دهههاست که تلاشهای مدنی و اجتماعی ملت برای کاهش خسارات وارده به کوردستان را هم با شدت سرکوب کرده اند. این در حالیست که کوردستان با تمامی اینها به لحاظ سیاسی و با اتکا به مبارزات ریشەدار با استبداد و استعمار و اشغالگری و آسیمیلاسیون روح مبارزه با ظلم ساختاری را نه تنها زنده نگهداشته است که بصورت پویا همگام با بطن جامعه گفتمان آزادی خواهی را طوری بسط دادهاست که تمامی اقشار جامعه خود را در بر بگیرد. در چشم اکثریت قریب به اتفاق ملت کورد، حکومت با همه سازوکار سرکوبش هر روز بیشتر از پیش به چشم یک نیروی اشغالگر دیده می شود.
نگارنده ناچار است برای توضیح مسایل یک پرانتز بزرگ ایجاد کند که پس از آن به بحث اصلی باز خواهد گشت: در زبان انگلیسی مفهوم سقف شیشهای اشاره به ساختار نامرئی قدرت دارد که در بعضی نهادها به صورت نامحسوس زنان یا اقلیت های زبانی نژادی جنسی (BIPOC + Women+ LGBTQ+) را از بالا رفتن از پلکان های پیشرفت باز میدارد. اما با تغییرات ساختاری در باز تعریف حیاتی بودن امر گوناگونی در پیشرفت جوامع انسانی، بسیاری از این موانع به صورت نهاد بنیاد از سر راه برداشته شدهاند، اما همچنان مساله دسترسی به عواملی که پیشرفتهای فردی را در عرصەهای مختلف رقم می زنند پابرجاست. به طور مثال می توان بە ثروت بینانسلی intergenerational wealth در میان سفید پوستان اشارە کرد کە مسیر را برای آنان برای دسترسی به عوامل موفقیت همچون تحصیلات دانشگاهی، خرید مسکن، دسترسی به وام های بانکی، مقبولیت عامه در دستگاههای و بنیادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره هموارتر میسازد. این در سطح روانشناختی نیز بر حس تعلق آنها در فضاهای جمعی، اعتماد به نفس، راحتی بروز مطالبات فردی، و حتی ایجاد هژمونی صاحب حق بودگی در ارتباطات بینافردی interpersonal relationships مسیرهای اجتماعی را برای افراد این گروه اجتماعی به مراتب هموارتر میکند. در مقابل آن رنگین پوستان، مهاجرین، جمعیت بومی شرایط همواری را پیش روی خود نمی بینند اما تغییرات ساختاری چون لحاظ کردن مفهوم Equity در مناسبات اجتماعی به صورت بروکراتیک در صدد کم کردن فاصله مساله دسترسی بین اقشار جامعه است. در این میان مفهوم طبقه هم تاثیر بسزایی دارد، اما در بسیاری از جوامع غربی مفهوم طبقه برخوردار و رنگ پوست در یک همپوشانی تاریخی باهم قرار دارند. این درحالیست که در دو دهه اخیر جوامع در صدد کم کردن این فاصله ها هستند تا جایی که ما شاهد پیشرفت چشمگیر گفتمان پراگماتیستی Equity در برابر گفتمان ماهوی – انتزاعی برابری هستیم. در واقع این مفهوم راههای عملی ایجاد برابری را ممکن میسازد، به طور مثال بین دو نامزد یک شغل خاص با داشتن صلاحیت های مساوی، نامزدی که زن یا رنگین پوست یا جز اقلیت های جنسیتی است ارجحیت دارد. در فضاهای آموزشی امکانات بیشتری برای راحتتر کردن تحصیل برای افرادی که از کم-توانی-های های جسمی یا ذهنی رنج می برند وجود دارد. بدین وسیله توزیع وظیفه برای از بین بردن این فواصل نه تنها به صورت قانونی و مالی بلکه به حالت فردی بر عهده تک تک افراد حاضر در نهادهای حقیقی و حقوقی است که با پیروی از پروتوکل های اداری فضای جمعی را به سمتی پیش ببرند که افرادی که به صورت تاریخی قربانی ظلم سیستماتیک هستند خود را متعلق به این عرصه اجتماعی بدانند.
در ایران اما برای سەرکۆ (سرکو)ها و ملت او سقف از جنس شیشه و نامرئی نیست، از بتن آرمه است، دور تا دورش هم سیم خاردار و مین و دیوارهای بلند زندان است، زندانی به بزرگی کوردستان و پیرامون هویتی به نام کورد. ساختار حاکم در ایران سیستمی بر اساس یک هسته سخت الیگارشیست که برساخته هژمونی مرد شیعهی دوازده امامی پایبند به ایدولوژی ولایت مطلقهی فقیه است که هم فارسی سروری را باید پیشه کند هم دیگری ستیزی را. تمام افراد جامعه بر اساس نزدیکی و دوری به این هموژنی، از مزایای ثروت «ملی» – بخوانید ملک مطلق ولی وفقیه – بهره می برند، حتی اگر آن ثروت به صورت آبا و اجدادی زیر پای آنها باشد، چون نفت عربهای الاحواز، یا منابع محیطی چون سرانه بالای بارندگی و رودخانه و MicroClimate (خرده زیست محیط) کوههای زاگرس و خاک حاصلخیز آن. با مدیریت سویه دار و دژخیمانه ی آب کوردستان، سدهای غیر اصولی، زدن تونلهای سیمانی برای انتقال آب به سمت مرکز خشک ایران، ورشکسته کردن کشاورزی ارگانیک و پایدار و از بین بردن ساختارهای پایدار زیستی، دست انداختن حکومت و غارت ملت کورد، امید به آینده به قهقرا رفته است. چهار دهه است که تمام انواع سرمایهگذاری ها را در کوردستان با امنیتی کردن تقریبا ناممکن کرده اند، کورد های صاحب سرمایه را با تهدید و ارعاب مجبور بە بردن تولیدات به بخشهای فارس نشین ایران می کنند. درواقع ریسک سرمایه گذاری در کوردستان را شدیدا بالا برده اند. به زبانی دیگر؛ مردم کورد در یک محاصره سیاسی اقتصادی و اجتماعی ۴۴ ساله هستند. فقر سازی پروژهایست که حکومت از روز اول آمدنش کلید زده است و با از دست رفتن روشهای پایدار معاش از طریق تولیدات کشاورزی و مواد اولیه و نبود صنایع و تولیدات جایگزین و ضدیت حکومتی با صنعتی سازی کوردستان، مردم کم بضاعت تر شهرها و روستاها هرچه بیشتر مجبوربه مهاجرت به شهرهای بزرگتر به دنبال کار و کارگری دربخش تولید مسکن شدند، که آنهم ظرفیت جذب میلیونها نیروهای کار را نداشته و ندارد. حاشیه سازی فرایند طبیعی جمهوری اسلامی والیگارشی ولی فقیه است. و حاشیه های این ساختار یک زنجیر بی پایان در حاشیه سازی در حاشیه ها را شکل داده اند. یعنی اگر کل ملت کورد در حاشیه رفته باشند در خود این حاشیه به نسبت منافع ساختار حاکمیت حاشیه های دیگری نیز وجود دارند. شهرستانهای کوچک به نسبت شهرهای بزرگ و در اطراف شهرها حاشیه های فقیر و در ادامه آن روستاهایی که حالا تبدیل به حاشیهای از حاشیهی یک حاشیهی دیگر شدهاند.
ننله چنین روستایی است. چون دیگر روستاها و شهرهای کوچک کوردستان جمعیت جوان و دارای انرژی اما به دور از هر نوع امکان برای ساختن یک آینده در برابر حکومتی که تنها به زبان اسلحه و کشتار و قتل و غارت و توهین و تحقیر و دیوسازی با آنها سخن گفته است. روستاهایی که چنان در فقر رفتهاند که جمعیت کثیری رو به مرگآورترین کار آورده اند، کولبری. کولبری که نه صاحب بار است نه شریک در سود، او دویست یا صد یا صد و پنجاه کیلو بار را به طرفین مرز با عراق حمل می کند. باری که اتفاقا متعلق به سرمایهدارانی ست که یا دست در دست هسته سخت سپاه و حکومت دارند یا خودشان برای آنها کار میکنند. کولبر هر طرف که بار تحویل دهد چندرغازی پول گیرش می آید. اجناسی که سپس با توزیع در بازارچه های مرزی به فروش می روند یا مستقیم سر از شهرهای بزرگتر در آورند. اگر در خود همین روستاها میان صاحبان باغ و زمین و حیوان که خودشان به سختی روزگار سرمی کنند و سایران که آن را هم ندارند حاشیهای فرض کنیم کولبران آن حاشیه چندین باره مضاعف در حاشیه اند. کولبران نسبتشان از صاحبان قدرت بهره مندان از ثروت«مرد فارس شیعه اثنی عشری معتقد به ولی مطلق فقیه یا صاحبان سرمایه های کلان و آقا زاده ها و شمال شهر تهران نشین هایی که با واسطه گری و دلالی و رشوه و رانت در پنتهاوسهای چند صد میلیاردی جا خوش کرده اند» آنقدر دور است، که گویی نه تنها در یک مملکت که حتی در یک صفحه از واقعیت نیز نیستند.
سەرکۆ از آن تصویر آنقدر دور است که برآیند برخورد لایههای متفاوت واقعیت بر اساس فهم از اکنون یا حی حاضر، جز بوجود آمدن راپچر یا پارگی و گسست در عرصه واقعیت محصولی دیگری نخواهد داشت. به باور کسانی چون فیلکس گتاری و ژیل دولوز یک Plain یا ساحت (بخوانید صفحه) از واقعیت وجود ندارد بلکه ساحت های مختلف از واقعیت در آن واحد وجود دارند که گاها در خلال نیروهایی در حوزه انسانی این صفحه ها در هم فرو رفته و تولید فولدها و شکافهایی(راپچرهایی- Rapture) می کنند. راپچرهایی کە فرایندشان تصویرسازی منحصر بفرد خودش را دارد. فرایندی که نیرویی مهلک را برای ساختار قدرت در حکومت الیگارشی شدیدا مرکزگرا و هموژنیک رقم زده است. چرا که نیروهایی از این دست از حاکمیت پذیری شدیدا گریزانند. نیرویی آنقدر عظیم در بستری شدیدا سیاسی چون کوردستان حول سازماندهی ها و فعالیت های سیاسی به فرم نیروی انقلابی در آمده است و در دیگر جاها به نسبت دوری و نزدیکی به سازماندهی سیاسی در بین شورش و خشم و طغیان و فروپاشی اجتماعی یا انقلابی پیشرو در حال تلاطم است. نیرویی که یا همه ما را به سوی آیندهای بهتر خواهد برد یا در نهایت گسست کامل جامعه و سقوط آزاد را رقم خواهد زد. فعل سەرکۆ و سەرکۆها را از خلال چنین خوانشی نیز می توان درک کرد.
نگارنده به عنوان کسی که تصویرهای پدیدآمده از برآیندهایی که گفتمان حاکم را به چالش می کشند مورد تحقیق قرار می دهد، در حال واکاوی فرمهای انضمامیی است که محصول سخت شدگی یا به متریال درآمدگی یا بالفعل شدگی این نیروهاست برای تشخیص خواستگاه و مصادیق آنها در ساحت فرهنگی اجتماعی و هنری. در واقع هر کدام از این فعلهای اعتراضی، گسست-هایی در عرصه واقعیت روزمره هستند که چون پرفورمنسهایی هستند که بجای مخاطب موزه رو وگالری گرد، خودآگاه و ناخوداگاه جامعه و حتی اشغالگران را به چالش می کشند.
سەرکۆ محمدزاده تجسم چنین چالشگری هوشمندانهاست. او در کمال خونسردی از مجسمه آزادی میدان اقبال بالا می رود. مجسمهی مردی در لباس کوردی که روی سکویی ایستاده است که بر آن نوشته شده است، استقلال آزادی جمهوری اسلامی، جمعی از اضداد در یک جمله چراکه کوردستان با جمهوری اسلامی نه تنها استقلال که حتی یک روز آزادی را نیز تجریه نکردهاست. نه تنها کوردستان که کل سرزمین تحت حاکمیت الیگارشی ملایان نه استقلالی داشته است نه کوچکترین فرم از آزادی. سەرکۆ به کسی حمله نمی کند، با وجود رزمی کار بودنش خشونتی به خرج نمی دهد، او بر مجسمهای که مجسمەساز کورد هادی ضیاءالدینی ساخته است رنگ قرمز می پاشد، و همانجا می نشیند و از پایین آمدن سرباز می زند تا با شلیک اشغالگران به پایین کشیده میشود. او با مجسمه آزادی کورد یکی میشود. او بر بلندای پروپاگاندا و هژمونی یکدستگرایانه و سرکوبگرانه رژیم اشغالگر می ایستد و به جای تمامی ملت کورد نه می گوید به تمامی این سرکوبها. او بانیان فقر و کولبری خود را تحقیر میکند و جهان برساخته و واقعیت آنها را به چالش می کشد. او خود را به عنوان یک علامت سوال به بزرگی آن مجسمه و به عمق درد ملت کورد و به بلندای کوه شاهو و به طول تاریخ پر رنج مردمش و چونان یک سیلی محکم بر صورت اشغالگران میکوبد. عمل او یک اکت است به معنی پرفورماتیو- نمایشی آن! اکتی آکنده از فاعلیت سوژگانی سیاسی که حقیقت ساز است که معنا تولید می کند که واقعیت را به چالش می کشد. اکتی که پرفورماتیو بودنش التفاطیست که بر هنر پرفورمانس شده است و نه بالعکس چرا که عمل سەرکۆ نه دغدغه هنر دارد نه مخاطبش مخاطب هنریست. اما به تمامی از همهی جوانب از منظر هنر اعتراضی تمامی عناصر یک شاهکار را تیک میزند.
در خلال عمل سەرکۆ اتفاق موازی دیگری نیز می افتد. غلبه حاشیه بر متن در خوانشی دریدایی از برساخت این دو که توسط نگارنده در ساحت ساختار متن و حاشیه در ارتباط با مفهوم قدرت تامل پذیر می شوند. در واقع اکت او به طور کامل چیرگی لاجرم حاشیه بر متنی ملالت بار که ۴۴ سال است واقعیت را تحت اشغال در آورده را نوید می دهد.
سەرکۆ بر استعاره، استعاره سوار میکند و آن چیزی را ممکن می سازد که هیچگاه شاهکار آقای ضیاءالدینی نتوانست. او اجازه تصاحب شدنش را از توسط حکومتی اشغالگر می گیرد. هنگامی که مجسمه آزادی کورد بر سکوی استقلال آزادی جمهوری اسلامی سوار شد من دبیرستانی بودم. خانهمان نزدیک کارگاه آقای ضیاالدینی بود و هر روز در راه مدرسه و به خانه شاهد ساخته شدنش بودم. شهر سنه (سنندج) برای اولین بار چهرهای چون مردمخودش را بر فراز میدان اصلی شهر دید اما درجا تصوری مصادره شده و به نفع قاتلان ملت کورد.
استاد هادی مجسمه های زیادی از مشاهیر کورد ساخته است که در جای جای شهر نصب شده اند. خود این امر تنها با داشتن شهرداری از خود مردم شهر در انتهای دهه هفتاد و هشتاد و نود ممکن شد، اما در نهایت هر آنچه که یک ملت تحت اشغال می کند با مصادره شدگی توسط حاکمیتی چون جمهوری اسلامی مواجه می شود. سرکو توجه مرا به تمامی این روند نیز جلب کرد.
سەرکۆ محمدزاده آن شبح آزادیاست که در خیابان ها و شهرها و روستاها و کوهها و دشتهای کوردستان در پرواز است. او در مبادلهای بی بدیل با مفهوم آزادی یک برهمانی نمادین برقرار میکند. گویی یکی شدگی او و مجسمه کورد و مفهوم آزادی از بند استعمار و اشغال در یک اینهمانی رادیکال رقم می خورد. سەرکۆ روح ابتکار در اعتراض است! او به تمامی «بەرخۆدان ژیانە، سەرهەڵدان ژیانە» (مقاومت زندگیست، مبارزه زندگیست) را به فعل در آورد. نگذاریم نام او فراموش شود! سەرکۆ بە تەنیا نیە، کوردستان پشتیوانیە!!!!