ئارامتر بخوێنەوە

جایگاه ژئوپلیتیكی خاورمیانه در جهان و ژئواستراتژیك كردستان در خاورمیانه

خانی ­گالبات

در این مبحث برای اولین بار- حداقل در آثارِ نوشتاری­ كه منسوب به نگارنده است- از اصطلاح «كشورهای چهارگانه» استفاده می­شود كه به چهار كشور كلیدی و استراتژیكِ خاورمیانه، ایران، عراق، تركیه و سوریه اشاره دارد. هر یك از این كشورها بخشی از سرزمین كردستان را در مرزهای مشترك در تصرف عدوانی یا به امر واقع در اشغال خود دارند. به اصطلاح كُردی، كشورهای چهار قوولی (چهارگوشه). زیرا تقسیمِ كردستان به چهار بخش با خواست و اراده­ی ملت كُرد نبوده بلكه این كار توسط استعمار انجام گرفته است. هم­چنین بخش­های از سرزمین كردستان كه در اشغال هر یك از این كشورهاست، برخلاف عرف معمول نه به عنوان كردستانِ ایران یا تركیه، سویه و یا عراق نام برده می­شود، بلكه با جهات و مشخصات جغرافیایی چهارگانه، شمال در تصرف تركیه، جنوب در تصرف عراق، شرق در تصرف ایران و غرب در تصرف سوریه نام برده می­شود.

یكی از مهم­ترین مناطق ژئوپلیتیكی و ژئواستراتژیك در جهان، خاورمیانه است. بین­النهرین (مزوپوتامیا) با موضع نگاری امروزی، بخش اعظم سرزمین كردستان كه  بخش­های از آن دركشور­های تركیه، سوریه و عراقِ فعلی واقع شده است، در كنار دره­ی رودخانه­ی نیل از تاریخ باستان تا كنون مهم­ترین مناطقی­اند كه در شكل­گیری تمدن بشریت نقش اساسی داشته­اند. خاورمیانه از جهان باستان تا زمان ظهور اسلام و جنگ­های صلیبی، تهاجم ناپلئون و بریتانیا، از دوران دو جنگ جهانی تا دوران معاصر، مهم­ترین مناطق نفوذ قدرت­های بزرگِ زمان بوده است ­كه همین مسئله به شكاف­های داخلی عمیقی در منطقه منتهی شده است.

مسلمانان سنی و شیعه، مسیحیان، یهودیان، اعراب، تُر­ك­ها، فارس­ها، آذری­ها، كُردها، دروزی­ها، علوی­ها، مارونی­ها، سیاهان نیل و اعراب سودانی، بادیه­نشین­ها، دهقانان، كارگران، بنیادگرایانِ مذهبی، سكولارها تا اقوام مختلفِ افغانستان و پاكستان، همگی بخشی­های از آینده­ی خاورمیانه­اند. به دلیل عدم شكل­گیری جوامع سیاسی، آزادی و دموكراسی، این تفاوت­مندی­ها نه توانسته­اند كلیت­مندی­ای را تشكیل دهند. در یكدیگر تداخل دارند اما به دلیل تضادهای ملی، قومی، مذهبی، طبقاتی، فرهنگی، زبانی در یك چارچوب ملی نمی­گنجند. منابع كمیابِ آب و زمین­های قابل كشت، منابع نفت و گازِ طبیعی، اختلافات فوق را تشدید كرده است.

هم اكنون در خاورمیانه بنیادگرایی مذهبی و تروریسمِ حاصل از آن- در آن­چه كه به عنوان بهار عربی خوانده می­شد- به سلاحی برای ساقط كردن رژیم­های موجود و سركوبی نیروهای انقلابی- دموكراتیك و تحمیل نظام­های خاصِ سیاسی- ایدئولوژیكی یا مذهبی تبدیل شده است. نظیر آن­چه كه در افغانستان، پاكستان، ایران، سوریه، عراق، لیبی، مصر، یمن و غیره روی می­دهد و ما شاهد تلاشِ نیروهای بنیادگرایی هستیم.

جغرافیایی سیاسی خاورمیانه، مدام در حال دگرگونی بوده است. بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و ظهور واحدهای سیاسی مستقل بنام كشورهای عربی در كنار ایران به عنوان سرزمینی تاریخی، شاهد شرایط ژئوپلیتیكی پایدار نه تنها در دراز مدت بلكه حتی در كوتاه مدت هم نبوده­ایم. بعد از انقلاب ایران و خروج این كشور از مدار غرب، جایگاه ژئوپلیتیكی خاورمیانه دچار دگرگونی­های اساسی شد. این دگرگونی بعد از پایان جنگ سرد در سال1991 و فروپاشی شوروی باز هم به طور اساسی تغییركرد. در واقع تقسیم خاورمیانه به مناطق نفوذ دیگر مطرح نبود. از آن تاریخ تاكنون در اساس ناتو یكه­تاز میدان است. هرچند كه روسیه و چین در مورد سوریه تحرك جدیدی از خود نشان دادند.

اكنون جغرافیایی سیاسی خاورمیانه به طور بسیار جدی و عمیق و در زمان­های كوتاه به نحوی در حال دگرگونی است ­كه نمی­توان یك ارزیابی ژئوپلیتیكی حتی كوتاه مدت از آن به عمل آورد. بعد از انقلاب ایران، جنگ ایران و عراق، حمله­ی عراق به كویت و به دنبال آن دو جنگ عمده در خلیج فارس؛ انقلاب در تونس، مصر، لیبی، اوضاع سوریه، بحرین، یمن و غیره، همه چیز را در خاورمیانه دگرگون ساخته­اند. گسترش و عمق یافتن جنبش كُرد در سراسرِ سرزمین ­كردستان بویژه در غرب و شمال كردستان و زمزمه­های استقلال كردستان، كشورهای چهارگانه را سراسیمه كرده است. رشد بنیادگرایی سنی­گری در خاورمیانه و خصوصاً در عراق، سوریه و تركیه و لیبی و بنیادگرایی شیعی در ایران، عراق و یمن و تصرف مناطق و بنادر استراتژیك آن كشور بویژه در تنگه­ی باب­المندب همه چیز را دگرگون ساخته­اند. تغییر احتمالی حكومت در سوریه و آلترناتیو جایگزین، روند اوضاع در یمن و دخالت ایران و عربستان در آن، موضوع هسته­ای ایران، آینده­ی ایران و اسرائیل و اختلافات عمیق ایران و تركیه بر سر آینده­ی سوریه، به این دگرگونی­ها و اوضاع بحرانی و آشفته بازهم دامن خواهد زد.

بنابراین نمی­توان شرایط و اوضاع ژئوپلیتیكی خاورمیانه را حداقل در كوتاه مدت در اوضاعی با ثبات و پایدار تحلیل ­كرد. هر ارزیابی­ای از این موضوع نسبی خواهد بود. در واقع، تعریفِ جایگاه ژئوپلیتیكی خاورمیانه بعد از انقلاب ایران و تحولات بلوك شرق، فروریختن دیوار برلین و طرح موضوع «نظم جهانی جدید» از سوی غرب، مفهوم سنتی خود را از دست داده است. از این لحاظ آن­چه كه در صفحات بعدی به عنوان جایگاه ژئوپلیتیك خاورمیانه خواهد آمد، بیشتر متكی بر تاریخچه­ی ژئوپلیتیكی خاورمیانه است تا بیان وضع موجود. بدون آشنایی و آگاهی از این تاریخچه و ریشه­های آن نمی­توان شرایط و اوضاع فعلی را نیز به درستی درك و تحلیل كرد.

خاورمیانه با سه قاره­ی جهانِ قدیم ارتباط دارد، راه­های آبی و خاكی آن دارای اهمیت استراتژیك­اند، راه­های فوق و منابع نفتی موجب توجه قدرت­های بزرگ به آن شده است. قدرت­های فوق در راستای دست­رسی به منابع فوق، به اختلافات بین اقوام، فرهنگ­ها، زبان­ها، مذاهب، دامن زده­اند.

مهم­ترین ویژگی خاورمیانه جغرافیای آن است­ كه تقریباً به طور كامل در احاطه­ی پنج دریای مهم می­باشد- دریای مازندران، دریاهای سیاه، مدیترانه­ی شرقی، دریای سرخ، خلیج­های عدن و فارس. این آب­ها نه تنها تعریف كننده­ی خاورمیانه هستند، بلكه هم­چنین به لحاظ استراتژیكی برای قدرت­های خارجی­كه در گذشته نیز به دنبال كنترل بر آن­ها بوده­اند، مهم می­باشد. خاورمیانه شامل سه منطقه­، از شرق به غرب می­باشد- كوهستان شمالی، میانی و بیابان جنوبی. هر یك از این مناطق ویژگی­های فیزیكی متمایزی دارند كه بر توسعه­ی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن تأثیر گذار بوده است.

منطقه­ی­ كوهستانِ شمالی،­ كوهستان­های بلند، درهم پیچیده و حتی زلزله خیز می­باشد كه بخشی از سیستم آلپ- هیمالایا بوده و فلات­های بلند نواحی داخلی را احاطه كرده است. اكثر بخش­های تركیه، ایران، سوریه و عراق و تمامی افغانستان در این منطقه قرار دارند. سرزمین كردستان به عنوان قلب (هارتلند= قلب زمین) یك سرزمین به هم پیوسته (از لحاظ جغرافیای طبیعی نه جغرافیا­ی سیاسی) در مركزی قرار گرفته است­ كه سرزمین­های پیرامون آن «كشورهای چهارگانه» را تشكیل می­دهد. بخش­های از تركیه كه خارج از سرزمین كوهستانی كردستان قرار دارند، به حاشیه­ی ساحلی و باریك دریای اژه و مدیترانه و دشت­های جنوب شرقی آن در بین­النهرین- سرزمین تاریخی آبا و اجداد كُردها- به بخشی از منطقه­ی میانی مربوط می­شود.

منطقه­ی­ كوهستانی بسیار وسیع بوده­ كه تقریباً یك و نیم میلیون مایل مربع وسعت دارد و در حال حاضر، صدها میلیون انسان در آن­جا سكونت دارند. هر كدام از كشورهای تركیه، سوریه، عراق و ایران، علاوه بر كُردها كه به دنبال كسب استقلال خود­اند، اقلیت­های دیگری را نیز در بر می­گیرند. سرزمین باستانی كردستان در هلالی از فلات­ها و كوهستان­های آناتولی شرقی تا شمال شرقی عراق و شمال غربی ایران و شمال شرقی سوریه و بخش­های از خاك ارمنستان را در بر می­گیرد كه هم اكنون بیش از چهل میلیون انسان كُرد در آن­جا سكونت دارند. این سرزمین باستانی ­كُردها توسط استعمارِ كشورهایی اروپایی به چهار بخشِ تحت اشغال «كشورهای چهارگانه» تقسیم شده است.

كردستان در میان كشورهای چهارگانه، مناطق یا منطقه­ی فشار در داخلِ منطقه­ی ژئوپلیتیكی خاورمیانه محسوب می­شود. چنین مناطقی به واسطه­ی عواملی هم­چون جنگ­های داخلی- پایداری جنبش رهایی­بخش كردستان در داخلِ كشورهای چهارگانه- و اقدامات مداخله جویانه­ی كشورهای همسایه، نظیر حمایت رژیم سلطنتی در ایران و آمریكا و اسرائیل در سال 1974 و 5 و بعداً رژیم مذهبی در ایران از جنبش كُرد در جنگ با عراق و گه­گاهی حمایت از جنبش كُرد در شرق تركیه، یا حمایتِ سوریه از جنبش كُرد در شرق تركیه و در شمال عراق به منظور فشار بر دولت­های یكدیگر، از هم جدا شده­اند. سرزمین كردستان به خاطر اهمیت ژئواستراتژیكی و به لحاظ خطر برای صلح منطقه­ای و جهانی بین «قدرت­های بزرگ» حوزه­ی رقابت نبود. به عبارت روشن­تر به خاطر همین خطرآفرینی آن برای صلح جهانی- خطر نه از جانب كُردها، بلكه ناشی از رقابتِ قدرت­ها بر سر استراتژیك بودنِ سرزمین آن- قدرت­های بزرگ در مورد عدم مداخله در آن به نوعی سازش غیر رسمی و غیر مستقیم رسیده بودند، به نحوی­ كه هیچ­كدام از آنان از جنبش رهای بخش ­كردستان ضمن این­ كه به طور جدی حمایت نكردند، بلكه نسبت به سركوبی آن از سوی كشورهای چهارگانه بی­علاقه هم نبودند. البته خواهان موجودیت و حفظ جنبش­ كُرد به عنوان عامل فشار تا حدی بودند كه نه تواند به پیروزی­های قطعی دست یابد. به دنبال پایان جنگ سرد، آمریكا تلاش داشت به منازعه در سرزمین كردستان پایان دهد كه برای حمایت از مذاكرات صلح بین دولت تركیه با جنبش كُرد و هم­چنین در شمال عراق وارد عمل شد. اما عدم موفقیتِ آمریكا در مورد صلح فلسطین و اسرائیل، شك و تردیدهای در مورد موفقیت صلح بین كردستان و كشورهای چهارگانه وجود دارد.

مبارزات­ كُردها برای­كسب استقلال به­ گذشته­های دورتر، حداقل از میرنشین­های بوتان، تا شروع شورش شیخ عبیدالله نهری در ربع آخر قرن نوزدهم، شورش شیخ سعید پیران در ربع اول قرن بیستم، شیخ محمود برزنجی در جنوب كردستان، شیخ رضا در درسیم تا زمان فعلی بر می­گردد. در سال 1946 كُردها جمهوری­كردستان را در مهاباد تشكیل دادند كه از سوی رژیم سلطنتی در ایران و با حمایت غرب، درهم شكسته شد. در آغازِ قرن بیستم تا كنون كُردها در تركیه و عراق، هم درگیر جنگ­های خونینی برای استقلال خود بوده­اند كه توسط دولت­های تركیه، عراق، ایران و سوریه در دوران جنگ سرد با برچسب «كمونیست» و بعد از فروپاشی شوروی با برچسب «تروریست» و با حمایت غرب، هم در زمان سركوبی جمهوری كردستان در مهاباد، هم در تركیه تا كنون و در عراق، سركوب شدند. در پایان جنگ خلیج فارس، كُردها در عراق با تشویق آمریكا دست به شورش گسترده زدند كه تقریباً تمام جنوب كردستان را كه تحت اشغال حكومت عراق بود، آزاد كردند، اما بعداً آمریكا دیكتاتور بغداد (صدام حسین) را در سركوبی هم كُردها و هم شیعه­یان آزاد گذاشت. گفته می­شود كه در این واقعه سی­صد هزار انسان تلف شدند، واشنگتن كنار ایستاد و نظاره­گر بود.

آذری­ها هم، در شمالِ غربی ایران دست به شورش زدند و در سال 1946 دولتی در آذربایجان به مركز تبریز و تحت حمایت شوروی تشكیل دادند ولی سریعاً، قبل از جمهوری كردستان، از سوی ارتش رژیم سلطنتی و با حمایت غرب سركوب­گردید. همین ارتش و با همین حمایت از سوی آمریكا بعداً دولتِ دكتر مصدق را هم در كودتای 28 مردادا 1332 ساقط كرد.

هم اكنون در خاورمیانه تضاد میان نیروهای بنیادگرایی و نیروهای پیش­رو و انقلابی و آزادی­خواه از یك­سو و هم­چنین تضاد بین خودِ نیروهای بنیادگرا- عمدتاً شیعه و سنی- به دلیل تعبیر و تفسیرهای متفاوت از اسلام و تنش­های آنان بالا گرفته است كه به جنایات غیر قابل وصفی منجر می­شود. كُردها در ایران، تركیه، سوریه و عراق اصلی­ترین قربانیان بنیادگرایی­ شیعه و سنی­اند.

هر چند كه منطقه­ی­ كوهستانی شمال و بویژه چهارگوشه­ی مرزهای «كشورهای چهارگانهِ» استعمارگركردستان، تولید اقتصادی كشاورزی و دامپروری (در شكل سنتی و عقب­مانده) و صنایع دستی می­باشد، ولی دارای منابع فلزی و غیر فلزی و منابع سوخت­های فسیلی و آبی می­باشد كه عامل مهمی برای صنعتی شدنِ­ كشورهای چهارگانه است. در نیمه­ی نخست قرن بیستم، ذغال سنگ و آهن به اساسی برای صنایع سنگین به خصوص فولاد تبدیل شد كه رهبران تركیه­ی جدید را قادر ساخت تا «سیاست خود كفایی» را تحت مالكیت دولتی و بدون وابستگی به سرمایه و نفوذ خارجی پیش­ببرد. با كشف نفت در جنوب تركیه اقتصاد این كشور گسترش یافت و صنعت پتروشیمی و كود شیمیایی آن رونق گرفت. وضعیت تركیه پس از جنگ جهانی دوم كه «سیاست بی­طرفی» خود را كنار نهاد و به سمت  دموكراسی لیبرالی و اتحاد با غرب گام برداشت، تغییر كرد. بر طبق «برنامه­ی بازسازی طرح مارشال» آمریكا كمك­های فراوانی به تركیه كرد و در نتیجه سرمایه­داری دولتی نیز به نفع بخش خصوصی یا به امر واقع به نفع شركت­های چند ملیتی­ كنار رفت. این شرایط سرمایه­د­اری خارجی را جذب ­كرد كه در كنار كمك­های آمریكا صنعتی شدن این كشور را شتاب بخشید و تركیه را به سمت یك « اقتصاد مبادله­ی بین­المللی» سوق داد. یكی از محرك­های اخیر رشد صنایع و كشاورزی در تركیه «پروژه­ی گانیدوگوآندلو یا گاپ» در جنوب شرقی آناتولی (شمال كردستان) می­باشد كه شامل ساخت سد بزرگ آتاترك و شماری سدهای كوچك­تر و نیروگاه­های برق آبی بر روی رودخانه­های دجله و فرات علیا می­باشد. این پروژه با مخالفت شدید سوریه و عراق، به دلیل كاهش آب دجله و فرات پس از عبور از تركیه در سوریه و عراق شده و از سوی دیگر به دلیل جنگ ارتش تركیه با همكاری اطلاعاتی و لجستگی ناتو، بویژه آمریكا با جنبش كُرد با مشكلاتی همراه بوده است. جنگی كه به دلیل ناتوانی ارتش تركیه در سركوبی چریك­های جنبش ­كُرد و گسترش بال سیاسی آن در داخل تركیه در سال 1913 تا زمان نوشتن این سطور به آتش بسی هرچند ناپایدار و لرزان، با مشكلاتی همراه بوده است. با وجود این و در صورتی ­كه مذاكرات صلحِ جنبش كُرد با دولت تركیه به ثمر برسد، پروژه­ی فوق چشم­انداز نوید بخش صنعت و كشاورزی خوبی برای بخش­های جنوبی و جنوب شرقی تركیه- شمال كردستان- خواهد بود.

در ایران نیز منابع معدنی گوناگون هم­چون آهن، مس، كروم، قلع و طلا كه، طلا عمدتاً دركردستان وجود دارد، در تولیدات صنعتی به كار گرفته می­شد. ایران به دلیل ثروت ناشی از نفت و گاز نسبت به تركیه در موقعیت برتری قرار داشت. بیشترین صادرات ایران را نفت و گاز تشكیل می­دهد. از این­رو، اقتصاد آن تحت تأثیر نوسانات قیمت­های جهانی نفت و گاز بوده است. اما بعد از پیروزی انقلابِ ایران و سیاست خارجی غرب­ستیز یا به عبارت دیگر بحران­سازی درجهان و ضعف مدیریتی در سطوح كلان و میانی، باندبازی، فساد مالی و اقتصادی و تحریم­ها به خاطر مناقشه­ی اتمی و فعالیت­های پنهان در این خصوص، در كنار ایجاد بحران­های زیست محیطیی ناشی از سوء­مدیریت، اقتصاد آن به سوی فروپاشی رفته است.

از آغازِ جنگ سرد تا پیروزی انقلاب ایران، حدود سه دهه، تركیه و ایران مهم­ترین حامیان غرب در خاورمیانه بودند. بخصوص این­كه برخی­كشورهای عربی در دهه­های 1950 و 1960 با ناآرامی­های روبرو بودند و برخی نیز با اتحاد جماهیر شوروی متحد شده بودند. اما بعد از پیروزی انقلاب ایران جهت­گیری این منطقه به طور چشم­گیری تغییر كرد. به دلیل سیاست­های غرب ستیزی رژیم مذهبی در ایران، غرب در جنگ ایران و عراق تجهیزات مدرنی را در اختیار دولت عراق قرار داد. بعد از آتش بسِ ایران و عراق، تسلیحات فوق از سوی عراق، بر علیه كویت و كُردها به كار گرفته شد.

هر چند كه ایران بعد از پیروزی انقلاب 1979 از مدار استراتژیك غرب خارج گردید، ولی تركیه هم­چنان هم­پیمان غرب باقی ماند. پایگاه­های هوایی و موشكی ایالات متحده در آن ­كشور نیز نقش مهمی را در جنگ خلیج فارس ایفا نمودند و اهمیت خود را بویژه برای تركیه و از جهت هواپیماهای بدون خلبان و اطلاعات ماهواره­ای در جنگ با چریك­های جنبش رهایی بخش كُردستان در تركیه برای دولت ملی­گرای تُرك نشان دادند. برغم این، و در راستای سیاست­های ضدكمونیستی غرب، و با گسترش جنبش چپ در تركیه و ترس روز افزون از جنبش رهای­بخش كردستان، نگرانی­ای كه از ابتدایی ظهور تركیه­ی جدید مهم­ترین و اصلی­ترین هراس دولت تركیه بوده است، دولت تركیه را بر آن داشت تا از دهه­ی1950 به بعد، با وجود این­كه ادعای سكولار بودن و دموكراسی لیبرالی به سبك غربی را داشت به تقویت و احیایی بنیادگرایی اسلامی به پردازد. هم­اكنون نفوذ جنبش اسلامی فزاینده­ای نه تنها برتركیه بلكه بر منطقه، بویژه در سوریه و عراق، سایه انداخته است­كه در حال پیش­روی در میان مسلمانان سنی مذهب منطقه است­كه دركنار بنیادگرایی مذهبی شیعه در ایران، «كشورهای چهارگانه» را به سوی آینده­ی تاریك­تر سوق می­دهد. آیا تركیه به سرنوشت ایران و بنیادگرایی مشابه آن و غرب ستیزی درخواهد غلتید؟ هم اكنون شاخه­ی سیاسی جنش­كُرد مهم­ترین نیروی سكولار- دموكراتیك در تركیه محسوب می­شود كه در مقابل با جنبش سكولار- دموكراتیك در سایر مناطق تركیه، هم از سازماندهی و هم از برتری تئوریك برخوردار است.

این مسئله در كنار جنبش­ كردستان و سرنوشت ­كُردها در تركیه، ممكن است بر سرنوشت عضویت تركیه در اتحادیه­ی اروپایی و در نتیجه بر روابط آن با غرب تأثیر بگذارد. تركیه دیگر در مقابل مسكو به حمایت غرب نیاز ندارد. به این خاطر بر توسعه­ی اقتصادی از طریق هم­گرایی با اروپای ساحلی توجه دارد. اما اگر به دلیل نقض حقوق بشر، مشكل جنبش كُرد و سیاست­های اقتصادی متفاوت با درخواست تركیه جهت عضویت در اتحادیه­ی اروپا مخالفت شود، احتمال دارد تركیه به یك جهت­گیری ژئوپلیتیكی نو روی آورد.

تغییر و انحرافِ زمینِ بین­النهرین از شمال شرقی سوریه به سمت خلیج فارس و نیز تغییر ساحلِ غربی و شمال شرقی خلیج فارس، به لایه­های رسوبی عصر سوم و چهارمِ زمین شناسی مربوط می­شود. سنگ­های نفوذپذیرِ آهكی و ماسه­سنگ­های این منطقه، نفت را در لایه­های خود نگه­داشته و بزرگ­ترین ذخایر نفتی جهان را ایجاد كرده­اند. اگر چه حجم عظیمی از این ذخایر در نیم دایره­ای در داخل و خارج از سواحل خلیج فارس از خوزستان در جنوب غربی ایران تا جنوب عراق، كویت، عربستان سعودی، قطر، امارات ­متحده­ی عربی و عمان قرار گرفته است، ولی علاوه بر استان­های كرمانشاه و ایلام، بخش اساسی نفت از حوزه­های شمال بین­النهرین، در جنوب، شمال­شرقی و جنوب شرقی در سرزمین كردستان، میان سه­كشور (عراق، سوریه و تركیه) از چهار كشور «چهارگانه» قرار دارند. در سال­های اخیر، در ربع اول قرن بیست­ویكم به دنبال تسلط نسبی كُردها بر سرزمین­شان در جنوب كردستان، حوزه­های عظیمِ نفت و گاز را تنها در جنوب­كردستان شناسی­كرده­اند كه بسیار بیش از برآوردهای قبلی است. دست­رسی به این حوزه­های نفت و گاز از طریق خطوط انتقال نفت از حوزه­های كركوك و سایر مناطق جنوب كردستان به بندر جیحان یا جیهان در تركیه، موجبِ تغییر سیاست و رفتار دولت تركیه در بر خورد با حكومت فدرال كردستان در شمال عراق شده است. كشورهای حوزه­ی خلیج فارس و بخش­های از سرزمین كردستان (جنوب، شمال شرقی و جنوب شرقی) دو سوم از ذخایر نفت جهان و میزان قابل توجهی ذخایر گاز طبیعی را در اختیار دارند.

در صورتی ­كه با رشد تقاضای جهانی، حوزه­های نفتی تازه­ای در دیگر بخش­های جهان یافت نه شود و یا بشر نه تواند به انرژی تجدید­پذیری دست یابد، آن­گاه نقش آتی این مناطق كه بیش از یك سوم تولید جهانی را در اختیار خود دارد، بیش از پیش اهمیت پیدا می­كند. نرمش تركیه در برابر حكومت فدرال كردستان در شمال عراق و توجه اسرائیل و غرب به این منطقه ناشی از وجود این منابع با ارزش و كمیاب است. برطبق برآوردهای صورت گرفته، خاورمیانه تنها منطقه­ی صادر كننده­ی نفت در سال2040خواهد بود كه مهم­ترینِ حوزه­های نفتی آن نیز در كشورهای ایران، عربستان، عراق، كشورهای حوزه­ی خلیج فارس و سرزمین كردستان – به احتمال قوی كشوركردستانِ مستقل در جنوب كردستان- می­باشد. كُردها تنها در صورت همبستگی و یك­پارچگی خود می­توانند از این امتیاز استثنایی اقتصادی در راستای استقلال خود بهره گیرند.

منطقه­ی میانی خاورمیانه هرچند به لحاظ نفتی ثروتمند است، اما به لحاظ آب- بویژه آب­های شیرین- در مضیقه می­باشد. مهم­ترین منابع آب­های شیرین نه تنها در منطقه­ی میانی خاورمیانه بلكه دركلِ خاورمیانه، در سرزمین­ كردستان قرار دارد. سرزمین­كردستان سرچشمه­ی مهم­ترین رودخانه­های خاورمیانه، مانند رودخانه­های دجله و فرات، ارس، سفید رود درایران، زاب­كوچك و بزرگ، رود سیروان و شمار زیادی از رودخانه­ها، انهار و چشمه­سارهاست. كمبود آب منبعی سنتی از اختلافات قبیله­ای و دیگر درگیری­های مسلحانه درخاورمیانه و نیز عاملی برای نوآوری­های تكنولوژیك در استفاده­ی مجدد و نمك­زدایی آب بوده است. نمونه­های آن استفاده از آبِ تصفیه شده­ی فاضلاب در كشاورزی در اسرائیل و تبدیل آب دریا به آب شیرین در كشورهای ساحلی خلیج فارس. هم اكنون ایران در وضعیتی قرار گرفته است­ كه درصدد خرید آب از خارج است. از نمونه­های نیاز به آب شیرین، احتمالِ انتقال آب شمالِ كردستان توسط دولت تركیه به اسرائیل است. در شرایط فعلی در بیشتر مناطق لبنان در دره­ی بقاء، در غزه در اسرائیل و جاهای دیگر به دلیل محدودیت­های آب، بویژه در كشاورزی نمی­توانند توسعه پیدا كنند.

بزرگ­ترین توان و استعداد برای رشد كشاورزی، در بخش­هایی از سرزمین كردستان است ­كه تحت اشغال كشورهای تركیه و سوریه است. برای توسعه­ی كامل كشاورزی در سرزمین­های قابل كشتِ كردستان، در شمال، غرب و جنوب ­كردستان­ كه تحت اشغال سه­كشورِ تركیه، سوریه و عراق از «كشورهای چهار گانه)، به تغییری كامل در روابط سیاسی «كشورهای چهارگانه»، بویژه سه كشور مجاور رودخانه­های دجله و فرات نیاز است. دمشق و بغداد در سال 1974 و در نتیجه­ی اختلاف در مورد ساخت «سد فرات» بر روی رودخانه­ی فرات و ایجاد «دریاچه­ی اسد» تا آستانه­ی جنگ نیز پیش رفتند. علاوه بر این كنترل تركیه بر سرچشمه­های آب این رودخانه­ها نیز دمشق را نسبت به برنامه­های بلند مدت و مهم آنكارا برای استفاده از سرچشمه­ها آسیب­پذیر می­سازد. نكته­ی جالب این است­؛ این كشورها بر سر تصاحبِ ثروت، سامان و منابع دیگران (ملت تحت اشغال كُرد) با هم اختلاف پیدا می­كنند.

سوریه از ایران در جنگ با عراق حمایت كرد و پس از آن از متحدین در جنگ خلیج فارس پشتیبانی نمود. از سوی دیگر هر دو كشورِ سوریه و عراق پناهگاهی برای چریك­های حزب كارگران كردستان در مبارزه­شان برای كسب استقلال از آنكارا بودند. كشورهای فوق در واقع غاصب سرزمین كُردها و آب­های آن­اند كه علاوه بر استعمارِ سرزمین كردستان، از مردم­اش نیز برای سیاست­های سودجویانه و غاصبانه­ی خود سوءاستفاده می­كنند. حتی تلاشِ سوریه برای منحرف­ كردن آب­ رودخانه­ی اردن با ساخت یك كانال فرعی با اقدامات نظامی اسرائیل در میان سال­های 1964 و 1967 شكست خورد. این اقدام، عامل مهم در آغاز جنگ اسرائیل ضد كشورهای سوریه و مصر در ژوئن 1967 محسوب می­شود.

بنابراین، سیاست و سرمایه از جمله عوامل دخیل در توسعه­ی كشاورزی سوریه­اند. درواقع سوریه­ی بحران زده و درگیر جنگ داخلی در شرایط فعلی، بدون توافقات با تركیه و عراق و بدون حل و فصل اختلافات خود با اسرائیل و پایان دادن به جنگ داخلی، قادر به توسعه­ی كاملِ بخش كشاورزی خود نخواهد بود. این مسئله هم­چنین در ارتباط با حل مسئله­ی كردستان نه تنها در سه كشورِ عراق، سوریه و تركیه بلكه در ایران نیز است. به هرحال در شرایط حاضر، تحقق روابط اقتصادی صلح­آمیز و توسعه به ویژه در زمینه­های كشاوزی متصور نیست. از قرار معلوم، منطقه­ی میانی هم­چنان درگیر منازعه و بی­ثباتی خواهد بود كه از آن جمله مناقشه­ی اتمی میان ایران و غرب، اسرائیل و فلسطی­نیان، كُردها با «كشورهای چهارگانه» و رشد هرچه بیشترِ بنیادگرایی فعلی در ایران، عراق، سوریه، تركیه، افغانستان و در یك كلام در كل خاورمیانه خواهد بود.

برغم این­كه بین­النهرین و دره­ی نیل، مهد تمدنِ بشریت محسوب می­شودند، اما در شرایط حاضر یكی از مشكلات و یا نواقص ژئوپلیتیكی آن، فقدان یك كانون سیاسی تاریخی یا معاصر است كه در یك­پارچه­سازی آن نقش داشته باشد. مراكز جمعیتی و سرزمین­های مهم خاورمیانه در اكثر موارد چنان دور از دیگر هستند كه حتی مانع از «اتحاد زیر منطقه­ای» نیز می­شود. در واقع عناصر ژئوپلیتیكی این منطقه، مرزهای نواحی خالی از سكنه­ای می­باشند كه به عنوان موانعی در برابر تعامل عمل می­كنند. حتی برابر اسناد باستان­شناسی خاورمیانه، تمدن­های بین­النهرین و دره­ی نیل در جهان باستان تا دو هزار سال هیچ­گونه ارتباطی با هم نداشته­اند.

از سوی دیگر اختلافات قومی، مذهبی، زبانی، فرهنگی، نژادی، ارضی و وابستگی­ سیاسی ­كشورهای آن به قدرت­های استعماری، بویژه در دوران جنگ سرد و در حال حاضر، در این مسئله دخیل­اند. خاورمیانه هم­چنین فاقد یك كانون منطقه­ای تاریخی و یك­پارچه­ساز، نظیر امپراتوری رم باستان یا دموكراسی برده­داری یونان باستان می­باشد. پایتختِ دولت- شهرهای سومر و امپراتوری­های ­كه در دوره­های گوناگون بر این منطقه حكومت كرده­اند، از نینوا (پایتخت امپراتوری آشور در عراق فعلی) هكمتانه (پایتخت مادها در شمال غرب ایران) تخت جمشید (پرسپولیس) تا اسكندریه، انطاكیه (در جنوب تركیه­ی فعلی) قسطنطنیه (استانبول) شام و بغدادِ امروزه به عنوان نقاطی برای مفهوم «یك خاورمیانه­ی متحد» عمل نكرده و نمی­كنند. هیچ منطقه­ای وجود ندارد كه به توان آن را مقدمه­ی یك كانون سیاسی یا «پایتخت سیاسی منطقه­ای» تلقی كرد.

حتی از نظر دینی و مذهبی دارای كانون و یا تشكیلاتی، نظیر واتیكان و پاپ نیست. محل ظهور سه ادیان الهی مهم و در عین حال متخاصم است. اتحادیه­های كوچك­تری نظیر «شورای همكاری خلیج فارس» و «اتحادیه­ی­كشورهای عربی» كه در سال 1945شكل گرفت نه توانسته­اند نقش یك كانون استراتژیك را بازی كنند. شورای همكاری خلیج فارس محدود به چند كشور ساحل خلیج فارس است ­كه كشورهای تركیه، ایران، و اسرائیل نیز در اتحادیه­ی عرب مشاركت ندارند. از سوی دیگر گه­گاهی عضویتِ كشورهای عربی از این اتحادیه به حالت تعلیق درآمده، نظیر مورد مصر در سال 1979 و سوریه در حال حاضر، هم­چنین این اتحادیه در ترویج همكاری اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و میانجی­گری در منازعات، چندان كاركرد مؤثری از خود بروز نداده است. تلاش برای فدراسیون 22 كشور عربی هم بی­نتیجه مانده است.

در خاورمیانه، جغرافیا و سیاست سبب شده تا ایكیومِنی­های ملی (مناطق قابل سكونت) از یكدیگر جدا شوند. متراكم­ترین حوزه­های تمركز جمعیتی و فعالیت اقتصادی به طوركلی به واسطه­ی وجود كوه­ها، فلات­ها یا بیان­ها از یكدیگر جدا شده­اند. سیاست­های استعماری قدرت­های غربی و خصومت میان كشورها و قومیت­ها و زبان­ها، فقدان جوامع سیاسی­ كه بر خود حكومت كنند و دموكراسی را توسعه دهند، در عدم شكل­گیری ایكیومِنی­های متحد نقش داشته است. بیشترین جمعیت كشورهای خاورمیانه در پایتخت­ها و متروپل­ها (شهرهای مركزی یا كلان شهرها) سكونت دارند. این مسئله هم ناشی از عدم توسعه یا توسعه­ی ناموزون، عدم توزیع عادلانه­ی ثروت، ناامنی ناشی از جنگ­های منطقه­ای، بویژه در كشورهای چهارگانه، ناشی از سركوبی جنبش كُرد، قانون­گریزی در مناطق خارج از مركز، اعمال سیاست­های شوونیستی و مذهبی در حق اقلیت­ها، فقر و تهیدستی ناشی از محدودیت آب و عدم امكان توسعه­ی كشاورزی و . . . می­باشد.

مرزها، اختلافات و ادعاهای ارضی و حاكمیتِ سرزمینی نیز، عناصر ژئوپلیتیكی مهمی و بویژه در كشورهای چهارگانه­ی اشغال­گر سرزمین ­كردستان می­باشد. علاوه بر آن اختلافات كویت و عراق و كرانه­ی باختری، نوارغزه و اسرائیل در فلسطین در كنار اختلافات بر سر اروندرود (شط­العرب) بین عراق و ایران از موارد مهم اختلافات مرزی­اند. هر چند كه در پسِ جنگ هشت ساله­ی ایران و عراق، موارد ظریفِ سیاسی و مذهبی وجود داشت، اما در واقع ریشه­ها یا به عبارت دیگر بهانه­های آن جنگ كه بیش از یك میلیون كشته و میلیون­ها تن دیگر زخمی و معلول از طرفین را در پی داشت، بر می­گردد به گسترش جنبش كُرد در جنوب كردستان و امضای قرارداد الجزایر بین ایران و عراق در سال 1975.

قربان­یان اصلی جنگ ایران و عراق، توده­های مردم كُرد در دو سوی مرز بین كشورهای فوق بودند. رژیمِ مذهبی ایران مانند رژیم سلطنتی در ایران از یك سوی از جنبش ­كُردها در جنوب كردستان بر علیه رژیم بعث استفاده می­كرد و از سوی دیگر جنبش­ كُرد در شرق كردستان (تحت اشغال ایران) را به شدت سركوب­ كرد و حتی با درگیر كردن جنبش­ كُرد در دو سوی مرزها- در شرق و جنوب كردستان- بر علیه یكدیگر بزرگ­ترین ضربه را بر جنبش ­كُرد زد. رژیم مذهبی در قِبالِ همكاری با جنبش ­كُرد در جنوب كردستان (شمال عراق) از آنان بر علیه بخش دیگرِ جنبش كُرد در شرقِ كردستان (غرب و شمال­الغربی ایران) بهره گرفت. جنبش ­كُرد در شرق­ كردستان نیز زدوبندهای با دولت عراق داشت. رژیم بعثی در عراق به تلافی هم­كاری جنبش ­كُردها در جوب كردستان- شمال عراق- با رژیم مذهبی حاكم بر ایران و با توجه به تجربه­ی چنین هم­كاری­ای در زمان رژیم سلطنتی در ایران ­كه موجب امضای قرارداد الجزایر با ایران و از دست دادن ادعای خود بر شط­العرب شد، به شدت جنبش ­كُرد را در جنوب­ كردستان سركوب­ كرد. برای اولین بار در تاریخ بَشر، شهرهای سردشت و حلبچه در سرزمین كردستان در دو سوی مرزهای استعماری در قلب سرزمین كردستان، از سوی دولت عراق بمباران شیمیایی شدند كه صده­ها هزار تن از هر دو شهر كشته، زخمی، آواره و در به در و معلول شیمیایی شدند كه هنوز هم مردم شهرهای فوق از عوارض آن رهایی نیافته­اند. رژیم بعث شهر سردشت را بمباران شیمیایی كرد و رژیم مذهبی حاكم بر ایران نسبت به زیان دیدگان آن ­كاملاً بی­توجهی نشان داد كه حتی بیشتر معلول­های آن را نیز تحت حمایت مالی و درمانی دولت هم قرار نداد. رژیم بعث علاوه بر بمباران شیمیایی حلبچه، صدها روستا و مناطق جنوب ­كردستان را نیز، در برابر سكوت افكار عمومی مردم جهان و بویژه دولت­های غربی، بمباران شیمیایی ­كرد و صدها هزار انسان دیگر- بویژه از اعضای عشیره­ی ژنرال بارزانی- را حتی زنده به گور كرد كه به عنوان «ژینوساید» ملت كُرد به رسمیت شناخته شده است. هلوكاست ­كُردها دست­ كمی از هلوكاست یهودیان نداشت.

ریشه­های اختلافات مرزی كویت و عراق نیز مانند مورد تقسیم سرزمین كردستان در بین كشورهای چهارگانه، بر می­گردد به اقدامات استعمار. انگلستان در اوایل دهه­ی1920 با تقسیم بیابان عراق در ساحل خلیج فارس، كشور كویت را ایجاد كرد. زمانی­ كه در سال 1936 دركویت نفت كشف شد، عراقی­ها دوباره ادعای خود مبنی بر این ­كه امیرنشین ­كویت بخشی از استان جنوبی بصره می­باشد را مطرح كردند. مرز ترسیم شده از سوی بریتانیا كه پس از جنگ دوم جهانی از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شد، شامل جزایر بزرگ و كوچك بوبیان و وربه در شمال آن نیز می­شد. این جزایر مشرف بر بندر جدید­التأسیس ام­القصرِ عراق بود كه در سال 1961 به عنوان جایگزینی برای بندر بصره ساخته شد. بغداد پس از آغاز جنگ با ایران نسبت به ادعاهای خود بر این جزایر جسورتر شد. علاوه بر این عراق مدعی بود كه كویتی­ها در زمان جنگ ایران و عراق،  بخش خود از «حوزه­های نفتی رومیله» به سرزمین عراق گسترش داده و با حفاری مورب به بخش عراق، مبادرت به سرقت نفت این كشور كرده­اند. در نتیجه عراق به كویت حمله كرد و آن را ویران ساخت. نتیجه­ی این اقدام را اكنون در عراق مشاهده می­كنیم.

مناقشه­ی عربی- اسرائیلی و سرنوشت فلسطینی­ها كه به یك موضوع مزمن و طولانی تبدیل شده به سرطانی می­ماند كه گریبان خاورمیانه را گرفته است. موضوعی است نظیر مسئله­ی كردستان، بحث­انگیز، جنایت­كارانه و تراژدی­ای است در برابر بشریت كه به دلیل گستردگی و عمق زخم آن، طول و تفسیر آن در این مبحث كوتاه نمی­گنجد.

تجارت و بازرگانی داخلی در منطقه نیز هم­چنان محدود است. مهم­ترین شركای تجاری كشورهای خاورمیانه در خارج از منطقه هستند. این موضوع به نفع قدرت­های استعماری غربی است، زیرا كشورهای خاورمیانه هرچه بیشتر از تأكید بر تولید ملی كه برای ملل خاورمیانه حائز اهمیت فراوانی است دور می­شوند و زمینه برای سرمایه­گذاری­های كلان از سوی شركت­های فراملی كه از هرگونه كنترل و نظارت معاف­اند، فراهم می­شود.

در«كشورهای چهارگانه»، روابط تجاری، بویژه، بین مرزهای خودِ این­كشورها، كه عمدتاً سرزمین كردستان را در بر می­گیرد محدود و با مشكلات فراوانی و آن­هم در بیشتر موارد به طور قاچاق انجام می­گیرد. این محدودیت­های تجارت مرزی بیشتر به خاطر جلوگیری از شكوفای و توسعه­ی سرزمین كردستان است­ كه كشورهای چهارگانه به شدت از رشد بورژوازی كُرد و شكوفا شدن ناسیونالیسم كُرد و یك­پارچگی مردم كردستان نگران­اند. همین نگرانی­ها باعث شده است ­كه در عصر و در شرایطی ­كه برابر دیدگاه­های اقتصاد دانان مرزها را باید با بلدوزر برای تجارت صاف كرد، امكان شكل­گیری مناطقِ تجارت آزادِ مرزی وجود ندارد. در مرزهای ایران و تركیه، ایران و عراق، عراق و سوریه، عراق و تركیه و تركیه و سوریه در قلب سرزمین ­كردستان، به طور مداوم مردم كُرد كه از روی ناچاری و تهیدستی ناشی از عدم توسعه­ی كردستان و عدم سرمایه­گذاری در اقتصاد كردستان، به خاطر تجارت پایاپای و ابتدای و محدود كُشته می­شوند. مورد روستای «رِبوسكی» در مرزهای تركیه و عراق­كه ده­ها جوان كُرد توسط هواپیماهای مدرن ارتش تركیه، ساخت آمریكا، قتل عام شدند، یکی از فاكت آن است. نیروهای نظامی رژیم مذهبی ایران به طور روزانه در مرزهای ایران و تركیه و ایران و عراق كاروان­های اسب و قاطر مردمِ نوار مرزی را هدف قرار می­دهند. این موارد علاوه بر افرادی(كولبران)  است ­كه در زمستان­های سخت بر دوش خود بار حمل می­كنند و در كولاك­های سختِ زمستان یا از سرما یخ می­زنند و یا زیر ریزش بهمن می­مانند.

بنابراین هم اكنون رفتاركشورهای اشغال­گركردستان با ملت كُرد حتی بدتر از رفتار كشورهای استعمارگر با ملتی مستعمره و یا بدتر از محاصره­ی غزه از سوی اسرائیل است. با این معیارها جنبش­ كُرد یك جنبش ملی رهایی­بخش است.

بی­عدالتی ­و توسعه نیافتگی یا بعبارت دیگر توسعه­ی ناموزون ­و ایجاد مانع در راه توسعه­ی كردستان از سوی اشغال­گران ناشی از این موضوع است ­كه سرمایه­داری به شیوه­ی كلاسیك خود در حین رشد در مناطق جدید و تسخیر آن مانند كردستان، در همان حال اشكال اجتماعی- اقتصادی­ كهن را كه مانعی برای توسعه هستند، از بین می­برد. در شرایط حاضرِ كردستان، اگر این فرآیند (توسعه­ی سرمایه­داری) برای اشغال­گران­كردستان سودمند باشد، اما روزی سرمایه­داری خودِ كردستان به اندازه­ای نیرومند خواهد شد تا خود را از زیر سلطه­ی این اشغال­گران برهاند و بطور خودمختار توسعه­ی بیشتری یابد. در حین رشد سرمایه­داری در كردستان و تغییر ساختار اجتماعی جامعه­ی ­كُرد نیروهای جدید اجتماعی ظهور خواهندكرد. به این نحو، زمینه­ی لازمی برای قیام انقلابی در كردستانِ تحت اشغال ایجاد خواهد شد.

مداخلات و مزاحمت­های كشور­های اشغال­گركردستان در رابطه با حكومت فدرالِ جنوب ­كردستان و به ویژه در خصوص موضوع شهرهای كركوك ­و خانقین از همین موضوع ناشی می­شود. آنان رشد و شكوفایی سرمایه­داری در كردستان را به زیان خود می­دانند. بعبارت دیگر از لحاظ تاریخی، انقلاب در مستعمره می­تواند تنها به­كمك سرمایه­داری به مرحله­ی عمل درآورده شود، چه بعنوان بازتاب پیروزی پرولتاریای ملل اشغال­گر به وجود آید، چه این­كه توسعه­ی سرمایه­داری مدرن به پرولتاریا در مستعمره امكان دهد تا  یك روز خود آزادی­اش را بدست آورد. این استدلال اگر از لحاظ تئوریك مورد قبول هم نباشد، در واقیعت امر نگرش و بینش استعمار­گران كردستان است. یعنی ایجاد مانع در راه توسعه­ی سرمایه­داری در كردستان را این­گونه برای خود توجیه می­­كنند.

هیچ چیز به اندازه­ی خطوط لوله­های نفت و گاز و تأثیر سیاست و جنگ­ها بر آن­ها، منعكس كننده­ی بی­ثباتی و پیش­بینی­ناپذیری خاورمیانه، بویژه در كشورهای چهارگانه نیست. از طرف دیگر راه­های بهره­برداری و انتقال خطوطِ منابع نفت و گازِ حوزه­ی دریای خزر از طریق تركیه، حوزه­ی خلیج فارس از عراق و سوریه كه ایران و قطر بر سر آن سخت در رقابت­اند كه یكی از دلایل دخالت هر دو كشور در اوضاع سوریه است، بابت دیگر ژئوپولیتیك منطقه است. عبور لوله­ها از تركیه و ایران یا از مسیرهای دیگر به لحاط تفاوت هزینه دارای اهمیت است. این راه­ها دارای پی­آمدهای استراتژیك برای جهان غرب است. عبور از ایران با وجود رژیم بنیادگرایی فعلی­ و اتكا به خلیج فارس ­و تنگه­ی هرمز مطلوب نیست ­و در تركیه هم بستگی به ثبات در شمال كردستان و قسمت­های دیگركردستانِ خارج از مرزهای تركیه خواهد داشت. انفجار مكرر خطوط گاز و نفت­ كه از مسیرهای ایران و عراق وارد تركیه می­شوند توسط چریك­های p.k.k، زنگ خطری است برای این مسئله. هم كشورهای غربی و هم صاحبان آن منابع برثبات داخلی و روابط با ثبات با كشورهای همسایه متكی هستند. چنین روابط سالمی هم بدون حل مسئله­ی­ كردستان غیر محتمل به نظر می­رسد.

بنابراین حل مسئله­ی كردستان هم­چنان یك عامل كلیدی در ترتیبات امنیتی منطقه به حساب می­آید. زیرا ثبات­ كلی منطقه بدون مشاركت همه، هم غیر عادلانه و هم غیر دموكراتیك، فاقد ارزش­های حقوقی و هم بعید به نظر می­رسد.

نخستین خط لوله­ی نفت در خاورمیانه در سال 1934 نفت شمال كردستان را از شهر كركوك به بندر حیفا در مدیترانه، در اسرائیل كنونی، انتقال داد. این خط لوله، به دنبال جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948و اعلام موجودیت كشور اسرائیل بسته شد كه تا كنون بازگشایی نشده است. احتمالاً، با استقلال جنوب­كردستان ازكشور عراق این خط لوله دوباره احیا شود. انشعاب بعدی از این خط لوله از حدیثه در عراق تا طرابلس در لبنان از طریق سوریه ایجاد شد. هم­چنین خط لوله­ی بزرگ­تری برای انتقال نفتِ جنوب كردستان تا بندر بانیاس در سوریه ایجاد گردید كه به دنبال حمایت دولت سوریه از رژیم مذهبی ایران در جنگ با عراق، بسته شد. این خط لوله در سال 2001 با مجوز سازمان ملل برای تأمین غذای مردم عراق، بازگشایی شد. خطوط انتقال نفت كركوك- دورتیول- جیهان از عراق به تركیه ­كه سوریه را دور می­زنند، طی جنگ خلیج فارس برای سال­ها بسته شدند. دولت فدرال كردستان در جنوب عراق این خطوط را با بازسازی دوباره و اضافه نمودن خطوط جدید از مناطق دیگرِ كردستان بازگشایی كردند كه فروش نفت آن توسط دولت  فدرال كردستان در سال 2013 و 2014 به مهم­ترین عامل اختلاف و دوری از هم، بین دولت فدرال كردستان با حكومت مركزی در بغداد تبدیل شد.

خط انتقال گاز ایران به تركیه، خطوط لوله­ی عراق- عربستان سعودی از حوزه­های رومیله در جنوب عراق تا ینبوع در ساحل دریای سرخ كه در زمان جنگ خلیج فارس بسته شدند، خطوط جدیدی ­كه از طریق دریای مازندران به جمهوری آذربایجان و از آن­جا به تركیه، احداث خطوط از طریق پاكستان و افغانستان به هند و یا از طریق خلیج فارس مواردی مربوط به حوزه­های نفت است. وابستگی آمریكا به نفت عربستان سریعاً به اتحاد نظامی و اقتصادی میان دو كشور تبدیل شد. اكنون آمریكا هرچه بیشتر نسبت به نفتِ جنوب كردستان احساس نیاز می­كند.

از لحاظ تاریخی، در تقسیم جهان بین انحصاراتِ سرمایه­داری و تجدید تقسیمِ مناطق اقتصادی جهان، بویژه بعد از دو جنگ جهانی پلید،‌ توجه خاصی به خاورمیانه شد. وجود منابع غنی مواد خام بویژه نفت ­و گاز و بازار آن برای صدور سرمایه ­و كالا، شاهراه­های زمینی، آبی ­و سایر موارد، منطقه خاورمیانه را به منطقه استراتژیك ­و سوق­الجیشی تبدیل­كرده است. به همین خاطر در كنفرانس سایكس- پیكو و دو كنفرانس سِوِر و لوزان سرنوشت خاورمیانه و كردستان را برای قرن بیستم ترسیم­ كردند كه در پایان قرن بیستم متوجه شدیم چه تراژدی بویژه برای ملت­ كُرد ترسیم­ كرده بودند.

گستره­ی جغرافیائی­ كردستان در نزدیكی شاهراه آبی خلیج فارس، سرشار از منابع طبیعی نظیر نفت ­و گاز و بویژه مهمترین سرچشمه­ی آب­های شیرین خاورمیانه­ كه در جهان منحصر بفرد است، آن را به منطقه­ی استراتژیك ­و فوق­العاده مهم از نظر دولت­های سرمایه­داری تبدیل­ كرد.

ازسوی دیگر به دلیل عقب­ماندگی­های اقتصادی، اجتماعی ­و فرهنگی­ كردستان­ كه آن­هم ناشی از تسلط صدها ساله­ی امپراتوریهای عثمانی ­و ایرانی ­و برخورد آنان دركردستان و ویران­های ناشی از جنگ جهانی اول، اقدامات غیر انسانی دولت­های اشغال­گر، و عدم وجود وحدت و انسجام در جامعه­ی­ كرد و غالب بودن ساختار اجتماعی عشیره­ای ­و قبیله­ای آن ­بود، سرمایه­داری جهانی ­در مجموع این وضعیت را برای سوءاستفاده­های بعدی خود مناسب دید و مانع تشکیل دولت ملی ­و مستقلِ ­كرد شد. در چنان­ اوضاع­ و احوالی پارامتر جدیدی در مسئله­ی­ كردستان ظهوركرد كه تشكیل دولت­ كُردی را به شدت تحت تأثیر قرار داد و آن­ هم انقلاب بلشویكی روسیه بود. ترس ­و نگرانی سرمایه­داری از كمونیسم، موجبِ توجه آنان به تركیه­ی جدید و سیاست ترك­های جوان در جوار كشور جمهوری­های شوراها شد. اهمیت استراتژیك ­و سوق­الجیشی تنگه­ها و سواحل تركیه­ی جدید دركنار مسئله فوق موجب قربانی­ كردن­ كُردها در برابر تُرك­های جوان شد. به همین خاطر منطقه­ی خاورمیانه بطوركلی ­و كردستان بطور اخص و بویژه در جنگ جهانی اول یكی از مهمترین مناطق مبارزه بین قدرت­های امپریالیستی بر سر سیادت بر این منطقه حساس از كره­ی ارض بود. در چنین شرایطی رهبران ­كُرد به دلیل ناهمگون بودن جامعه­ی ­كُرد و شرایط بسیار بد و عقب­مانده­ی اجتماعی ­و اقتصادی و ارزیابی­های غلط سیاسی و رقابت بی­مورد در بین آنان آن­هم در آن شرایط حساس در كنار خیانتِ سرمایه­داری غرب بویژه انگلستان و فرانسه به آرمان آنان، كُردها قادر به ایجاد جنبش قدرت­مند مردمی نشدند كه قدرت­های وقت بتوانند روی آن حساب بازكنند. همان­كاری­كه آتاتورك زیركانه و به نحو احسن انجام داد و كُردها را به پیروی از خود وادار كرد.

نگرانی سرمایه­داری از بازی­های آتاترك و خزیدن جنبش تُرك­های جوان در دامن­ كشور شوراها موجب توجه­شان (جهان غرب) به آن شد.

سرمایه­داری غرب بعد از شكست امپراتوری عثمانی، در خاورمیانه غنائم عظیمی بدست آورد. دولت­های مختلف عربی تشكیل دادند كه بطوركلی همه­ آن­ها تا كنون دست نشانده­ی قدرت­های سرمایه­داری بودند و هستند. در منطقه­ی استراتژیك خلیج فارس در هر گوشه­ی آن یا بهتر است بگویم بر سرِ هر حوزه­ی نفتی آن شیخ نشینی­های را علم كردند كه همگی آنان دست نشانده­اند. ده­ها میلیون انسان­ كُرد را نیز تبدیل به ملتی بدون سرزمین­ كردند. مردم ­كُرد و سرزمین­اش را بین قومیت­های تُرك، فارس ­و عرب بطور حساب شده تقسیم­ كردند، و آن را بعنوان منطقه­ای بكر از نظر دست­اندازی به منابع آن برای آینده نگه­داشتند و به این ترتیب چنان شرایطی را در كردستان ­و حكومت­های حاكم بر آن ایجاد كردند كه جدال در بین آن­ها هنوز ادامه دارد، بنحوی­ كه نه جنبش ­كُرد را بطور قطعی سركوب­ كردند و نه ­اجازه­ی حاكمیت مطلق به حكومت­های­ حاكم بر كردستان را دادند.كردستان ­به امتیازی در دست سرمایه­داری تبدیل شد و از این طریق مانع تشكیل حكومت­های مقتدر و مستقل از نظر سیاسی ­و اقتصادی در منطقه­ گردیدند. بین خودِ دولت­های منطقه بر سر مسئله­ی ­كُرد تضادهای حادی به وجود آمد كه هر یك از آن­ها از بخشی از جنبش­كُرد برعلیه طرف مقابل حمایت می­كرد. فاكت این موضوع معامله­ی سرمایه­داری كمپرادور (وابسته) ایران در زمان شاه با آمریكا و حزب بعث در مورد كردستان بود.

در سراسر قرن بیستم ابتدا قدرت­های اروپایی غربی و بعداً اروپا و آمریكا و روسیه برای نفوذ در خاورمیانه در حال رقابت بوده­اند. بعد از جنگ جهانی اول و  فروپاشی امپراتوری عثمانی، مهم­ترین اهداف استرتژیك بریتانیا تأمین خطوط دریایی به هندوستان بود كه در آن زمان مهم­ترین مستعمره­ی آن محسوب می­شد. حتی قبل از آن مهم­ترین هدف ناپلئون در حمله به مصر دست­رسی به هندوستان بود. كنترل كانال سوئز در مدخل جنوبی دریای سرخ و تنگه­های هرمز در خلیج فارس، به انگلستان امكان می­داد كه راه­های فوق را تحت نظارتی خود داشته باشد كه از این طریق توانست تجارت خود را به آسایی جنوبی و شرقی توسعه دهد، كه از این طریق توانست به قدرت مسلط بر تجارت جهانی مبدل شود.  قبلاً در دست گرفتنِ قبرس به بریتانیا امكان  اشغال مصر و سلطه بر كانال سوئز را فراهم ساخت. این پیروزی امكان نظارت بریتانیا بر سواحل غربی دریای سرخ و تسلط بر تنگه­ی باب­المندب كه مسیر خروجی به اقیانوس هند بود داد. از طرف دیگر سلطه­ی بریتانیا بر سودان و آب­راه­های نیل علیا مبنای سلطه­ی بریتانیا بر مصر را فراهم ساخت.

در این زمان كشورهای بحرین، ایالات تروشال ( به معنای آتش بس) كه هم­اكنون بخشی از كشور امارات عربی متحده است و كویت پایگاها­ی مهم بریتانیا در زمینه­های مذكور بودند.

افغانستان راه زمینی به هندوستان بود و ترس از نفوذ روسیه و ایران به این سرزمین، بریتانیا را وادار به اقدامات پیش­گیرانه كرد. به دنبال جنگ با افغان­ها، «گذرگاه خیبر» و دیگر نواحی مرزی در شرق تا هند به تصرف نیروهای بریتانیا در آمد.

از سوی دیگر فرانسه به بهانه­ی حمایت از مسیحی­یان از سوی دروزی­ها به «جبل لبنان» نیرو اعزام كرد كه در نهایت موجب جای پای در خاور نزدیك شد. از این طریق فرانسه جیبوتی در ساحل آفریقایی خلیج عدن را تصرف كرد كه بندر این كشور به رقیب تجاری و استراتژیك برای عدن كه در آن زمان تحت سلطه­ی بریتانیا بود تبدیل شد.

ایتالیا هم اریتره واقع در سواحل جنوب غربی دریای سرخ را به تصرف خود درآورد. بنادر مهم غصَب و مصوّع امكان دست­رسی به بخش­های داخلی اریتره را فراهم ساخت. در میانه­ی قرن نوزده سرزمین پیرامون دریای مازندران منطقه­ی نفوذ روسیه بود كه موجب درگیری با ایران و امپراتوری روسیه­ی تزاری و امپراتوری عثمانی بود. مناطق واقع در سواحل شرقی این دریا به دنبال قراردادهای تركمن­چای و گلستان چای از دست ایران خارج شد و در ساحل غربی نیز امپراتوریی عثمانی آذربایجان شمالی (با موضع نگاری امروزی جمهوری آذربایجان) را از دست داد.

بعد از انقلاب بلشویكی در روسیه ­و بیداری ناسیونالیسم عرب، نظیر دولتِ ملی­گرای جمال عبدالناصر و گرایش آن به شوروی، دنیای سرمایه­داری در مقابل ناسیونالیسم انقلابی عرب ­و رشد گروه­های مترقی از واپس­مانده­ترین لایه­های اجتماعی ­و ارتجاعی­ترین نیروها به منظور سركوب گروه­های پیشرو و انقلابی حمایت­ كردند. حكومت­های­ كودتای، خاندان­های مرتجع و سایر عوامل ارتجاعی نظیر ارتجاع مذهبی عربستان را حاكم­ كردند و نیروهای پیشرو را بدست نیروهای مرتجع بومی­ سركوب نمودند. درست مانند كاری كه در زئیر و كشورهای آمریكای لاتین­ كردند. كاری كه برای آن­ها كم هزینه­تر، توجیه­دارتر، مؤثرتر و پایدار تا كنون بوده است.

هم اكنون خاورمیانه، برغم این­كه مانند سابق منطقه­ی نفوذ قدرت­ها محسوب نمی­شود و تحت هژمونی غرب است، اما با وجود این، اصلی­ترین نگرانی استراتژیك آمریكا در قرن پیشرو است ­و آن ­كشور منافع بسیار فراوانی درآن دارد. هم­چنین خاورمیانه یكی از بحرانی­ترین منطقه­ی جهان است ­كه روند تحولات در كوتاه مدت ­و بلند مدتِ آن تأثیر زیادی بر ثابت ­و امنیت جهان دارد و میدان اصلی مداخلات جهان سرمایه­داری به سركردگی آمریكاست. بقاء اسرائیل، دست­رسی به منابع نفت، جلوگیر از گسترش سلاح­های كشتار جمعی (نظیر بحران هسته­ای ایران)، تلاش برای بازسازی ساختارهای سیاسی­ و اقتصادی به منظور ثبات داخلی جهت تحولات تدریجی ­و غیر انقلابی ­و مبازره با تروریسم چالش­های آمریكاست.

عظیم­ترین ذخایر نفت جهان در خاورمیانه است، تنها در كشورهای خلیج فارس 65% از ذخایر نفتی جهان وجود دارد. دسترسی ارزان قیمت به آن حیاتی­ترین منافع آمریكاست. ضمانت اصلی ثبات اقتصادی جهان سرمایه­داری دست­رسی مطمئن به نفت خاورمیانه است. حركت عراق به سوی صنعتی شدن ­و استقلال اقتصادی علیرغم دیكتاتوری خشن ­و تهدید میدان­های نفتی­ كویت از طرف عراق منتهی به وضعیت فعلی عراق شد. استراتژی آمریكا در قرن بیست­­ویكم در خاورمیانه جلوگیری از شكل­گیری یك قدرت است­ كه توانائی تسلط بر منطقه را داشته باشد. یكی از دلایل تنش­های بین آمریكا و ایران همین موضوع است. با توجه به زمینه­های امكان تحولات سریع در خاورمیانه، آمریكا را ناچار كرده است بعنوان قدرت حافظِ وضعیت، تلاش­ كند از تحولات ناگهانی نظیر انقلاب ایران در سال 1979 جلوگیری ­كند و تحولات را مطابق با نورم­های خود و عرف­های مورد قبول بین­المللی هدایت­كند. آنان به این نتیجه رسیده­اند كه با ایجاد سیستم­های اقتصادی مدرن ­و دولت­های با ویژگی دموكراسی و توجه به حقوق بشر می­توانند از تحولات انقلابی جلوگیری­ كنند. بدین جهت است ­كه آمریكا دموكراسی­ كردن خاورمیانه را نوعی عقلانیت در راستای تأمین منافع خود می­داند. منافع ملی آمریكا ایجاب می­كند از تحولات انقلابی یا افراطی بنیاد­گرا نظیر طالبان ­و القاعده ­و حزب­الله و داعش جلوگیر به عمل آورد.

در آغاز قرن بیستم، ترس و نگرانی بریتانیا از طرح­های آلمان و روسیه در خصوص این منطقه، موجب شد تا بریتانیا موقعیت خود را در خلیج فارس از طریق كنترل مسیرهای كه به آن­جا ختم می­شد تقویت كند. امپراتوری عثمانی و آلمان در سال 1896برای گسترش راه اهن آلمانی آناتولی (آسیای صغیر) از قونیه و شمال كردستان تا بغداد و بصره و سپس به آب­های آزاد موافقتنامه­ای را امضا كردند. روسیه هم به دنبال كسب امتیازاتی در خلیج فارس بود. بریتانیا هم به جهت دفاع از مستعره­ی خود (هندوستان) نگران بود. مخالفت بریتانیا و فرانسه سبب شد ساخت خط آهن به بغداد به حال تعلیق در آمد. برغم این تعلیق طرح فوق در سال 1911 از سرگرفته شد و تا پایان جنگ جهانی اول تكمیل گردید.

با وجود این هیچ­گاه خلیج فارس، به اندازه­ی قرن بیستم، برای بریتانیا جهت استثمار و استعمار و حفظ منابع منطقه مهم نبوده است. ویلیام دارسی درسال 1901 امتیاز استخراج نفت ایران را به دست آورد. در سال 1908 مشخص شد كه حوزه­های نفتی خوزستان در جنوب غربی ایران كه، عمدتاً عرب­نشین بود، از غنی­ترین حوزه­های نفتی جهان­اند. روسیه هم در ایران به دنبال نفوذ خود در دریای شمال (مازندران) بود كه در سال 1907 حوزه­ی نفوذی را در شمال ایران برای خود فراهم ساخت­ كه در غرب از تبریز تا تهران و اصفهان در جنوب و مشهد در شرق امتداد داشت. هم­زمان بریتانیا از بندرعباس در خلیج فارس تا مرزهای هند و افغانستان تحت نظارت خود داشت. ایجاد كمپانی نفت انگلیس- ایران و ساخت پالایشگاه نفتِ آبادان اهمیت فراوانی برای متفقین جنگ جهانی اول داشت. علت اصلی جنگ بریتانیا با تُرك­های عثمانی در سال 1917 و تصرف بغداد تا موصل (در عراق فعلی) كنترل حوزه­ها و تأسیسات نفتی بود.

در آن زمان حركت­های محدود و منطقه­ای جنبش­ كُرد موجب بازی­های سیاسی­كثیف دول منطقه­ و جهان سرمایه­داری بر سرِكردستان شد. تُرك­های جوان از شورش شیخ محمود برزنجی در سلیمانیه ­و نواحی اطراف آن، در مقابل انگلیسی­ها حمایت می­كردند. و انگلیسی­ها هم جهت ترساندن دولت جدید­التأسیس تُرك­های جوان از شورش شیخ سعید پیران حمایت می­كردند. بررسی اسناد مربوط به شورش شیخ سعید نشان می­دهد كه تمام دست آورد­های شورش شیخ به نفع انگلیسی­ها تمام شد و ترس تُرك­های جوان از گسترش جنبش­ كُرد در شمال كردستان موجب شد كه تركیه از ادعای ارضی خود بر مناطق مرزی­ كركوك ­و موصل چشم­پوشی ­كند.

بدین ترتیب انگلستان به قیمت خون و آوارگی میلیون­ها انسان­ كُرد بر منابع نفتی كركوك و موصل تسلط یافت. در واقع این خون ملت­ كُرد بود كه از چاه­های نفتی كركوك از آن زمان تا زمان حاضر، فواره می­زند. بدین­سان در ربع اول قرن بیستم و بویژه در طول ­و بعد از جنگ جهانی اول ملت ­كُرد یكی از ملل جهان و منطقه بود كه بیشترین زیان­های مادی و معنوی را از طرف امپریالیسم سرمایه­داری متحمل شد، كه حاصل آن تقسیم سرزمین­اش در بین چهار حكومت منطقه (كشورهای چهارگانه) بود كه سه حكومت آن جدید­التأسیس بودند و از خاكستر امپراتوری عثمانی سر برآوردند.

در جنگ جهانی دوم هم حكومت­های نوپایی جمهوری­­های­ كردستان در مهاباد و آذربایجان در تبریز، قربانی مبارزه و رقابت بین قدرت­های غالب در جنگ شدند، بنحوی­ كه ملت­ كُرد هنوز هم درگیر مبازره­ی خونین در راه رهایی خود است. معنایی این مبارزه این است­ كه در واقع جنگ­های پلید و دهشتناك جهانی هنوز برای كُردها تمام نشده و آن­چه كه اكنون در كردستان اتفاق می­افتد، ضمائم همان جنگ­های ویران­گر و غارت­گرانه است.

بریتانیا بعد از كنترل حوزه­های نفتی در جنوب كردستان، با حمایت از ابن سعود، حاكم نجد در مركز عربستان كه هیچ­گاه تحت كنترل و نظارت امپراتوری عثمانی در نیامده بود، موقعیت خود را در برابر تُرك­های جوان بازهم تقویت كرد. توافق­نامه­ی سال1924با ابن سعودی موقعیت ویژه­ی بریتانیا را در كویت، بحرین، قطر و ساحل عمان به رسمیت شناخته شد. این توافق ابن سعود را در حجاز در مقابل حسین ابن علی، شریف مكه از خاندان هاشمی در موقعیت برتری قرار داد. در مقابل بریتانیا دو پسر شریف از خاندان هاشمی (خاندان پیامبر اسلام) را فیصل در عراق و عبدالله را در اردن شرقی به سلطنت رساند. در فاصله­ی جنگ­های جهانی اول و دوم، منطقه در میان قدرت­های استعماری اروپایی به زیر واحدهای نسبتاً منسجم تقسیم شدند. بریتانیا بر فلسطین، اردن شرقی، عراق، یمن جنوبی، مصر، سودان؛ فرانسه بر لبنان، سوریه؛ ایتالیا بر لیبی غلبه یافتند.

تركیه­ی جدید كه تازه از خاكستر امپراتوری عثمانی سر برآورده بود، برآناتولی (شمال­كردستان) و «تراس تركی» در شبه جزیره­ی بالكان در اروپا محدود می­شد. تركیه­ی جدید به دنبال انزوای خود، حركت به سمت غرب و سكولاریزه شدن و خودكفایی تحت رهبری آتاترك را آغاز كرد. عربستان سعودی، یمن و ایران مانند سابق خارج از حاكمیت استعماری باقی ماندند. به دنبال كشف نفت بود كه آمریكا در سال 1936 وارد عربستان شد.

خاورمیانه از پایان جنگ جهانی اول تا اواسط قرن بیستم به منطقه­ی تقسیم شده تبدیل شده بود كه از میزانی ثبات ژئوپلیتیكی بهره­مند بود. قدرت­های اروپایی موازنه­ی قدرت در سرزمین­های تحت­كنترل خود بوجود آوردند و نفوذ شوروی را محدود كردند. از آغاز جنگ سرد بین شرق و غرب، به دنبال اعلام موجودیت دولت اسرائیل و از زمان جمال عبد­الناصر در مصر تا ظهور دوباره­ی جنبش كُرد در جنوب كردستان و كودتاهایی در عراق و بویژه به دنبال پیروزی انقلاب ایران و گسترش جنبش­كُرد در شرق­ كردستان و آغاز جنگ ایران و عراق، خاورمیانه به منطقه­ی بی­ثباتی تا كنون رسیده است.

در پایان دوران استعمار كلاسیك پس از جنگ جهانی دوم، دولت- ملت­ها در منطقه سر برآوردن ­كه از تركیه، قبرس، افغانستان، ایران در شمال، اسرائیل و خاورنزدیك عربی و بین­النهرین (مزوپوتامیا) در جنوب و از لیبی و مصر تا سودان در آفریقا امتداد داشت. منازعات در داخل و میان بیست و چهار كشور حاكم از یك سو و بین «كشورهای چهاگانه» با جنبش­ كُرد در داخل شعله­ور شد ­كه جنگ سرد موجب ­گسترش آن شد. این درگیری­ها بركنترل نفوذ و فضاهای مهم استراتژیك و دست­رسی به ذخایر نفت و گاز، خاورمیانه را به دو بخش تقسیم كرد. اتحاد قدرت­های خارجی با كشورها و جنبش­های­رهایی بخش مانند جنبش كُردها، فلسطینی­ها و جنبش چپ در ظفّار موجب گردید كه این دوره هیچ شباهتی با اتحاد ژئوپلیتیكی دورهای قبل در منطقه نداشت. دولت محمد رضاشاه در ایران، تركیه، عربستان، اردن، كشور جدید­التأسیس اسرائیل تحت نفوذ غرب و مصر زمان ناصر و به دنبال كودتاهایی نظامی در عراق، سوریه و لیبی گرایش به شوروی در میان اعراب پیدا شد.

تلاش برای­ کسب استقلال ­و آزادی زمانی ­که ابر قدرت­ها و متحدان آن­ها در آن دخالت می­کردند به تعارضات جنگ سرد تبدیل می­شد، نظیر ویتنام، کوبا و سایر جنبش­های ملی و آزادی­بخش در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا. همین مسئله به دلیل استراتژیک بودن­ کردستان ­و موقعیت ترکیه ­و ایران در همسایگی شوروی و اهمیت ژئوپولیتیک ­و ژئواستراتژیک عراق و اهمیت تنگه­های بوسفر، داردانل و هرمز باعث شد در تمام دوران جنگ سرد دو ابرقدرت با ملاحظات جدید از استقلال­ کردستان حمایت نکردند، زیرا بحران جدی سیاسی ­و نظامی را در این منطقه به هیچ عنوان به نفع خود نمی­دیدند بلکه آن را بسیار خطرناک هم می­دانستند. روابط میان شوروی و جنبش­های انقلابی­ و رهایی­بخش در جهان سوم جزء اساسی در سیاست جهانی ­و نیز عوامل­ کلیدی در مسائل میان آمریکا و شوروی بودند، مانند بحران موشکی ­کوبا درسال 1961.

تحلیل مراحل طی شده در روابط شرق ­و غرب در منطقه بشناخت ویژگی­های اصلی برخورد آنان با کردستان کمک می­کند. در همین خصوص دولت ترومن در مارس 1947 پس از ساقط ­کردن جمهوری­ کردستان در مهاباد اعلام­ کرد؛ از آن­هایی ­که مورد تهدید توسعه­طلبی ­و براندازی شوروی هستند حمایت خواهد کرد. یکی از مناطقی ­که مورد توجه ترومن بود منطقه­ی ما، و «کشورهای چهار گانه» بود که بدین وسیله اعطای کمک مالی به ترکیه ­و یونان را توجیه کرد. همین موضوع اهداف طرح مارشال هم بود. در واقع استفاده از کمک­های مالی ­و اقتصادی برای توسعه­ی­ کشورها یکی از راههای مداخله بود.

این­که جنگ سرد چه تأثیری روی استعمارزدایی ­و استقلال ملت­ها داشت، به این موضوع بستگی داشت ­که ارزش­ها و اهداف رهبران انقلابی ­و نهضت­های آنان تا چه حد ملی­گرایانه یا مارکسیستی بود. بریتانیا­ی­کبیر به هیچ­ عنوان خوش نداشت در خاورمیانه شاهد کردستان مستقل باشد. از این نظر نقش غرب را در براندازی ­و انهدام جمهوری­های آذربایجان و کردستان در ایران را نباید از نظر دور داشت.

در سال 1945بعد از جنگ دوم جهانی بریتانیا و آمریکا و اروپا به این نتیجه رسیدند که ترکیه در مهار شوروی در خاورمیانه نقش محوری خواهد داشت. این نگرش در سال­های بعد در دکترین ترومن رئیس جمهوری وقت آمریکا به مورد اجرا گذاشته شد و در ورود ترکیه به پیمان ناتو در سال 1952 و کشاندن آن به جنگ ­کره مؤثر بود. بدین ترتیب حفظ صلح بین قدرت­های بزرگ سبب شد تا کردستان را در میان چهار کشور تقسیم ­کردند و بدین­گونه اصول مربوط ­به ­سیاست موازنه­ی قوا در منطقه با اصل «حق تعیین سرنوشت» برای ملت­ کُرد مغایرت پیدا کرد.

در گذشته هم حفظ صلح بین قدرت­های بزرگ ایجاب نموده بود بین آنان درباره­ی عرصه­ی نفوذ یا تقسیم مستعمرات توافق شود. مثلاً در دهه­ی1790، روسیه ­و پروس، لهستان را که قبل از آن یک ­کشور مستقل سلطنتی بود، برای حفظ موازنه­ی قوا بین خود تقسیم­ کردند. در اواخر سده­ی نوزدهم­ و اوایل سده­ی بیستم، کشورهای اروپایی درباره­ی ایجاد مستعمرات ­و عرصه­های نفوذ در آسیا و آفریقا توافق ­کردند. در دوران جنگ سرد و پس از آن جهان غرب به روسیه اجازه داد سلطه­ی خویش را بر ملت­های اروپای شرقی، مردمان اتحاد جماهیر شوروی ­و خود روسیه حفظ کند تا در خصوص ملاحظات گسترده­ترِ ثبات­، امتیازی ندهد. حالت موازنه­ای جنگ سرد بین شرق ­و غرب دولت­های عضو در هر یک از بلوک­ها را از خطر مطرح­ کردن سئوالات در مورد شرایط حاکمیت دولت­ها و ملت­ها منصرف کرد.

مقاله­ی معروف ژان­کرکپاتریک­ که مدارا و تحمل­ کردن دیکتاتوری­های نفرت­انگیز در آمریکای­ لاتین به منظور مبارزه با کمونیسم را توجیه می­کرد، حداقلِ­ گزارشی روشن از اوضاعی بود که در واقع وجود داشت. وی می­نویسد: «آمریکا رژیم­های راست­گرایی ناخوشایند را در آمریکای لاتین تحمل می­کرد، زیرا آن­ها ضد شوروی بودند و مداخله در حوزه­ی طرف دیگر بوسیله­ی طرف شرق ­یا غرب، احتمال تشدید درگیری­ها را افزایش می­داد. در واقع مداخله درحوزه­ی خود، با خطر ایجاد فرصت­هایی برای طرف دیگر همراه بود».

بنابراین روشن است­ که در دوران جنگ سرد سیاست­های غرب بویژه آمریکا براساس تهدید شوروی شکل ­گرفته بود و دولت­های ­کوچکی هم در جهان سوم کم ­و بیش «مشتری» دو ابرقدرت بودند. وقتی شوروی از جنبش­های رهایی­بخش و نیروهای چپ حمایت می­کرد، برای آمریکا راه دیگری جز حمایت از نیروهایی ارتجاعی­ و کودتاهای نظامی و یا اشغال مستقیم باقی نمی­ماند.

سیاست­های بریتانیا در مورد کردستان تا جنگ جهانی دوم و جمهوری­ کردستان در مهاباد ادامه داشت اما از دهه 1950به بعد آمریکا این نقش را ایفا کرده است. جمهوری کردستان در مهاباد پس از پیمان سِور به مسئله­ی­ کُرد جنبه­ی بین­المللی داد و حتی جمهوری مهاباد در کنارجمهوری دموکراتیک آذربایجان در تبریز نقش عمده و مهمی در آغاز جنگ سرد بین شرق ­و غرب داشتند و از این لحاظ نه تنها بر کشورهای ایران و عراق ­و ترکیه تأثیر داشت، بلکه از نظر بین­المللی هم حائز اهمیت بسیار بود.

در پایان جنگ سرد در دسامبر1991 فروپاشی شوروی، باعث تعریف دوباره­ی منافع ملی در تمام کشورها و در برخی موارد، تغییر خود کشورها شد. سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه در این راستا قابل تحلیل و بررسی است.

در ابتدایی نیمه­ی دوم قرن بیستم، ایران جنبش چپ در ظفّارِ عمان را سركوب كرد، كشورهای كه گرایش به شوروی داشتند از جنبش فلسطینی­ها حمایت­كردند. ایران، اسرائیل و آمریكا در مقابلِ كشورهای پیكارجوی عرب در آن زمان، جنبش كُرد را در جنوب كردستان مورد حمایت قرار دادند كه بعداً در بازی كثیف سیاسی قربانی كردند.

زنده یاد ژنرال مصطفی بارزانی در مورد حوادث 1975 و شكست جنبش كُرد در جنوب كردستان، كه پروفسور نادر انتصار استاد علوم سیاسی دانشگاه «آلاباما»ی آمریكا در كتاب «مافیای قدرت» از او نقل كرده است، می­گوید؛ اگر وعده­های آمریكا نبود ما هرگز به تله نمی­افتادیم و تا این حد درگیر نمی­شدیم.

در رابطه با تجربه­ی تلخ 1975 یادآوری شرایط منطقه­ای و جهانی آن زمان حائز اهمیت است. چیزی كه جنبش كُرد در آن زمان قادر به تحلیل و ارزیابی آن نبود و یا این­كه اساساً به دلایلی، علاقه­ای به آن از خود نشان نداد. در آن زمان سیاست جهان غرب (دول آن) در خاورمیانه عدم حمایت از نیروهای آزادی­خواه و جنبش­های ملی رهایی­بخش بود.

بدنبال سیاست­های ارتجاعی و حمایت از حكومت­های كودتایی، وراثتی، و سلطنت مطلقه بود. پیمان­های سعدآباد، بغداد و…. حاصل آن سیاست­ها بود. به دنبال تأسیس ­كشور اسرائیل در سال 1948 و جنگ­های بین اعراب و اسرائیل كه در نهایت به ناسیونالیسم عربی دامن زد و جمال عبدالناصر در مصر با طرح شعار «جمهوری متحده­ی عربی» رهبری آن را در دست گرفت، با گرایش به سوی شوروی، جهان غرب را سراسیمه كرده بود.

اسرائیل هم جهت كاهش فشار بر خود به ویژه از طرف شرق، در پی ایجاد ارتباط با ایران، تركیه و اتیوپی بود. كشورهای فوق هم به خاطر نگرانی از گسترش ناسیونالیسم پان­عربیسم و اختلاط آن به ایدئولوژی كمونیستی و خصوصاً ایران علاوه بر مسائل فوق بشدت نگران تهدید خلیج فارس از طرف عراق به ویژه بعد از به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق بود، به توسعه­ی روابط فوق كمك­ كرد. در نتیجه جهت برهم زدن توازن قدرت در منطقه پارامتر كُرد را وارد معادلات سیاسی- نظامی خود نمودند.

گرایش حزب بعث به سوی شوروی به منظوركاهش فشار از سوی ایرانِ متحد آمریكا، موجب توجه آمریكا به جنبش ­كُرد گردید. جنبش­ كُرد هم نتوانست منافع استراتژیك آمریكا با تركیه و ایران را بدرستی تشخیص دهد كه هر یك از آن­ها بخش­های از كردستان را در اشغال خود داشتند. بازهم جنبش به این نكته پی­نبرد كه هم­پیمانان آن (آمریكا و ایران) خواهان نابودی و تجزیه­ی عراق نیستند، بلكه خواهان تضعیف آن­اند كه در نهایت در قرارداد الجزایر بدان هدف دست یافتند.

جنبش كُرد در جنوب كردستان در آن زمان به دلایل زیادی از جمله عدم كنترل و نظارت افكار عامه­ی مردم، ضعف در دیپلماسی، حذف جناح چپ جنبش، بی­توجهی به نقش شوروی، ناتوانی در پیش­بینی احتمال خیانت ایران و آمریكا به جنبش كُرد به خاطر منافع استراتژیك با ایران و تركیه و از همه مهمترعدم پیش­بینی عقب­نشینی برنامه­ریزی شده­ كه در هر انقلاب و جنبشی ضرورت حیاتی دارد، همه­ی این موارد جنبش كُرد در جنوب كردستان را به تراژدی 1975 منتهی كرد.

تاریخِ آغاز جنگ سرد بین غرب و شوروی باز می­گردد به زمان اعلام جمهوری­های كردستان و آذربایجان در ایران در سال­های 1945و 46 . مسكو از آن جمهوری­ها حمایت می­كرد و غرب مخالف بود.

در پایان جنگ جهانی دوم و به دنبال نگرانی از اتمام حوزه­های نفتی در باكو، شوروی در پی كسب امتیاز نفت شمال ایران بود. هم­چنین شوروی مانند امپراتوری روسیه به آب­های خلیج فارس نظر داشت. كشف ذخایر نفتی در دامنه­های زاگروس در كركوك و شنگال (سنجار)- محل سكونت كُردهای ایزدی­ كه در تابستان 2014 توسط بنیادگرایان اسلامی (داعش) قتل عام شدند- تا حوزه­ی خلیج فارس- كشورهایی كنونی- بر تلاش شوروی افزوده شد. پس از كوتایی سازمان سیا بر علیه دولت مصدق در سال 1953، اتحاد نظامی مستحكم بین ایران و آمریكا بوجود آمد كه به نفوذ شوروی در ایران خاتمه داد كه به دنبال آن فعالیت احزاب چپ، بویژه حزب توده، ممنوع شد.

جمهوری تُرك­های جوان هم پس از عضویت در پیمان ناتو در سال 1952 از بازنگری در «كنوانسیون مونترو» و كنترل مشترك تنگه­های آبی تركیه- راه ورود به دریای سیاه- با شوروی خوداری ورزید، كه بر نگرانی شوروی هر چه بیشتر افزوده شد.

موقعیت و جایگاه غرب در خاورمیانه با تغییرات سریعی همراه بود. در خاور نزدیك- لبنان، فلسطین، سوریه- فرانسه در سال 1945 از قیمومیت خود بر لبنان و سال بعدبر سوریه دست برداشت. بریتانیا هم در سال 1922 اردن شرقی را از فلسطین جدا كرد و در سال 1946 پادشاهی اردن شرقی را به استقلال رساند، اما به نفوذ خود بر این كشورها ادامه داد. سال بعد لندن، از قیمومیت خود بر فلسطین دست برداشت. پس از آن نخستین جنگ اعراب- اسرائیل در سال 1948 رویداد كه به پیروزی اسرائیل ختم شد و اسرائیل اعلام استقلال نمود. در سال­های بعد اتحاد مستحكمی در زمینه­های نظامی و اقتصادی بین آمریكا و اسرائیل بوجود آمد كه تا كنون از استحكام هرچه بیشتری برخوردار بود كه دولت اسرائیل مانند یكی از ایالت­های آمریكا و یا به امر واقع دارای نفوذ فوق­العاده بر دولت آمریكاست. آمریكا در اسرائیل یك ماشین نظامی قدرتمند و اقتصادی توانمند ایجاد كرد. برغم این­كه اعراب مخالف آمریكا بودند، اما آمریكا برتری استراتژیكی مهمی در منطقه بوجود آورد. نفوذ بریتانیا در عراق رو به افول رفت. لیبی نیز پس از پیروزی متفقین در مقابل آلمان و نیروهای ایتالیا در شمال افریقا در سال 1943،كه مانند نبرد نرماندی در فرانسه، یكی از پیروزی­های تعیین كننده در جنگ جهانی دوم بود، تحت حكومت مشترك انگلیس و فرانسه قرار گرفت، اما در سال 1951به استقلال دست یافت. بعداً لیبی معاهدات نظامی را با آمریكا و انگلستان امضا كرد و اجازه­ی ایجاد پایگاه نظامی در خاك خود، از جمله بزرگ­ترین پایگاه هوایی آمریكا به نام «ویلوس» به آن­ها اعطا كرد. سودان هم در سال 1956 استقلال خود را از بریتانیا اعلام كرد.

در این سال­های پر از تحول و دگرگونی­های سریع سرنوشت سرزمین كردستان و مردم­اش از همه حزن­انگیزتر است. در پایان جنگ جهانی اول ­و مداخلات قدرت­های امپریالیستی در خاورمیانه، ملل خاورمیانه زیان­مند شدند که ملت کُرد بیش از همه زیان­مند شد.

بررسی مسئله نشان می­دهد که در پایان جنگ جهانی اول قدرت­های اروپایی برای این­ که حائلی بین تُرک­های آناتولی و مردم تُرک زبان آسیای مرکزی و آذری­ها در ایران و به دلیل نگرانی آنان از اتحاد مجدد مسلمانان بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی­ که چندها قرن بر آن تکیه داشت، وجود داشته باشد، علاقمند به ایجاد کردستانِ مستقل بودند. از طرف دیگر وجود یک کشور مستقلِ­ کُرد از قدرت بالقوه­ی ترکیه جدید، ایران و عراق می­کاست و حائلی بین ترکیه و اعراب هم بوجود می­آورد.

بیشترِ منابع آب و هیدرولیک و منابع مهم نفت و گاز، بویژه در جنوب كردستان، در منطقه­ی كلیدی خاورمیانه در میان«كشورهای چهارگانه» درکردستانِ مستقل قرار می­گرفت و این امکان را به کشورهای همجوار و نیز روسیه و قدرت­های اروپایی بویژه بریتانیا و فرانسه می­داد که از کردستان و مردم­اش علیه ترکیه و ایران استفاده کنند. هرچند این استفاده­ها را بعداً از همه­ی ملل منطقه از جمله کُردها کردند، با این تفاوت­ که ملل دیگر در سرزمین­های خود دولت­های ملی خود را هرچند وابسته تشکیل دادند، اما کُردها از آن محروم­ گشتند.

در قرن بیست­ویكم هم،­ چنین نگرشی در میان اروپائیان وجود دارد كه اگر؛ تركیه به عضویت اتحادیه­ی اروپا درآید از طریق­ كردستانِ مستقل بین اتحادیه­ی اروپا با عضو جدیدش (تركیه) و خاورمیانه­ی متشنج حائلی ایجاد كنند. تركیه هم به منظور دست­رسی به منابع استراتژیك و فراوان نفت و گاز جنوب­كردستان، با ائتلافی با كُردها كه بخش­های، غرب، جنوب و شمال كردستان را در بر می­گیرد، چندان بی­علاقه به نظر نمی­رسد.

این ملاحظات بود که قدرت­های اروپایی در کنفرانس سور در سال 1920 به­کُردها وعده­ی کردستانِ مستقل دادند. اما بعداً شرایط تغییر کرد. هم کشف نفت در جنوب کردستان (کرکوک) و هم پیروزی بلشویک­ها در انقلاب 1917روسیه و بویژه موفقیت انقلاب در جنگ داخلی علیه ضد انقلاب بلشویکی که از سوی قدرت­های اروپایی حمایت می­شدند و تأثیر انقلاب سوسیالیستی فوق برکشورهای پیرامون و جنبش­های­کارگری­کشورهای اروپایی موجب نگرانی قدرت­های اروپایی پیروز جنگ و توجه روزافزون آنان به ترکیه­ی نوین شد تا مبادا به دامن بلشویک­ها خزیده شود. جنبش تُرک­های جوان هم با آگاهی از موضوع، از شرایط به نفع خود استفاده کرد و به سرکوبی کُردها پرداخت.

بدین ترتیب ملت­ کُرد تبدیل­ به ­اقلیت­هایی در کشورهای معیوبِ­ تأسیس­الجدید شد. در واقع ترس از بلشویسم توجیه­کننده­ی علاقه ­و اشتیاق سیاست­مداران بریتانیا و فرانسه برای خودمختاری ­و حق حاکمیت ملت­ها محسوب می­شد، اما به شرطی که خودمختاری­ها و کشورهای جدید عملاً ضد شوروی باشند. از این دیدگاه، دلایل جهان سرمایه­داری غرب برای مخالفت با جمهوری­های آذربایجان ­و کردستان در تبریز و مهاباد، بعد از جنگ جهانی دوم هم قابل بررسی است.

اگر در ربع اول قرن بیستم­ کردستانِ مستقل شکل می­گرفت، اصولاً براساس منافع سرمایه­داریِ غرب، بویژه فرانسه ­و بریتانیایِ پیروز جنگ درآن زمان، می­بایستی به ضد شوروی تبدیل می­شد که در این صورت، با توجه به اهمیت تنگه­های داردانل ­و بوسفر، برای جهان سرمایه­داری غرب گران تمام می­شد. چون در آن شرایط گرایش تركیه­ی جدید به شوروی، احتمالی نزدیك به یقین بود. بنابراین جهان سرمایه­داری به دلیل نگرانی از تعارضات بعدی حاضر به ­تأمین استقلال ­کردستان نبود، یا بعبارت دیگر غرب، بین تركیه­ی جدید و حتی عراق و سوریه­ی آن زمان و كردستانِ مستقل، گزینه­ی اول را انتخاب نمود.

در آن زمان ملت­های تجزیه شده نظیر کُردها هم آن­قدر توانمند و متشکل ­و یک­پارچه نبودند که بتوانند سرنوشت خود را در انزوا تعیین­ کنند، بلکه به دلیل ژئواستراتژیكی سرزمین كردستان، تحت تأثیر نیروهای فراگیر و قدرتمندِ جهانی بودند. جنبش­ کُرد به اشکال مختلف نیازمند حمایت قدرت­های بزرگ بود. خودِ این مسائل باعث شد که سرنوشت اسفبار ملت­ کُرد در میان تضادهای قدرت­های فوق رقم خورد. ادامه­ی وضعیتِ فوق تا کنون هم تحت تأثیر رقابت ­و منافع همین نیروها بوده است. حتی اعراب هم كه در خاورمیانه دارای تجاربِ حكومت گسترده­ی چهار خلفای اول (راشدین) و امپراتوری­های بعدی (امویان و عباسیان) بودند، به 22 كشور عربی تجزیه شدند.

تنها بین سال­های 1947 تا 1980 یعنی بعد از ساقط کردن جمهوری مهاباد حدود پنجاه ملتِ جهان استقلال خود را بدست آوردند. تأثیر عوامل داخلیِ جامعه ­کُرد در رقم خوردن سرنوشت­ كردستان را نباید نادیده­ گرفت. همین عوامل از جمله تشتّت و اختلاف و ناهمگونیِ جامعه­ی­ کُرد بهانه­ی خوبی بود تا قدرت­های غربی بویژه فرانسه و بریتانیا بی­توجهی خود به استقلال کردستان را توجیه کنند.

در پیمان سور در سال 1920، نخست برکردستان خودمختار در قلمرو ترکیه تأکید شده بود. هم­چنین در ماده 64، پیمان این حق را برای­ کُردها در نظر گرفته بودند که از جامعه­ی ملل بخواهند استقلال ­کردستان را به رسمیت بشناسند که در صورت موافقت سازمان ملل، پس از گذشت یک سال ایالت موصل هم به آن به پیوندد.

هرچند پیمان سور به ­تحقق نه پیوست، اما از آن تاریخ به بعد مسئله ­کُرد را بطور جدی وارد عرصه­های بین­المللی ­کرد. البته پیمان سور دارای اهداف امپریالیستی­ گردانندگان آن­هم بود. حوادث بعدی بویژه سال­های بین پیمان سور و لوزان تا کنون بخوبی نشان داده است ­كه در این فاصله، آنان (دول غربی) تلاش­ کردند که از آرمان ملی ملت­ کُرد به ­سود سیاست­های امپریالیستی خود بهره برند. بویژه انگلستان بعد از سلطه بر جنوب­کردستان (بخشی از عراق فعلی) جنبش ­کُرد را در آن بخش سرکوب کردند و حقِ استقلالِ جنوب کردستان را به رسمیت نشناختند، اما در عین حال انگلیسی­ها از جنبش ­کُرد در ترکیه حمایت می­کرد تا تُرک­های جوان را تحت فشار قرار دهند. یعنی همان­ کاری­ که در سده­ی اولِ هزاره­ی سوم آمریکا در برخورد با کردستان انجام می­دهد. از یک سو از خودمختاری­ جنوب کردستان (شمال عراق) حمایت می­کند، از سوی دیگر ضمن مخالفت با جنبش­ کُرد در شمال­ و غرب­ کردستان (تحت اشغال دولت­های ترکیه و سوریه) حتی در سرکوبی آن با دولت ترکیه همکاری هم دارد.

به این خاطر بود که­ کمالیست­ها هرچه بیشتر به سو­ی امپریالیست­ها گام بر داشتند و به سازشان رقصیدند، دول امپریالیستیِ غربی هم هرچه بیشتر سور را به بوته فراموشی سپردند. سرانجام کمالیست­ها در کنفرانس لوزان ولایت موصل را به انگلستان واگذار کردند و پیمان سور به­ کلی فراموش شد.

در سال­های بعد هم، تاکنون جنبش­رهایی­بخش­ کردستان مورد بهره­برداری سودجویانه­ی امپریالیسم غرب قرار گرفته است.

جنبش­ کُرد از یک­سو نتیجه­ی سیاست­های شوونیستی تُرک­ها و از سوی دیگر مورد سوءاستفاده دستگاه­های جاسوسی امپریالیستی برای بهره­گیری از آن برای دستیابی به هدف­های خویش بود.

حتی قبل از جنبش تُرک­های جوان، خودِ امپراتوری عثمانی زمینه­های مساعدی برای بهره­برداری از ساختار اجتماعی جامعه­ی ­کُرد با تشکیل هنگ­های حمیدیه را فراهم­ کرده بود. هنگ­های حمیدیه به رهبری فئودال­ها و عشایر را با هدف، هم مبارزه علیه جنبش رهایی­بخش ارمنیان و جنگ با روسیه ­و هم به منظور دور نگهداشتن آن­ها از جنبش نوپای­ کُرد، از طرف امپراتوری عثمانی سازماندهی شده بودند. بعداً کمالیست­ها علیرغم این­که به واپسگرایی نهاد فئودالی و عشایری آگاه بودند، به این هدف ­که از آنان برای دستیابی به مقاصد شوم خویش بهره­گیرند، آن هنگ­ها یا سپاه حمیدیه را منحل نکردند.

دولت­های امپریالیستی هم­ که موضوع استقلال­ کردستان را در پیمان سور گنجانده بودند، نه تنها هیچ کمکی به جنبش­کُردها در درسیم در سال1921  و سال­های بعد نکردند بلکه حتی از جنایت­های هولناک کمالیست­ها بر علیه جنبش جلوگیری هم نکردند. در نتیجه تمام نیروهای­ که می­توانستند، مواد پیمان سور (استقلال کردستان) را تأمین­کنند نابود کردند و تنها آرمان ­کردستانی مستقل باقی­ماند.

علاوه بر اقدامات ­و سیاست­های امپریالیستی بعنوان عامل خارجی در عدم دستیابی­ کردستان به استقلال، عوامل داخلیِ جامعه­ی ­کُرد هم مزید بر علت بود و تأثیر ویران­گرتری بر استقلال­ کردستان داشت.

ساختار عشیرتی- فئودالیِ جامعه­ی­ کُرد و عدم انسجام ملیِ قوی ­و یک­پارچگی آنان مهمترین سد و مانع در راه هماهنگی آنان در مبارزه­ی رهایی­بخش بود. تضادهای اجتماعی در جامعه­ کُرد، بیشترِ سران عشایر و فئودال کُرد را به اردوگاه شوونیست­های تُرک­ که دشمنان قسم خورده­ی جنبش رهایی­بخش کردستان بودند راند که بیشترشان تا کنون به شوونیست­های تُرک در مقابل جنبش رهایی­بخش­ کُرد وفادار مانده­اند.

اساساً به همین منظور است ­که دولت ترکیه­ی تلاش فراوانی برای حفظ مناسبات ­و ساختار عشیرتی ­و خانواده­گرایی سنتی به کار می­برد که همین موضوع تأثیری مخرب بر توسعه­ی اقتصادی ­و اجتماعی و به تبع آن بر توسعه­ی سیاسی ترکیه ­و کردستان داشته است. این سیاست کم­ و بیش به شیوه­های مختلف از سوی سایر کشورهای چهارگانه اعمال شده است.

ناهمگونی مذهبیِ جامعه­ی ­کُرد عامل دیگری بوده­ که بر یک­پارجگی ملی­ کردستان تأثیر منفی داشته است.

در پایان جنگ جهانیِ اول ­و فروپاشی امپراتوری عثمانی، لایه­ی روشنفکران بورژوازی ­کُرد که در حال شکل­گیری بود به دلیل ناتوانی نتوانست با رهبری خود در راه یگانگی همه­ی نیروها، جنبش ملی­ کردستان را به پیش­راند. این مسئله کُردها را از سازمان سیاسی ­که بتواند جنبش­شان را از یک کانون واحد رهبری و هدایت­ کند، محروم ساخت. همین موضوع بیانگر آن بود که جنبش­های­ کُرد در آن زمان مانند جنبش­های درسیم، شیخ سعید پیران، شیخ محمود برزنجی و حتی قبل از آنان جنبش شیخ عبیدالله نهری با همه­ی گستردگی ­و اهمیت­شان نه یک جنبش ملی بلکه جنبش­های بسته­ی محلی باقی­ مانند و در نهایت سرکوب شدند.

رهبران­ کُرد آرمان­های مردم­ کُرد را انعکاس نمی­دادند و به این خاطر از سوی توده­های مردم­ پشتیبانی نشدند. آنان به جای تکیه بر نیروی­ مردم، خواهان مداخله­ی دولت­های امپریالیستی در مسئله­ی ­کُرد بودند. از این­رو در بیشترِ موارد سرنوشت جنبش­ کُرد نه در میدان مبارزه بلکه در بازی­های دیپلماتیک تعیین می­شد که خودِ این مسئله زمینه برای سوءاستفاده­هایی از مسئله­ی­ کُرد را فراهم می­کرد و می­کند.

سرانجام در آن دوره­ سرنوشت ملت ­کُرد با زد و بند میان­ کمالیست­ها و دولت­های امپریالیستی در کنفرانس لوزان تعیین شد و به اندیشه­ی­ کردستان مستقل پایان دادند. هر یک از طرفین، دیگر در این فکر بودند چه سودی از مسئله­ی­ کُرد برای دستیابی به اهداف خود بویژه در مورد ولایت موصل ببرند.

انگلستان در حین سرکوبی­ کُردها در عراق، خود را هوادار استقلالِ شمال ­کردستان (تحت اشغال دولت ترکیه) نشان می­داد. ترکیه هم علیرغم سرکوبی جنبش­ کُرد در شمال­ کردستان، خود را هوادار استقلالِ جنوب­ کردستان (تحت اشغال دولت عراق) نشان می­داد. همین برخوردهای دوگانه ­و متضاد نهایت تبهکاری آنان را در مسئله ­کُرد نشان می­داد.

بعد از پیمان لوزان ­و حل مسئله­ی ولایت موصل، دولت­های چهارگانه­ی اشغال­گرکردستان و دولت­های امپریالیستی تاکنون به پلیدی ­و تبهکاری ­و توطئه­گری در رابطه با مسئله­ی­ کردستان ادامه داده­اند، که خیانت سال 1975 به جنبش کُرد در جنوب­ کردستان یكی از موارد آن است.

از یک­سو عدم هماهنگی­ و یک­پارچگی میان­ کُردها و گروه­ها و سازمان­ها و احزاب سیاسی آنان و از سوی دیگر، ناهماهنگی میان عشایر- فئودال­ها و گروه­های عشیرتی ­و قبیله­ای ­و پیوند سست با توده­های زحمتکش­ و ناآگاهی آنان از اهداف دولت­های امپریالیستی از مواردی بوده است ­که تا کنون هم به دولت­های اشغال­گر کردستان ­و هم به دولت­های امپریالیستی فرصت مداخله ­و سودجویی از جنبش­ کُرد را داده است­ که دشمنان­ کُرد هم به نحواحسن به نفع خود، از آن سود برده­اند. همین سودجویی­های امپریالیستی بود که دولت­های غربی (انگلستان، فرانسه، ایتالیا و …) از یک­سو موادی را درباره­ی استقلال­ کردستان در پیمان سور گنجاندن از سوی دیگر تمام تلاش­شان این بوده است­ که این آرمان به واقعیت نپیوندد.

مبارزه­ی ظاهریِ ضد امپریالیستیِ­ کمالیست­ها- مانند ادعای ضد امپریالیستی رژیم مذهبی در ایرانِ معاصر-  هم برخی از شخصیت­های­ کُرد را فریب داد.

در هرحال کنفرانس لوزان نسبت به کنفرانس سور یک گام به پس بود که نشان داد دولت­های امپریالیستی مسئله­ی ­کردستان را به عنوان ابزاری در دست خود نگه داشته­اند.

پس از آن­که به اهداف خود در مورد ولایت موصل دست یافتند آرمان­های­ کردستانِ مستقل را نادیده­ گرفتند و به شوونیزم ارتجاعیِ تُرک ­و سایرین حق دادند که آرزوهای ملی ملت­ کُرد را لگد مال ­و جنبش استقلال­طلبی آنان را به خون آغشته کنند.

بنابراین نتایج دوران جنگ­های جهانی ­و بعد از آن تاکنون هنوز برای ­کُردها به قدر کافی شناخته شده نیست. همین موضوع تاکنون در بیشترِ موارد موجب ارزیابی­های غلط از سوی جنبش­ کُرد و سیاست­مداران ­و روشنفکران آن شده است.

عراق برای بریتاتیا به جهت سلطه بر خاورمیانه ­و منابع آن حیاتی ­و کردستان برای آن لنگرگاه بود. از یک سو بریتانیا برای رضایتِ خاندان شریف حسین در عربستان­ که پسران او ملک فیصل ­و ملک عبدالله را در عراق­ و اردنِ شرقی به سلطنت رسانده بود، جنوب کردستان را ضمیمه­ی خاک عراق جدید کرد تا از اکثریت مردم شیعه مذهب عراق در برابر سنی­ها جلوگیری ­کند. از سوی دیگر برای این­که وسیله ­و ابزاری برای تعادل بین کُردها و اعراب را داشته باشد، از سیاست ایجاد بی­ثباتی پشتیبانی­کرد و ناسیونالیسم ملایم ­و معتدل­کُردی را تشویق­ کرد. به دنبال شورش شیخ سعید پیران در شمال ­کردستان ­که نفع اصلی را از آن، بریتانیا برد که با این کار مانع مداخله ترکیه ­و ایران در امور ممالک عربی شدند. مسئله­ی ­کُرد و کردستان را مانند شمشیر دامکلوس بر سرآنان نگه داشتند. همین مسئله باعث شد که آتاتورک شعار معروف خود « صلح در داخل، صلح در خارج » را طرح کند.

یکی از دلایل حسن­همجواری ترکیه با شورویِ سابق، ترس ترکیه از حمایت یا تشویق ملی­گرایی کُرد از سوی بلشویک­ها بود. این روابط تاکنون هم مورد توجه است. از سوی دیگر بریتانیا بخاطر حفظ عراق در سرکوبی ­و کشتن ملی­گرایان و مبارزین­ کُرد با ایران همکاری کرد. زیرا هر جنبش نیرومند و گسترده­ی­ کُرد در ایران می­توانست بطور مستقیم بر سیاست­های بریتانیا در عراق تأثیرکند. در ضمن بریتانیا در سرکوبی ­و بمباران مقاومت­ کُردها در عراق فعال بود. در کل سیاست انگلستان به علل و عوامل زیاد ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک موافق ایجاد یک­ کشور مستقل­ کُرد نبود. سرانجام در کنفرانس لوزان سه سال پس از کنفرانس سور کُردها از تشکیل­ کشور مستقل خود محروم گشتند و سیاست محروم کردن کُردها از تأسیس کشور مستقل تاکنون از سوی قدرت­های غربی پیگیری می­شود.

نکته­ی قابل توجهِ ملت ­کُرد این است­؛ هم­چنان ­که­ کردستان در ربع اول قرن بیستم، در سال 1924 لنگرگاه نفوذ بریتانیا در عراق ­و خاورمیانه بود، در جنگ آمریکا بر علیه عراق در سال 2003 مهمترین لنگرگاه آمریکا در عراق و مهمترین و اساسی­ترین عامل در تصویب پیمان امنیتی عراق با آمریکا در اواخر سال 2008 در کابینه و پارلمان عراق بودند و حتی در موضوعِ بر خورد با داعش هم كُردها تعین كننده بودند.

آمریکا هم در آغاز هزاره سوم در ادامه­ی سیاست­های انگلستان در ربع اول قرن بیستم به لحاظ منافعِ ملی و استراتژیک خود در خاورمیانه ­و بویژه در رابطه با کشورهای چهارگانه حتی حاضر به بحث هم بر سر مسئله­ی استقلال­ کردستان نیست. از یک­سو در سرکوبی جنبش کُرد در شمال ­کردستان با دولت ترکیه همکاری می­کند و از سوی دیگر بال ­و پرِ دولت خودمختار کردستان در عراق فدرال را قیچی ­و از قدرت ­و حاکمیت آن می­کاهد و موضوع کرکوک را به صندوق پاندورای عراق تبدیل کرده است. هم­چنین تلاش نمود عراقِ پس از صدام را با ترکیه و ایران و سوریه بر علیه جنبش کُرد وارد پیمان امنیتی کند.

پس از پایان استعمارِ اروپایی منطقه، آمریكا وارد صحنه­ی خاورمیانه گردیده و به عنوان مهم­ترین قدرت خارجی غربی جایگزین فرانسه و بریتانیا گردید. به دنبال پایان جنگ جهانی دوم و اروپایی خسته از جنگ، آمریكا قدرت مالی و نظامی خود برای دفاع از منافع حوزه­ی دریایی در منطقه به كار گرفت و این كار را با قرار دادن پایگاه­های بزرگ ناتو در تركیه و ارائه­ی كمك­های عظیم اقتصادی به این كشور، توسعه­ی روابط نظامی و اقتصادی با عربستان سعودی، برقراری روابط نزدیك با اسرائیل و حمایت قوی از رژیم پادشاهی در ایران به انجام رساند. برابر برخی برآوردها، تا قبل از فروپاشی شوروی، حدود هفتاد درصد از تأسیسات و ایستگاه­های جاسوسی و استراق سمع آمریكا تنها در تركیه بود كه بخش اعظم آن در شمال كردستان و بویژه در شهر كُرد نشین دیاربكر استقرار یافته بود.

در واكنش به « سیاست مهارِ» غرب در امتداد كشورهای شمالی خاورمیانه كه شامل اعضای «پیمان بغداد» در سال 1955 می­شد، مسكو استراتژی اتحاد با كشورهای فراسوی حلقه­ی ایجاد شده پیرامون مرزهایش را دنبال كرد. در این زمینه وضعیت مصر نخستین فرصت مهم را در اختیار شوروی قرار داد تا جای پایی مستحكمی را برای خود در قلب خاورمیانه پیدا كند. زمانی­كه نیروهای بریتانیا از كانال سوئز خارج شدند، سرهنگ جمال عبدالناصر كانال سوئز را ملی اعلام و روابط مصر را با لندن قطع كرد. سه ماه بعد فرانسه و انگلستان، در كنار اسرائیل برای كنترل آب­راه سوئز به مصر حمله­ی نظامی كردند. انگیزه­ی مهم اسرائیل از شركت در این جنگ شكستن محاصره­ی تنگه­ی تیران یا به اصطلاح عربی، مَضیق تیران، از سوی اعراب در انتهای جنوبی خلیج عقبه، كه تنها راه دست­رسی اسرائیل به واردات نفتی از ایران و تجارت با شرق دور در آن زمان بود. با مداخله­ی سازمان ملل و به رهبری آمریكا و اتحاد شوروی با شكست مواجه شد. این جنگ با آتش­بس خاتمه یافت كه مهم­ترین شرط آن عقب­نشینی نیروهای مهاجم بود. اسنادی­كه بعداً از طریق سفارت شوروی در لندن به دست آمد و یكی از اعضای سازمان­های جاسوسی انگلستان، ام. آی. 5 یا ام. آی.6 آن را افشا كرد، مهم­ترین دلیل شكست این جنگ تهدید بمب­باران اتمی لندن و پاریس از سوی شوروی در آن زمان بود. هرچند كه شوروی از طریق نامه­ی فوق سری به مصر كه از طریق سفارت شوروی در لندن ارسال شد و خودِ شوروی می­دانست كه این نامه به دست دولت انگلستان خواهد افتاد، بلوف كرده بود اما به هر حال این بلوف كارساز بود.

از آن پس شوروی به عنوان مهم­ترین حامی مصر ایفای نقش نمود و منابع مالی لازم برای ساخت سد اسوان را در اختیار مصر قرار داد، كمك­های نظامی و اقتصادی عظیمی را به آن كشور اعطا كرد و پایگاه­های نظامی و هوایی در خاك آن كشور ایجاد كرد. این رابطه تا اخراج ناگهانی پرسنل نظامی شوروی از مصر توسط انورساذات ادامه داشت. این مسئله پس از آمادگی قاهره و دمشق برای آغاز جنگ اكتبر، جنگی كه اعراب آن را جنگ «رمضان» و اسرائیل نیز جنگ «یوم كیپور» می­نامند، كه شوروی تمایلی به حمایت از آن نداشت، اتفاق افتاد. روابط مصر به عنوان رهبر جهان عرب با شوروی موجب گسترش نفوذ سریع شوروی در منطقه شده بود. به دنبال موافقت­نامه­ی نظامی مصر با شوروی ­كه در سال 1956 به امضا رسید، دمشق نیز اقدام به چنین كاری كرد. این اتحادیه­ی برای مقابله با پیمان بغداد طرح­ریزی شده بود. سوریه به رهبری «حزب بعث» كه تركیبی از سوسیالیسم و ملی­گرایی بود، اتحادی را در سال 1958 با مصر تحت عنوان «جمهوری عربی متحده» تشكیل داد. یمن نیز بلافاصله به این اتحادیه پیوست ­كه پس از آن به «كشورهای عربی متحده­» تغییر نام داد. این اتحادیه بعد از سه سال به دنبال كودتایی نظامی ضد بعثی­ها در سوریه كه به خروج آن كشور منجر شد، پایان یافت. در سال 1966، جناحِ افراطی بعثی­ها دوباره قدرت را با حمایت شوروی در دست گرفتند و ارتش سوریه را به تسلیحات مدرن مجهز ساختند.

« استراتژی حملات دوگانهِ» اعراب ضد اسرائیل از شمال و جنوب، اساس جنگ­های 1967 و 1973به شمار می­رفت. در همین زمان برغم برخورداری از تسلیحات شوروی، روشن شد كه سوریه و مصر در كنار یكدیگر نیز توان كسب پیروزی در برابر اسرائیل را ندارند.

برغم این­كه غرب در دوران جنگ سرد به طور بسیار دقیق در پی حفظ موقعیت خود در خاورمیانه بود، اما با تغییر رژیم­ها و اتحادیه­ها، به تحلیل گراید. عراق، مانند پلی میان تركیه و ایران در سال 1955به پیمان بغداد پیوست، ولی در سال 1959پس از كودتایی كه سلطنت را در عراق سرنگون كرد، از آن خارج شد و به سمت مسكو روی آورد. در آن زمان بود كه ژنرال بارزانی رهبر جنبش­كُرد در جنوب ­كردستان، دوباره از شوروی به عراق فراخوانده شد. در سال­های بعد، حزب بعث عراق به قدرت رسید. عراق در سال 1972« معاهده­ی دوستی پانزده ساله» با اتحاد جماهیر شوروی امضا كرد كه طی آن فعالیت­های «حزب كمونیست عراق» قانونی شد و بین جنبش كُرد و دولت عراق در جنوب كردستان دوره­ای از آرامش بر قرار بود.

در سال 1967یمن كه استقلال خود را از بریتانیا اعلام كرد، «جمهوری خلق دموكراتیك یمن» را تشكیل داد كه تنها دولت ماركسیستی در منطقه بود. از این طریق دست­یابی نیروی دریایی مسكو به عدن- پایگاه قبلی دریای بریتانیا- امكان­پذیر شد كه تا زمان فروپاشی شوروی و اتحاد یمن شمالی و جنوبی در سال 1990 هم­چنان از آن استفاده می­كرد.

افغانستان تا دهه­ی 1970در جنگِ سرد بین شرق و غرب بی­طرف ماند و تلاش نمود از هر دو طرف كمك دریافت كند. اما در پی كودتایی در سال 1973، دولتی ماركسیستی روی كار آمد كه كشور افغانستان را به سمت مسكو سوق داد. حملات چریكی كه عمدتاً در تشكل­های اسلامی و بنیادگرایی بر علیه كمونیسم با حمایت غرب سازمان یافته­ بودند، منجر به مداخله­ی نظامی شوروی به مدت ده سال شد.

شوروی هم­چنین در دوران جنگ سرد، از موج انقلاب­های ملی­گرایانه در لیبی، سودان، ایران بهره برد. در چنان شرایطی برای غرب بویژه آمریكا راهی به جز حمایت از نیروهای ارتجاعی و واپس­ مانده­ترین طیف­های اجتماعی باقی نماند كه نتیجه­ی­ آن حكومت­های مستبد و دیكتاتور بود كه تا كنون كشورهای خاورمیانه یا به طور مستقیم گرفتار آن و یا عوارض ناشی از حاكمیت آنان در گذشته­اند. حتی در زمان انقلاب ایران، آمریكا با تمام وجود تلاش نمود كه در ایرانِ در جوار شوروی كه در افغانستان هم حضور داشت، نیروی­های انقلابی و دموكراتیك، بویژه، جریان چپ غالب نه شوند. به این خاطر در واگذاری رهبری انقلاب به دست روحانیان بنیادگرا نقش اساسی را داشت.

به هرحال انقلابِ ایران در سال 1979به رهبری آیت­الله خمینی، شاه را به عنوان یكی از نزدیك­ترین متحد غرب از مدار خارج ساخت. انقلاب ایران برغم این­كه خود را ضد امپریالیسم نشان می­داد اما به دلیل این­كه رهبری این انقلاب به دست بنیادگرایان اسلامی افتاد، به تقویت نیروهای بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه پرداخت كه هرچه بیشتر خاورمیانه را آشفته كرد. ایرانِ تحت رژیم مذهبی خمینی، برغم ادعای ضد امپریالیستی­اش، در عمل در جنگ افغانستان برعلیه شوروی و ارتش سرخ آن در كنار آمریكا قرار گرفت. زیرا رژیم مذهبی اختلاف ایدئولوژیكی عظیمی با جریان چپ و مسكو داشت. حتی در زمان اشغال افغانستان توسط آمریكا بعد از حادثه­ی 11 سپتامبر، بیشترین خدمت را به آمریكا كرد. با جنگ علیه جنبش كردستان و با استفاده از موقعیت جنگ با عراق، تمام نیروی­های انقلابی- دموكراتیك، دگراندیش، بویژه جریان چپ را بی­رحمانه و با خشونت تمام از دور خارج كرد كه از این طریق آگاهانه یا ناآگاهانه مسقیم یا غیر مستقیم، بزرگ­ترین خدمت را به سیاست­های امپریالیستی غرب در منطقه كرد. تهدید بنیادگرایی از سوی ایران، كشورهای عربی را هر چه بیشتر در دامن غرب انداخت.

به همان­گونه كه نفوذ فزاینده­ی شوروی در منطقه، اتحادهای مجددِ استراتژیك میان قدرت­های غربی و كشورهای منطقه مانند تركیه، عربستان، اسرائیل و ایرانِ زمان رژیم سلطنتی را ضروری ساخت، سیاست­های منطقه­ای و جهانی رهبران انقلاب ایران موجب شد كه حكومت­های منطقه­ای هرچه بیشتر به سوی غرب تمایل داشته باشند، پایگاه­های ثابتِ بیشتری را در اختیار آمریكا قرار دادند، حضور آمریكا در خلیج فارس به حضوری دائمی و نهادینه شده­ی نظامی تبدیل شد. حتی ­كشورها غربی به سركردگی آمریكا در كنفرانس سرنوشت سازِ گوادلوپ د، به دلیل نگرانی از رشد گروه­های انقلابی- دموكراتیك تلاش نمودن با تسلیم ارتش و دیوان­سالاری رژیم سلطنتی به بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی سد و مانعی را در برابر نفوذ شوروی در ایران، كه در آن زمان برای هر دو طرف، شرق و غرب، دارای اهمیت فوق استراتژیك بود، ایجاد كند.

اسرائیل نقش حیاتی بر روابط استراتژیكِ قدرت­های بزرگ در منطقه را داشت. در جنگ شش روزه­ی اعراب و اسرائیل در سال 1967، اسرائیل شبه جزیره­ی سینا را تصرف كرد و به ساحل شرقی كانال سوئز رسید. در زمان جنگ، كانال بواسطه­ی كشتی­های غرق شده مسدود و به مرز میان دو كشور تبدیل شد. مصری­ها از پاك­سازی كانال خودداری كردند. انسداد كانال برای شوروی دست­آوردی استراتژیك بود زیرا كشتی­هایی كه به طور معمولی از این كانال برای اتصال اروپا و آتلانتیك شمالی به خلیج فارس، اقیانوس هند و آسیا- پاسیفیك استفاده می­كردند را مجبور می­ساخت از مسیر طولانی­تری و پر هزینه­تر «دماغه­ی امید نیك» عبور كنند. كانال تا سال 1975 هم­چنان بسته بود. در این سال مصر و اسرائیل موافقت­نامه­ای را برای عقب­نشینی و خروج نیروهای اسرائیل از شبه جزیره­ی سینا امضا كردند كه در نهایت این كانال با كمك نیروی دریایی آمریكا پا­ك­سازی شد. از طرف دیگر اسرائیل در جنگ اكتبر 1973 پس از دفع حملات ناگهانی مصر و سوریه به جبهه­های جنوبی و شمالی آن، به عنوان پیروز جنگ شناخته شد. به دنبال رسوایی این شكست بود كه انورسادات از شكست دادن اسرائیل ناامید و به غرب­گراید و به اتحاد با جماهیر شوروی پایان داد. در نتیجه، توافق آمریكا با مصر در سال 1976جهت كمك به مصر در توسعه­ی تكنولوژی هسته­ای صلح­آمیز و نیز دورنمای صلح با اسرائیل موجبِ تغییر سیاست خارجی قاهره به سمت غرب شد. موافقت­نامه­ی­كمپ­دیوید در سال 1978با میانجی­گری­كارتر رئیس جمهور وقت آمریكا صورت گرفت كه منتهی به صلح رسمی بین اسرائیل و مصر شد. در زمانی ­كه در سال 1981 انور سادات ترور شد، حسنی مبارك، جانشین وی نیز این روابط را بیش از گذشته توسعه داد. این رابطه با مشاركت قاهره به عنوان عضوی كامل در ائتلاف متحدینِ ضد عراق در جنگ خلیج فارس تقویت یافت. مصر در نتیجه­ی چرخش خود به سمت اردوگاه غرب، به عنوان دومین كشور دریافت كننده­ی كمك­های سالانه از آمریكا، بعد از اسرائیل، پاداش خود را دریافت كرد.

رشد جمعیت، توسعه­ی شهرنشینی، مسائل ناشی از رشد اقتصادی ­و بازسازی، ذهنیت راكد و حاكم بر خاورمیانه ­و ارتباط آن با دولت و بحران­های مربوط به اسلام و بنیادگرایی و رشد ملی­گرایی از مشكلات اساسی خاورمیانه است. پارامترهای فوق مهمترین عامل تهدید ثبات خاورمیانه­اند. رشد جمعیت در خاورمیانه است، این رشد جمعیت در مناطق مختلف یكسان نیست، در مناطقی ­كه عمداً‌ عقب­نگه داشته­اند، مانند كردستان بیشتر است. افزایش هزینه­های دفاعی ­و نظامی در مقابل هزینه­های رفاهی ­و آموزشی، رشد جمعیت در مقابل ركود اقتصادی، و عدم توسعه یافتگی باعث كاهش درآمد سرانه و در نتیجه فقرومحرومیت بیشتر می­شود. بدلیل عدم وجود كشاورزی صنعتی ­و سیاست­های غلط ارضی ­كه موجب تقسیم زمین به قطعات كوچك­تر شده است، رشد جمعیت در روستا و عدم امكان اشتغال برای سپاه بیكاران آن، مردم به دنبال كار و خدمات اجتماعی به شهرها روی می­آورند كه سبب شهرنشینی­ كنترل نشده شده­اند، شهرهای مانند تهران، استانبول، قاهره و … دارای جمعیت چندین برابر ظرفیت خود شده­اند و از شلوغ­ترین شهرهای جهان به حساب می­آیند. بیشتر حاشیه­نشینان ­و كارگران­ كارهای پست در شهرهای مانند تهران، استانبول و سایر متروپل­های تركیه، مهاجرین ­و آوارگان­ كردستان هستند كه علاوه بر عوامل اشاره شده، ناامنی ناشی از سركوبی ملت ­كُرد مزید بر علت این روند است. شوونیزم حاكم بر كردستان به دلیل فقدان آینده­نگری به عوارض ناشی از سركوبی ملت ­كُرد توجه نمی­كنند. شهرها همیشه مركز فعالیت­های فكری، ‌اقتصادی، ­سیاسی­ و اجتماعی­اند. راندن مردم ­كُرد به حاشیه شهرها علاوه بر این­كه مشكلات دولت­های اشغال­گركردستان را در رابطه با كُردها حل نمی­كند، بلكه دو چندان هم می­كند.

یكی از دلایل بروز انقلاب ­و فروپاشی رژیم شاه در ایران، ‌افزایش بی­رویه جمعیت شهر از انبوه بیكاران بود، مشكل مسكن، رفاهی، حمل ­و نقل، خدمات بهداشتی، آموزشی و تفاوت­های بین غنی ­و فقیر بسیار جدی است. عدم توانائی دولت­ها در مطابقت دادن خود با شرایط فوق در خاورمیانه برای آنان عواقب سیاسی دارد. به دلیل ذهنیت ­كهنِ حاكم بر خاورمیانه­ كه هم میراث قرن­های گذشته است و هم جهان سرمایه­داری در قرن بیستم حامی آن بود، بویژه بعد از تحولات بلوك شرق، عمدتاً شاهد رشد گروه­های اسلامی و بنیاد­گرا در ایران، تركیه، لبنان، عراق، فلسطین تا الجزایر هستیم كه بطور بسیار جدی روند دموكراسی خاورمیانه را تهدید می­كند.

در این وضعیت اغراق نخواهد بود، ‌اگر ادعا شود كه جامعه­ی­ كُرد بیشترین­ گروه­های سیاسی سكولار را دارد. فاكت عراق و مخالفت با نیروهایی بنیادگرا نظیر داعش، قابلیت­های ملت­ كُرد برای دموكراسی­ كردن منطقه ­و خاورمیانه نسبت به سایر ملل را كه گرفتار بنیادگرایی­اند، نشان داده است. در مقایسه با فلسطین، لبنان، لیبی، سوریه و عراق، كردستان مستعدترین مكان برای پرورش نطفه­های دموكراسی است و جهان سرمایه­داری­ كه در پی تجدید ساختار سیاسی خاورمیانه است اگر به این موضوع ­و به این منطقه «كردستان» توجه نكند روند دموكراسی به خطر خواهد افتاد. افزایش جمعیت در كشورهای چهارگانه و عدم حل مسئله­ی ملی ­كردستان بحران­های داخلی را در آن كشورها تقویت می­كند.

در سال­های اول تأسیس جمهوری تركیه جمعیت آن حدود  15 الی 20 میلیون نفر بود كه در حال حاضر بیش از 70 میلیون­ نفر است­ كه بیش از30% آن را كُردها تشكیل می­دهند كه در تحولات تركیه نسبت به جریان­های مذهبی و طریقت­گرا، ‌شوونیست و ملی­گرای تركیه، درك و قابلیت­های خود را در روند دموكراسی كردن تركیه بویژه در انتخابات­ها به خوبی نشان دادند.

در ایران هم از ابتدا تا كنون و بویژه از تشكیل حكومت بنیادگرایی در ایران در راه آزادی مبارزه­ كرده­اند. همه شاهد وضعیت عراق هم هستیم. طبقه­ی غیر مذهبی و غرب­گرای حاكم بر تركیه، ‌از جانب بنیاد­گرای مذهبی و رشد جمعیت نسبی ملت­ كُرد و مطالبات آن­ كه، باعث تغییرات اساسی موازنه­های سیاسی ­و چشم­اندازهای ثباب مطلوب آن­ها شده است خود را در تهدید می­بیند. رشد جمعیت ­كُرد با توجه به عدم حل مسئله­ كردستان، در عراق، در ایران­ و سوریه هم موجب نگرانی­ كسانی شده است ­كه خواهان حفظ وضع موجوداند و یكی از دلائل بالا رفتن هزینه­های نظامی ­و دفاعی در مقابل هزینه­های رفاهی، بهداشتی ­و آموزشی بوده ­كه در نهایت عدم توسعه­ی انسانی، نرخ رشد اقتصادی پائین ­و گسترش فقر و محرومیت را به دنبال داشته است.

این گرفتاری­ها ویژه­ی ملتی است­ كه ملل دیگر را سركوب می­كند. این مسئله علاوه بر مشكلات داخلی­ كشورهای مورد بحث، موجب نگرانی جهانی هم شده است. اختلافات قومی، مذهبی، جمعیتی و اقتصادی محركی برای مهاجرت از مناطق روستائی به شهری، از مناطق فقیر به ثروتمند و از كشورهای ناامن به مناطق و كشورهای امن می­باشد. مانند مهاجرت از كشورهای اشغال­گر كردستان به اروپا كه بطور كلی مهاجرت ­و حركت مهاجران، عامل­ كلیدی در سراسر جهان بعد از جنگ سرد به حساب می­آید.

با توجه به كاهش جمعیت در اروپا، مهاجرت منجر به تركیب متنوع­ترِ جمعیت خواهد شد و با تنش­های اجتماعی­ و پیدایش احزاب افراطی راست­گرا در ارتباط خواهد بود. یكه­تازی­های داعش كه بخشی اساسی از نیروهای آن را مهاجران اروپایی و آمریكایی تشكیل می­دهد، این نگرانی­ها را به طور بسیار جدی نشان می­دهد. به همین جهت اروپا و آمریكا محدویت­های را بر مهاجرت اعمال كرده­اند. بر این ­اساس حل مسئله­ی­ كردستان با امنیتِ جهانی ارتباط پیدا كرده است، همان­گونه­ كه سركوبی جنبش آن هم با همكاری مستقیم آمریكا و ناتو با دولت تركیه جنبه جهانی پیدا كرده است. ایران، تركیه و سوریه همیشه نگران حركت­های بزرگ مهاجران­ كُرد هستند كه به دنبال امنیت­اند. حملات ددمنشانه­ی داعش علیه كُردان ایزدی در تابستان2014 نشان داد؛ ناامنی برای جمعیت فزاینده­ی ملت ­كُرد به دلیل سركوبی ­و پایمالی حقوق آن یكی از عوامل مستمر بی­ثباتی كشورهای خلیج فارس و حاشیه­ی مدیترانه­ای نه تنها درآینده بلكه در حال حاضر است.

اقتصاد كشورهای اشغال­گركردستان در سطح بالائی­ گرفتار بیكاری، تورم­ و دیون خارجی است، با توجه به افزایش جمعیت­ و لاینحل ماندن مسائلی هم چون مسئله­ی كردستان و به تبع آن افرایش هزینه­ی نظامی و به خطر افتادن روند دموكراسی امید چندانی به رشد اقتصادی وجود ندارد. این روند كه در كردستان از درصد بالاتری برخوردار است، دردسرهای دیگری بر دردسرهای دولت­هایی چهارگانه­ی سركوب­گر ملت ­كُرد می­افزاید و آن­ هم روی آورندِ بیشتر جوانان­ كُرد به نبرد مسلحانه­ی جنبش كُرد است. دردسرهای­ كه هم اكنون بزرگ­ترین قدرت نظامی جهان سرمایه­داری «دولت آمریكا» در كنار دولت تركیه درگیر آن است.

اگر روابط بین­المللی و نقش سرمایه­ی مالی جهانی و ارتباط مطلوب با بازارهای غرب را در رشد اقتصادی در شرایط جدید با اهمیت بدانیم، تركیه بشرط حل مسئله­ كردستان از موقعیت بهتری نسبت به سایر كشورهای خاورمیانه ­و دیگر كشورهای اشغال­گر كردستان برخودار است، ولی به دلیل برخورد نظامی با جنبش­ كُرد، هم اكنون گرفتار اقتصاد بی­ثبات با تورمی بالاست.

دولت مردان تركیه هنوز به این درك دست نیافته­اند كه رابطه بین رشد اقتصادیی با ثبات ­و امنیت امریست حیاتی. فقدان اصلاحات سیاسی، اقتصادی و بهبود توزیع ثروت، ناشی از سیاست­های دولت­های چهارگانه در رابطه با کردستان است، در صورتی ­كه تأثیر اصلاحات سیاسی با حل مسئله­ی­ كردستان بر رشد اقتصادی انكارناپذیر است. در آن ­كشورها انتظارات­ و مطالبات برآورده نشده مردم (بویژه ملت كُرد) در صحنه­ی سیاسی در صورت ادامه با توجه به فاكت عراق و سوریه، عواقب بسیار خطرناكی را در پی خواهد داشت. زیرا بی­ثباتی سیاسی ناشی از نابرابری سیاسی و به تبع آن نابرابری اقتصادی منجر به تضعیف موقعیت­های آن كشورها خواهد شد.

سركوبی مستمرِ ملت كُرد از طرف كشورهای اشغالگركردستان باعث هزینه­های هنگفت برای تشكیلات امنیتی ­و تجهیزات نظامی شده است ­كه ­كمبودهای زیادی از جمله در زمینه­های آموزش، بهداشت، رفاه و زیر ساخت­های سرمایه­گذاری در دیگر بخش­ها و حتی عواقب منفی برای اقتصاد خاورمیانه و جهان را دارد. كشورهای فوق در صورت ادامه­ی این روند ممكن است مانند عراق با فروپاشی روبرو شوند. یا ممكن است نیروهای سیاسی افراطی­تری حتی افراطی­تر از داعش، پدیدار شوند كه دارای راه حل­های جدیدی با زیربناهای مختلف اجتماعی و ایدئولوژیكی باشند.

چنین نیروهای خود با چالش­های اساسی روبرو خواهند شد. هرچند در سال­های اخیر فشار برای دموكراتیزه­ كردن منطقه زیاد شده است، اما توسعه­ی سازمان­ها و نیروهای اغلب مرتجع ­و استبدادی خارج از چارچوب­های دولتی نشان می­دهد كه مسائل­ كشورهای فوق با پیدایش­گروه­های سیاسی و ماورای­ ملی، مانند القاعده، حزب­الله، سلفی­ها، تكفیری­ها و داعش بازهم پیچیده­تر و متنوع­ترخواهد شد. این پیچیدگی­ها مانند اوضاع عراق و سوریه برای همه و از جمله ثبات ­و امنیت اقتصادی جهان، بسیار خطرناك خواهد بود. آن كشورها این موضوع را هم باید درك كنندكه نمی­توانند با تكیه بر وابستگی­های عمیقِ مذهبی، ناسیونالیسم شوونیستی به سركوبی ملت­ كُرد ادامه دهند، بویژه با توجه به این نکته، نیروهای­ كه در ماهیتِ خود دموكراتیك­اند، با جنبش كُرد هم­صدا خواهند شد.

تحولات­ در منطقه قطعی و هم اكنون جاری است. آن­چه كه اهمیت دارد چگونگی روند تحولات است ­كه تأثیر در ماهیت ساختارهای آینده­ی منطقه ­و خاورمیانه دارد. ماهیتِ همین تحولات است­ كه اطمینان ­و یا عدم اطمینان تركیه به آینده­ی روابط امنیتی با غرب­ و تلاش برای اتمی شدن در كنار ایرانِ احتمالاً اتمی مشخص خواهد كرد. مانند موقعیت ایران در قبل و بعد از انقلاب 1979.

كردستان، در صورت عدم حل موضوع آن، یكی از منابع پایدار بحران بین كشورهای منطقه است ­كه می­تواند به جنگ­های بزرگ­تری منجر شود. مانند نتیجه­ی حاصل از قرارداد 1975 الجزایر بین ایران و عراق.

از طرف دیگر خاورمیانه بویژه ­كشورهای چهارگانه، به دلیل وجود منابع انرژی دارای ابعاد اقتصادی ژئوپولیتیك­ و همواره مورد مداخله بوده­اند.

در آینده انرژی آب ­و مسائل زیرساختاری، تغییرات اساسی را در محیط استراتژیك ایجاد خواهد كرد. به دلیل وجود با ارزش­ترین منابع آب خاورمیانه در كردستان­ كه اسرائیل هم بدان چشم دوخته است، تحولات­ كردستان بیشتر مورد توجه خواهد بود.

هم اكنون رقابت بر سر منابع آبی، از منابع اصلی بحران در منطقه است. اكنون آب یكی از مسائل مهم در اندیشه­ی امنیتی­ كشورهای منطقه است. نقاط اصلی بحران آب شامل عراق، سوریه و تركیه است و درگیری بر سرآبِ رودخانه­های دجله و فرات ­و سایر رودخانه­ها بین تركیه و سوریه ممكن است خطرناك­ترین آن باشد. كنترل آب از مناطق مرتفع اهرمی در بحران­هاست. تركیه هم اكنون از چنین اهرمی در مقابل سوریه و عراق استفاده می­كند تا عملیات جنبش­ كُرد را كنترل كند. بنابراین در هر روند تجدید ساختارهای سیاسی، حذف ملل (مانند ملت كُرد) و یا گروه­های به قدرت نرسیده عامل بی­ثباتی خواهد بود.

در آن صورت سه راه برای ایجاد ثبات وجود دارد، یا از طریق دیكتاتوری و سركوبی و این یعنی وضعیتی بدتر از سابق. یا ازطریق موازنه­ی قدرت، یعنی انعطاف­پذیری، ائتلاف و یا پیمان­های نظیر پیمان­های سابق سنتو و بغداد و توجه مستمر به رفتار كشورهای همسایه­ كه در آن صورت بدون حل مسئله­ كردستان ­و بدون حضور فعال ملت ­كُرد موازنه­ی قدرت امكان­پذیر به نظر نمی­رسد، چون خودِ جنبش­ كُرد موجب بروز تنش ­و تضاد بین دولت­هاست. در حالت سوم از طریق توسعه­طلبی منطقه­ای ممكن است ثبات مورد توجه قرارگیرد. منظور از توسعه­طلبی منطقه­ای حضور یك قدرت نظامی برتر در منطقه است. از نظر تاریخی مانند حضور انگلستان بویژه در عراق در پایان جنگ جهانی اول ­و در شرایط حاضر حضور نظامی آمریكا، یا ممكن است یك قدرت برتر در منطقه ظهور كند.

در این خصوص عامل هسته­ای تعیین­ كننده است. تلاش ایران برای هسته­ای شدن در این راستاست. در حالت اول ضمن این ­كه حضور نظامی قدرت خارجی مطلوب هیچ ملتی نخواهد بود، ممكن است خودِ آن حضور نیز به بهانه وجود جنبش­ كُرد باشد. هرچند در حال حاضر و با توجه به بحران سیاسی و نظامی در سوریه و عراق؛ گروه­هایی نظیر داعش و سایر گروه­های بنیادگرا توجیهی برای حضور قدرت­ غرب در منطقه­اند، اما سیاست­های بنیادگرایی آنان نه در شرایط جهانی حاضر و نه از لحاظ مشروعیت در بین مردمِ منطقه شانسی برای بقاء پایدار ندارند. در حالت دوم هم با توجه به قدرت اتمی اسرائیل ممكن است مشكلات خاص خود را به دنبال داشته باشد. بنابراین از هر زاویه­ كه نگاه­ كنیم منابع اصلی بحران در كشورهای منطقه داخلی ­و مهمترین آن مسئله­ی­ كردستان و جنبش­ كُرد می­باشد. از این جهت حل آن به نفع همه ­و در درجه اول ملل ستمگر است. در صورت دمكراتیزه كردن منطقه و با مشاركت همه با حقوق، مزایای ­و تعهدات برابر، كشورها و ملل چنین تهدیدی را برای هم ایجاد نمی­كنند.

بحران­های قومی و ملی، ارتباط نزدیكی با منافع اقتصادی و سیاسی نخبگان قدرت دارد كه بسیاری از آن­ها مانند مقامات سیاسی ­و نظامی شوونیست تركیه، تلاش دارند موقعیت خویش را در جهانِ مملو از تحولات سریع اقتصادی ­و سیاسی حفظ كنند.

مورد عراق، سوریه، لیبی، افغانستان ­و یوگوسلاویِ سابق نشان داد که دانش­ و تکنولوژیِ مبتنی برآن عامل اصلی برای تخریب و یا تولید است. اوضاعِ بعد از اشغال افغانستان و عراق از سوی آمریکا این امر را ثابت کرد که اتکای بیش از حد به فناوری اطلاعات­ و تکنولوژی نظامی و نادیده گرفتن راه­حل­های سیاسی و حقوقی و دموكراتیك، می­تواند خطرناک باشد. شبکه­های هوشمند، هواپیماهای هوشمند، بمب­های هوشمند نمی­توانند جایگزین پیکار جویان روی زمین شوند.

منبع؛ کتاب «پدیدۀ جهانی شدن و تأثیر آن بر آیندۀ کردستان» چاپ سوئد. اثر نگارنده (خانی­ گالبات)

داگرتنی بابەت