ئارامتر بخوێنەوە

چە کسی در کردستان از مرگ ژینا امینی می ھراسد؟

(عنوان این کوتەنوشت از نمایشنامەی “چە کسی از ویرجینیا ولف می ھراسد؟” اخذ شدە است)


به قلم ھێرۆ ژاوەرۆیی

( بۆ ورەی بەرزی مامەڕیشە)



رخداد مرگ ژینا امینی، دقیقەای در تاریخ سیاسی کردستان و ایران ایجاد کرده است که می توان آنرا قسمی گسست رادیکال از جریانهای محافظه کار وابسته به سیستم سرکوبگر نام برد. این کوته نوشت بر آن است که جریانهای محافظه کار موجود در کردستان و ھمدست با سیستم سرکوبگر را کشف و افشا کند. صفبندی قوای متخاصم بعد از این لحظەی گسست به شیوەای دیگر رخنمایی کرده است و جریانات محافظه کار بعد از این رخداد بە صراحت، بر دیوار جریان سرکوب دولتی، نظم خود را حک می کنند. حال ببینیم کدامین دسته از جریانات از مرگ ژینا هراسیده و در تکاپوی حفظ وضع موجود توتالیتر هستند.

1- جریان اسلامگرای محافظه کاری که علی‌الظاهر در اصل مذهب با نظم موجود دینی که شیعی است در تضاد هستند؛ لیکن در بازی گفتمانی ناسیونالیزم فارسی شیعی گرفتار آمدەاند و هم از این روست که به بهانه امری فقهی به نام حجاب، در صفبندی موجود، با سکوت استراتژیک خود با جریان سرکوبگر هم کاسه شده اند. غافل از اینکە، اساسا و در بنیاد خود، حجاب امری عرفی بوده و حتی در صدر اسلام حجاب سر و سینه الزامی نداشته است. در این میان حتی سلفیهای رادیکال نیز همپیالەی جریان سرکوب شده اند؛ چون درکی ویرانگر از دین و شریعت را بر رهایی انسان از بردگی ترجیح میدهند، بدون آنکه اندک فهمی از ریزه کاریهای سیاست و سیاسی کردن دین داشته باشند، در کمند گفتمان ناسیونالیزم شیعی گرفتار آمدەاند. اینان هراسناک از “تحولات پساژینایی” با سکوت خود مهر تاییدی بر همدستی با جریان سرکوبگر گذاشتەاند.

2- جریان اصلاح طلب اعم از اصلاح طلبِ دستِ راستی یعنی بازماندگان و رانتخواران منتسب به جریان خاتمی و نیز چپهای به ظاهر رادیکال دانشگاھی که در نھایت امر، تغییرات ریشەای را در کردستان بر نمی تابند. این سکولارهای به ظاهر روشنفکر در همان صف جریان سلفی و همنوا با سرکوبگران، حتی نق نقهای( بە نام نقد و تئوری انتقادی) دقیقەی پیشاژینایی خود را نیز از کف دادەاند. با سکوت مطلقشان بر مرگ و کشتار مردم کردستان و نیز معترضان ایرانی مهر تایید می گذارند. نیک عیان است این دو طیف منافع بسیار زیاد مادی و معنوی در حفظ وضع موجود دارند. از این رو لحظەی پساژینایی را کە صورتبندی گفتمانی آنها را زایل کرده است، یا منکر میشوند یا خاموش میکنند.

3- عمدەی کارمندان و دبیران و اساتید و پزشکان و هنرمندان و ورزشکاران که در صف جریان سرکوب، بردەوار کارگر ایدئولوژیک سیستم شده اند و حتی منکر تحصن و اعتراضی ساده می باشند. بخش زیادی از دبیران و اساتید که علی الظاهر بایستی حاملان اندیشه و نگرشی انتقادی باشند، حتی جر‌أت تحصنی ساده را نداشته و سر خود را پایین گذاشته و آب در آسیاب جریان بالادست سلطه میریزند. غافل از اینکه تاریخ به حساب آنها خواهد رسید. این جریان نیز بە طرزی هراسناک، دل در طلب آرام شدن وضع کنونی دارند و با سکوت خود عملا و علنا با سلطه خواهان هم پیاله شدەاند.

4- طبقه ی خرده سرمایەدار رانتخواری که در آمیزش با سیستمهای امنیتی به نان و نوایی رسیدەاند و در رابطەای دیالکتیکی همکیش سیستم سرکوب شدەاند. ظهور این طبقه در کردستان در چند سال اخیر حتی سیمای اخلاق سنتی کردستان را به صورتی مبتذل، دگرگون ساخته است. ژانری از سرمایەداری کە پیشتر در طیف لمپن پرولتاریا بوده و اکنون در همکاری عمیق، بە سیستم سواری دادە و نانی بە دست آوردەاند. اینان به نیکی مستحضرند که رانت جمهوری اسلامی، در این اعتراضات از دهان آنها گرفته خواهد شد، بنابراین با چنگ و دندان بادیگارد جریان سرکوب شدەاند.
حال باید پرسید هراس این جریان از مرگ ژینا چیست؟ یکی در هوای ضالەی امت اسلامی، دل در طلب جامعەی اسلامی، از تار گیسوی دختری جوان چنان ھراسناک شدە، دست اندر دست اسلامیزم سرکوبگر فارسی شیعی گذاشته است. دیگری؛ اصلاح طلب رانتخوارِ مزدورقلم، نظم سیاسی و معرف موجود را آرمانشهر خود میداند. آن دیگری در نقاب چپ رادیکال، چه خود بخواهد و چه نخواهد، چنان مرزهای مقدس ایران ساختگی را برای خود درونی کرده است که قدمی آن سوتر نمی گذارد و اگر سخن از “دموکراسی علیه دولت” میزند، صرفا نقابی فریبندە است برای حفظ ساختار سیاسی موجود. در این میان جریانات سرکوب شده ناسیونالیستی، فمنیستی، چپھای اپوزیسیون، جوانان طبقەی فرودست کوردستانی و نیز بخش قلیلی از دینداران کورد، در تحولات پساژینانی جبهەبندی دیگری را در برابر حافظان وضع موجود ریختبندی کردەاند و می خواھند فضای گفتمانی دیگری، غیر از وضع موجود را برسازند.
ھژمون شدن این جریان، جدای از قوای عملی و نظری خود، بە تحولات داخلی و منطقەای و جھانی بستگی تام و تمام دارد و لیکن آنچه عیان است رخنمایی نقطەی اشتراک جریان سرکوب شده است، ھمان کوردیت آنان می باشد که از منظر نظم سیاسی بالادستی، اساسی ترین جرم ھمەی آنان محسوب میشود.