ئارامتر بخوێنەوە

جنبش محیط زیستی روژهلات
تکرار متفاوت جنبش رهایی بخش کوردستان


جمیل رحمانی
دکترای جامعەشناسی




مقدمه

در ادبیات نظری جنبش های اجتماعی، محیط زیست گرایی، جنبش های فمینیستی و صلح را اغلب ذیل جنبش های اجتماعی جدید و جنبش های رهایی بخش ملی و کارگری را نیز اغلب به عنوان جنبش های کلاسیک دسته بندی می کنند. در رویکردهای اروپامحور ظهور جنبش های جدید تنها در «جامعه پساصنعتی» امکان پذیر می شود، وضعیتی که یکی از پیامدهای آن افول جنبش های کلاسیک یا قدیمی نیز به شمار می آید.این در حالیست که شواهد تاریخی نشان می‌دهد ظهور جنبش های محیط زیستی علاوه بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی هر جامعه همچنین با جنبش های اجتماعی وسیع تری که پیشتر یا همزمان با ظهور جنبش محیط زیستی وجود داشته اند نیز در ارتباط است، برای نمونه «جنبش عدالت محیط زیستی» در آمریکا که جنبشی است علیه مصادیق محلی «نژاد پرستی محیط زیستی» پیوندهای محکمی با جنبش حقـــوق مــــدنی در دهــه‌ی 1960دارد (Martinez-Alier,2002). موارد دیگری مانند کاتالونیا، کِبک، باسک، استونی و لیتوانی نیز وجود دارند که در آن ناسیونالیسم پیرامونی یا ناسیونالیسمِ ملتِ فرودست به قدری قوی و فراگیر بوده که حتی جنبش های فمینیستی و اکولوژیک را زیر پرچم خود آورده است (جانستون، 297: 1389). بنابراین اگرچه نظریه های جنبش های اجتماعی جدید ابزار غنی و مفیدی برای تحلیل جنبش های اجتماعی فراهم می کنند، اما مشابه بسیاری از نظریه های اجتماعی که عام و جهان شمولگرا هستند از ناهمگونی گذشته های تاریخی، مسیرهای مختلف توسعه دولت و جامعه(و رابطه آنها) و روندهای مختلف جهانی شدن غفلت می کنند( Fadaee, 2012: 45).

در میدان مورد مطالعه ی ما نیز یعنی روژهەلات کوردستان، یک جنبشِ رهایی بخش ملی با دامنه ی گسترده در طول یک قرن گذشته وجود داشته که کنش های جمعی درون جامعه ی کوردستان را در حوزه های مختلف فرهنگی و سیاسی تحت تاثیر قرار داده است و علیرغم ظهور جنبش های جدید مانند جنبش محیط زیستی هنوز به عنوان یک جنبش زنده در حال شدن است و پویایی خود را حفظ کرده است. نقش جنبش کوردستان در جنبش اعتراضی پاییز 1401 در ایران که به جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» نیز موسوم است یکی از واضح ترین نمونه ها است که بر سرزندگی و پویایی جنبش کوردستان دلالت می کند.

همزمانیِ دو شکل از جنبش، یعنی جنبش محیط زیستی ( به عنوان یک جنبش جدید) از یک سو و جنبش ملی ( به عنوان یک جنبش قدیمی یا کلاسیک) از سویی دیگر سبب می شود که نسبت میان این دو نوع جنبش را در بستر کوردستان نه در قالب دو وضعیت ناهمزمان پروبلماتیزه نمود( آنگونه که در رویکردهای اروپا محور) بلکه آنها را به مثابه ی دو پدیده ی با هم مرتبط مسئله مند نمود. به طوریکه می‌توان جنبش محیط زیستی را تکراری متفاوت از جنبش رهایی بخش ملی در کوردستان قلمداد کرد. یعنی جنبش محیط زیستی به مثابه ی کنشی خلاقانه که در نسبت با یک موضوع جدید یعنی محیط زیست شکل گرفته است به شیوه ای متفاوت مقاومتی که پیشنه ای دراز مدت دارد را تکرار می کند. پیشینی بودن جنبش رهایی بخش کوردستان نسبت به جنبش محیط زیستی این امکان را فراهم کرده است که جنبش محیط زیستی در کوردستان با خاص بودگی های خود ظهور و رشد کند. روند سریع سیاسی شدن محیط زیست در کوردستان نسبت به مرکز ایران یکی از نشانه های این خاص بودگی است.

در ادامه با ارائه ی روایتی خلاصه از خاستگاه ها، فراز و نشیب‌ها و عاملیت جنبش رهایی بخش کوردستان تلاش می کنم تا چگونگی تاثیر این جنبش به عنوان یکی از عناصر مهم در شکل گیری جنبش محیط زیستی در کورستان ر توضیح بدهم. البته ذکر این نکته هم لازم است که عوامل مهم دیگری نیز وجود دارند که در ظهور و گسترش جنبش محیط زیستی در روژهه لاتِ کوردستان موثر بوده اند اما در اینجا آنها را کنار می گذارم و تنها بر نقش جنبش رهایی بخش کوردستان به عنوان یک جنبش قدیمی یا کلاسیک در شکل گیری جنبش محیط زیستی روژهه لات به عنوان یک جنبش اجتماعی جدید و پیوند این دو تاکید می کنم. داده های این پژوهش از طریق بررسی اسناد و متون، همچنین مصاحبه هایی که با سی نفر از فعالان محیط زیستی کوردستان انجام داده ام گردآوری شده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی تحلیل شده است.


دولـــت – ملـت ایـــرانی و پیـرامـونی سـازی کـوردستان

تضاد و تنش میان کوردها به عنوان یک مردم غیر حاکم با دولت مرکزی در ایران همزمان است با لحظه ی شکل گیری دولت- ملت در ایران. در فاصله پایان جنگ جهانی اول تا اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰، یک سلسله قیام و شورش در کوردستان ایران به وقوع پیوست. مهمترین آن شورش اسماعیل آقا شکاک (1918-1922) بود که از نظر داخلی تهدیدی جدی برای اقتدار دولت مرکزی بود(Jwaideh, 2006: 140-143). تقریباً دو دهه بعد، در بهمن ۱۳۲۴، کوردها جمهوری خودمختار کوردستان را در شمال غربی ایران(در مهاباد) اعلام کردند که تنها یازده ماه به طول انجامید. در آذر ۱۳۲۵، رژیم ایران ارتش را برای سرکوب حکومت خودگردان کوردستان مستقر کرد و دوباره اقتدار دولت مرکزی را در کوردستان برقرار کرد(Eagleton, 1996). علیرغم ساقط شدن جمهوری کوردستان توسط دولت مرکزی، تاثیرات آن در سطوح مختلف جامعه برجای ماند و به مانند یک رخداد سبب ایجاد گسست در تاریخ مبارزات سیاسی مردم کورد شد و برای اولین بار کوردها در ایران در قامت یک سوژه ی سیاسی مدرن پا به عرصه ی سیاست گذاشتند و اراده ی خود را با تاسیس یک حکومت خودمختار متعین کردند. جنبش ملی کورد در ایران پدیده ای مدرن است که برآمده از تحولات اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی ناشی از مدرنیته ی دولت مدار و ویرانگری است که توسط حکومت مطلقه پهلوی پس از جنگ جهانی اول در ایران ظهور کرد. واکنش کوردها به سیاست های تمرکزگرایی سرزمینی و فرایند فرهنگی برساخت هویت یکپارچه ی ملیِ ایرانی که توسط دولت پهلوی دنبال می شد، شرایط گفتمانی و غیرگفتمانی شکل گیری جنبش ملی کورد را متعین نمود که در جمهوری کوردستان به مرکزیت مهاباد به اوج خود رسید. گفته می شود تشکیل این جمهوری نشانگر ظهور ناسیونالیسم مدرن در کوردستان است (Vali, 2005: 1-2). تفاوت های اتنیکی و تکثر فرهنگی در ایران به میانجی مفاهیمی همچون ملت و هویت ملی که برساختِ دولت پهلوی بود انکار می شد و به هدف استراتژیک تهاجم گفتمان هویت ملی قرار گرفت. در حقیقت شکل‌گیری دولت-ملت مدرن، سازمان سیاسی و اجتماعی ایران را دگرگون کرد به‌طوریکه «جریان طبیعی تکثر زبانی و اتنیکی جامعه ایران به یکباره متوقف شد و فرایند تک فرهنگ گرایی و تک زبانی شروع شد و تا به امروز ادامه دارد» (Asgharzadeh, 2007 : 197). چنانکه اصغرزاده نشان می‌دهد فرایند شکل‌گیری هویت ملی همگن ایرانی، یک هویت ملی واحد و تقسیم ناپذیر را نهادینه و حاکم ساخته که مبنای آن زبان و فرهنگ فارسی و مذهب شیعه دوازده امامی بوده و دیگر فرهنگ‌ها و هویت‌های درون جامعه ایران را انکار کرده است.

اتنیک کورد متفاوت بود و بیان گفتمانیِ این تفاوت، هویتِ حاکمیت (یعنی اتنیک فارس) و اقتدار تقسیم ناپذیر سرزمینی آن را نقض می کرد از این رو سرکوب تاریخ، زبان و فرهنگ کوردی و انکار این هویت جزء لاینفک استراتژی های گفتمانی هویت ملی در ایران دوران پهلوی بود (Vali, 2005: 18). سرکوب و طرد کوردها تنها به عرصه های سیاسی و فرهنگی محدود نماند و حوزه اقتصاد را نیز دربرگرفت، دلیل آن هم تسلط دولت بر اقتصاد و بازتوزیع منابع بود. مخصوصا پس از دوره ی پهلوی دوم فروش نفت مهمترین عامل ادغام ایران در سرمایه داری جهانی و تسلط مناسبات سرمایه داری در جامعه ایران بود و تمرکز درآمد حاصل از آن در دست دولت ضمن استقلال بخشیدن به دولت در برابر طبقات اجتماعی (وهابی،1399) این امکان را هم به او می داد تا بازتوزیع این درآمد را بر اساس اولویت های امنیتی و سیاسی مدنظر خود که متاثر از ایدئولوژی مرکزگرای ناسیونالیسم ایرانی بود انجام دهد(Amanat, 2017:502). عاملی که شکل دهنده مناسبات سیاسی و اقتصادی مرکز-پیرامون بوده و قوام بخشِ پیرامونی سازی هویت‌های غیرحاکم بوده است.

«تمرکز گرایی» و «توسعه ناموزون منطقه ای» در طول نزدیک به یک قرن گذشته به یکی از ویژگی های اساسی ساختار حاکم در ایران تبدیل شده است به‌طوریکه «با وجود شصت سال برنامه ریزی توسعه و همه ی سیاست گذاری ها و اقدامات توسعه ای صورت گرفته در نظام پیشین و دوره ی جمهوری اسلامی در جهت تعدیل و رفع نابرابری های جغرافیایی، ما همچنان با دو واقعیت ساختاری مکمل روبرو هستیم که هنوز دستخوش کمترین تغییری نشده اند: 1) فاصله ی عمیق (استان) تهران با همه ی دیگر مناطق کشور؛ 2) منتج از آن شکل گیریِ سلسله مراتب توسعه نیافتگی منطقه ای بر محور دوگانه های شهر/روستا، شهربزرگ/ شهرکوچک، مناطق فارس و شیعه نشین/ مناطق اقلیت های قومی، زبانی و مذهبی (توفیق و یوسفی، 1400: 147). تحقیقات مختلف در این زمینه نشان می دهد که برنامه های توسعه در ایران به تعمیق هر چه بیشتر فاصله ی مرکز و پیرامون انجامیده است و از آنجایی که پیرامون جغرافیایی در ایران تا حدود زیادی با جغرافیایِ محل زندگی اتنیک / ملت های غیرفارس همپوشانی دارد بنابراین نتیجه ی ساختار پیرامون ساز در ایران تا حدود زیادی افزایش قدرت فارس های شیعه و به حاشیه راندن غیرفارس ها بوده است. برای نمونه، فیض پور و سامان پور (1396) با تلفیق سه شاخصِ تعداد بنگاه‌های صنعتی، تولید بنگاه‌های صنعتی و شاغلان در سطح استان ها نموداری را تحت عنوان درجه توسعه مناطق صنعتی کشور(نمودار 1) ترسیم کرده اند که بر اساس نتایج آن استان های تهران، اصفهان، خوزستان، خراسان رضوی، مرکزی، آذربایجان شرقی، قزوین و البرز به عنوان هشت استان توسعه یافته ی صنعتی قلمداد می شود. استان های ایلام، کهگیلویه و بویراحمد، سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، خراسان جنوبی، کوردستان، اردبیل، لرستان، چهارمحال و بختیاری و کرمانشاه نیز استان های ده‌گانه توسعه نیافته صنعتی کشور هستند. دیگر استان ها در فاصله‌ی توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی از این منظر قرار داشته و شاید بتوان آنها را در گروه استان های نیمه برخوردار از نظر توسعه صنعتی جای داد (فیض پور و سامان پور، ۱۳۹۶:۵۹).

نمودار 1 درجه توسعه صنعتی مناطق کشور: 1390 (منبع: فیض‌پور و سامان‌پور،59:1396)

در پژوهش دیگری که توسط آقاجانی (۱۹۸۳) انجام گرفته است، بر اساس شاخص های میزان شهرنشینی، دسترسی به آموزش، بهداشت عمومی و دسترسی به امکانات رفاهی، فقر و توزیع ثروت در میان جوامع اتنیکی میزان محرومیت اقوام غیرفارس نسبت به قوم فارس بررسی شده است. در بخش نتیجه گیری این پژوهش چنین آمده:« نشانه های قابل توجهی از گسترش شکاف بین جوامع غیرفارس و فارس وجود دارد. به عبارت دیگر برخلاف نظریه های رایج، مدرنیزاسیون و صنعتی شدن سبب بهبود توسعه ی منابع میان جوامع اتنیکی نبوده است بلکه نابرابری را نیز افزایش داده است. بنابراین ما در ماهیت ویژه ی مدرنیزاسیون ایرانی به دنبال علل نابرابری بین اتنیکی بوده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که تمرکز سیاسی، سلطه ی زبان و فرهنگ فارسی و تمرکزگرایی در ابتدای فرایند صنعتی شدن نقش زیادی در افزایش نابرابری بین اتنیکی در فرایند مدرنیزاسیون ایرانی داشته است. همچنین در دهه های 1960 تا 1970 میلادی شکاف موجود با رشد اقتصادی متمرکز و شهرمحور تعمیق یافته است، وضعیتی که تنها به واسطه‌ی دسترسی منحصربفرد دولت به درآمدهای فزاینده‌ی نفتی ممکن شده است» (Aghajan, 1983).

محمدزاده و خانی (1397) نیز در پژوهش خود با ارائه‌ی فهرستی از وضعیت گردش نخبگان، وضعیت اقتصادی و شکاف اتنیکی نشان داده اند که کوردها در ایران به لحاظ اقتصادی ضعیف و به لحاظ گردش نخبگان هم برای آن ها در وضعیت بسته قرار دارد. بنابراین شکاف میان کوردها و مرکز در حال فعال قرار دارد.

جدول (1): اقوام ایرانی برحسب مذهب، گردش نخبگان و و ضعیت اقتصادی. منبع: محمدزاده و خانی (1397)

بنابراین ما در ایران با یک وضعیت سلسله مراتبی منطقه ای روبرو هستیم که در آن مناطق فارس و شیعه نشین به لحاظ توسعه یافتگی بالاتر از مناطق اقلیت های زبانی، ملی و مذهبی قرار دارند که کوردستان نیز از این قاعده مستنثنی نیست. از این رو می توان این ادعا را طرح نمود که رابطه ی مرکز با مناطقی همچون کوردستان یک رابطه‌ی استعماری از نوع استعمار داخلی است. در چنین وضعیتی وابستگی اقتصادی مناطق پیرامونی از طریق اقدامات قضایی، سیاسی و نظامی تقویت می‌شود و فقدان خدمات عمومی و استانداردهای پایین‌تر زندگی، ناامیدی را در پیرامون افزایش می‌دهد (اوزکریملی، 1383: 125). بنابراین، هرگاه تفاوت های فرهنگی با نابرابری های اقتصادی تلفیق شوند و به تقسیم فرهنگی کار بیانجامد و علاوه بر این میزان مناسبی از ارتباطات بین اعضای گروه پیرامون با همدیگر وجود داشته باشد، شانس امکان جذب و ادغام جامعه پیرامونی در جامعه مرکز کاهش می یابد و منجر به تقویت هویت اقلیت ملی فرودست در برابر هویت ملی مسلط می-شود. بر اساس تجارب تاریخی در چنین حالت‌هایی امکان شکل گیری یک «ناسیونالیسم پیرامونی» یا جنبش رهایی بخش ملی در پیرامون بسیار محتمل است. در ادبیات مربوط به ناسیونالیسم، ناسیونالیسم پیرامونی به کنش‌ها، احساسات و باورهای ناسیونالیستی مناطق خاص یا واحدهای سرزمینی در داخل یک دولت حاکم اشاره دارد که عموما با مفهوم گسترده‌تر دولت-ملتی که در آن ساکن هستند در تضاد هستند. این شکل از ناسیونالیسم عموما در یک قلمرو متمایز فرهنگی زبانی ظهور می-کند که درجه متفاوتی از توسعه اقتصادی و اجتماعی را دارد و در برابر ادغام یا آسیملاسیون در درون دولت و یا ناسیونالیسم هویت فرادست مقاومت می کنند (Hechter, 2000).

بنابراین فرودستی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کوردها در نبست با دولت مرکزی منجر به شکل‌گیری رابطه‌ی پیچیده‌ای میان آن‌ها شده که در آن اگرچه این فرودستی سرکوب کوردها را درپی داشته اما در مقابل، کوردها از این وضعیت به عنوان عاملی مشروعیت بخش برای تداوم و تقویت جنبش مقاومت در جامعه‌ی خود استفاده کرده‌اند. به طوریکه پس از سقوط جمهوری خودمختارِ کوردستان و کنترل کامل کوردستان توسط حکومت مرکزی، این جنبش در قالب فعالیت های زیرزمینی و مخفی توانست تا زمان انقلاب 1357 به حیات خود ادامه دهد و حتی پس از انقلاب نیز به یک جنبش توده ای در برابر حکومت تازه تاسیس تبدیل شود.


انقلاب 57 و تجربەی اشکال مختلف سازماندهی های مردمی در کوردستان

با وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ و به‌وجود آمدن دوره‌ی انقلابی که در ابتدا همراه با خلاء قدرتِ تثبیت شده در مرکز بود، جامعه‌ی کوردستان از این فرصت پیش آمده دوباره در جهت سازماندهی خود استفاده نمود. سازمان‌های کوردی که پیش از انقلاب به صورت مخفی فعالیت می‌کردند و همچنین گروه‌های غیرحزبی پس از انقلاب به سرعت رشد کردند و شروع به کنترل خیابان‌ها و بسیج مردم و تشکیل انجمن ها و شوراهای محلی کردند. در این دوره مطالبات سیاسی و فرهنگی مناطق پیرامونی مانند کوردستان دوباره در قالب جنبش ملی مطرح شد. سازماندهی جمعی در قالب شوراهای شهر، محلات و انجمن‌های صنفی؛ آموزش به زبان کوردی و مذاکره با نمایندگان دولت مرکزی از جمله فعالیت هایی بود که سازمان های مختلف سیاسی و گروه‌های مختلف مردم درگیر آن بودند. در این دوره ی نسبتا کوتاه که از سال 1357 تا اوایل 1360 ادامه داشت جنبش کوردستان نیز تحت تاثیر شرایط انقلابی بوجود آمده در سراسر ایران و تاریخی که پشت سر داشت دچار تحول شود و اشکال مختلفی از کنش های جمعی جدید و گفتمان های رادیکال را خلق و تجربه کرد. علاوه بر مطالبات فرهنگی و سیاسی مانند حق تعیین سرنوشت در قالب خودمختاری، آموزش به زبان کوردی که با تاسیس جمهوری کوردستان و توسط حزب دمکرات کوردستان ایران مطرح شده بود و در زمره‌ی مهمترین مطالبات جنبش به حساب می آمد، مطالبات دیگری مانند عدالت اجتماعی و حکومت شورایی نیز توسط گروه های چپِ کورد و مشخصا سازمان مارکسیست – لنینیستی کومه له -«سازمان انقلابی زحمت کشان کوردستان ایران» به مطالبات قبلی جامعه ی کوردستان اضافه شد. این سازمانِ تازه تاسیس که رهبران آن متشکل از دانشجویان چپِ کورد بود و اغلب در خارج از کوردستان مشغول به تحصیل بودند در سال های پایانی حکومت پهلوی و به منظور ارتباط با توده های مردم به کوردستان برگشتند و فعالیت های خود را در قالب جمعیت ها و تشکل-های مدنی و صنفی پیش می‌بردند. «آنها از اعضای تعیین کننده نهادهایی مانند «اتحادیه خواستاران حقوق خلق کرد» در مریوان، «جمعیت طرفدار زحمتکشان و دفاع از حقوق ملی خلق کرد» در سقز، «جمعیت طرفدار زحمتکشان و دفاع از حقوق ملی خلق کرد» در بوکان، «ستاد مشترک نیروهای دمکراتیک مهاباد»، «جمعیت مبارزین راه آزادی و مدافع حقوق ملی و دمکراتیک خلق کرد» در بانه، «جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب» در سنندج بودند(قریشی، 1397: 102). امیر حسن پور پژوهشگر و یکی از فعالان چپ در این جمعیت ها درباره ی ضرورت تشکیل این جمعیت ها می گوید:« عده‌ای از فعالین احزاب سیاسی چپ مانند کومله، اتحادیه‌ی کمونیست‌ها و … به این نتیجه رسیده بودند که یک تشکیلات دمکراتیک ایجاد کنند تا فعالین حزبی علاوه بر این که به کارهای دمکراتیک بپردازند برای افرادی که غیرحزبی هستند جایی نیز باشد تا بتوانند در یک محیط سیاسی مناسب و دمکراتیک با این حزب‌ها تماس بگیرند، بدون این که حتی معلوم باشد که چه کسی عضو کدام حزب مشخص است»(حسن پور،2011). صدیق کمانگر نیز به عنوان یکی از فعالان برجسته ی این جمعیت ها نقش جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در سنندج را اینگونه توصیف می کند «در سنندج حاکمیت چندگانه وجود داشت، جمعیت در کارهای اجرائی دخالت می کرد. بسیاری از کارهای مربوط به دادگستری را ما انجام می دادیم. بطور دوفاکتو طوری شده بود که دادگستری نامه‌ها و ابلاغیه های ما را به رسمیت می شناخت پلیس راه هم اگر چه ظاهرا سر جای خود بود، اما عملا کارها را ما انجام می دادیم. نفوذ زیادی بین مردم داشتیم. مسأله‌ی مصادر ه ی زمین توسط مردم که در جریان قیام شروع شده بود، بعد از روزهای قیام ادامه پیدا کرد و مورد پشتیبانی جمعیت قرار گرفت. در تمام ادارات، از بیمارستان گرفته تا اداره ی دارائی و به ویژه اداره ی کار هم‌ توانستیم در کارها دخالت کنیم. استانداری به نحوی دوباره دایر شد، ولی قدرتش در دست ما نبود» (قریشی، 1397: 104). یکی دیگر از تجربه هایی که جمعیت های مردمی در همین دوره خلق کردند، تجربه ی سازماندهی کوچ اعتراضی مردم مریوان به خارج از شهر با ابتکار اتحایه ی دهقانان به رهبری فواد مصطفی سلطانی و شورای شهر مریوان بود. در تیرماه سال 1358 و در اعتراض به حضور نیروهای نظامی در شهر مریوان حدود هفت هزار نفراز مردم(تقریبا نصف جمعیت) این شهر به نقطه ای در خارج شهر کوچ کردند (تهران مصور، 1358: شماره 29). در گزارشی که در روزنامه آینده گان درباره ی این رویداد آمده است شورای موقت شهرکه مستقیما از سوی مردم انتخاب شده بودند اعلام کرده بود «ما با دولت سر جنگ نداریم و تسلیم نیز نخواهیم شد. اگر پاسداران یا ارتش در شهر مستقر شوند، مردم از شهر خارج خواهند شد و شما با شهر بدون سکنه روبه رو می شود» (آیندگان، 13 مرداد 1358). تجاربی از این دست اگرچه مربوط به یک دوره ی نسبتا کوتاه انقلابی بود و نتوانست به یک وضعیت حاکم تبدیل شود، اما در شناخت و افزایش درک مردم از پتانسیل های دمکراتیک درون جامعه ی خود بسیار حائز اهمیت است. بنابراین رخداد انقلاب 1357 در کوردستان منجر به تجربه ی سازمان‌یابی جامعه به شکلی متفاوت از قبل شد. به این معنا که ضمن کمک به ابداع روش های مبارزاتی و سازماندهی جدید برخی از سنت های مبارزاتی قدیم را احیا نمود و بین گذشته و حال پلی برقرار کرد تا حافظه ی تاریخی را بازسازی کند.

از سال 1359 به این سو حکومت مرکزی با اتکا به نیروهای مسلح خود توانست احزاب و سازمان‌های سیاسی کوردستان را مجبور به خروج از شهرها کند و فعالیتِ جمعیت ها و گروه‌های خودجوش مردمی را ممنوع کند؛ امری که منجر به یک دوره ی پانزده ساله ی مبارزه ی مسلحانه میان احزاب کورد و حکومت مرکزی شد. در این سال ها مسئله ی کوردستان صرفاً به عنوان یک مسئله امنیتی و اصلی ترین خطر داخلی تهدید کننده تمامیت ارضی ایران تلقی می شد. حتی در دوران بازسازی پس از جنگ، سیاست دولت هاشمی رفسنجانی در قبال مسئله کورد، با رویکرد امنیتی‌‌اش، ثابت ماند(sharifi dryaz, 2021: 418) به طوریکه تا دهه 1370، «بیش از 200000 سرباز» که 25 درصد از کل نیروهای متعارف ایران را تشکیل می‌دهند، به طور دائم در سراسر مناطق کردنشین مستقر شدند (HRW, 1997). اما تجربه ی جمعیت ها و نهادهای مردمی همچون تجربه ی جمهوری کوردستان در سال 1324 علاوه بر اینکه منجر به تعمیق و توسعه ی جنبش رهایی بخش ملی در جامعه ی کوردستان شده بود به عنوان یک تجربه‌ی اجتماعی به بخشی از حافظه‌ی تاریخی مردم نیز تبدیل شد.


دوران اصلاحات و شکست پروژه‌ی ادغامِ کوردستان

پس از پایان جنگ و به دنبال آن دوره ی موسوم به سازندگی که تا سال 1376 طول کشید، با انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران دوره‌ی تازه ای از روابط کوردها و دولت مرکزی آغاز شد، دوره ای که در ادبیات سیاسی ایران موسوم به دوره ی اصلاحات است. در خرداد ماه 1376، با حمایت گسترده اقلیت‌های ملی و مذهبی یک دولت اصلاح‌طلب با شعارها یی مانند «ایران برای همه ایرانیان»، «توسعه سیاسی»، «جامعه مدنی» و« قانون مداری» به قدرت رسید. تحقق وعده های دولت اصلاحات تا حد زیادی منوط به تقویت جامعه ی مدنی بود که از طریق استراتژی «چانه زنی از بالا و فشار از پایین» پیگیری می شد. این رویکرد جدید به حکومت‌داری و رابطه ی حاکمیت و جامعه، از طرفی برای جریان اصلاح طلب که نسبت به رقیب اصلی خود یعنی اصول گرایان واجد عقلانیت مدرن عمیق تری بود، امکان ادغام سیاسی اقلیت های طرد شده را فراهم می کرد و از طرف دیگر برای کوردها که یکی از گروه‌های طردشده از ساختار قدرت و ثروت در ایرانِ پس از انقلاب بودند و در جریان انقلاب 1357 و چند سال پس از آن نیز به طور فعالانه در عرصه ی سیاست مردمی دارای تجربه‌ی سازماندهی و مقاومت مدنی بودند گشایشی به‌حساب می آمد تا از آن به عنوان فرصتی برای پیگیری دوباره ی مطالبات ملی خود استفاده کنند.

اصلاح طلبان برای دست یابی به اهداف خود به یک جامعه ی مدنی کنترل شده نیاز داشتند تا از طریق آن به نهادهای اصلی قدرت در بالا فشار بیاورند، زیرا نهادهای مدنی توانایی افزایش دادن مشارکت سیاسی در جامعه را داشتند و این عاملی بود که می توانست به تثبیت و تقویت اصلاح طلبان در ساختار قدرت یاری برساند، به همین دلیل از برخی ظرفیت‌های قانون اساسی برای تقویت جامعه‌ی مدنی بهره گرفتند. سازمان های مردم نهاد یا NGO ها از جمله نهادهای مدنی بودند که می توانستند به مسئله ی مشارکت مدنی در قالب موضوعات مختلف پاسخ بدهند، از این رو در دوره ی اصلاحات با شکل گیری این نهادها در مقیاس بالایی روبرو بودیم. بنابراین جامعه ی مدنی پسا انقلابی در کوردستان که بیشتر در هیئت سازمان‌های مردم نهاد تجلی پیدا کرده بود به میدانی برای روبروشدن دوباره ی گفتمان مقاومت کوردی و گفتمان مرکزگرایانه‌ی حاکمیت تبدیل شد. «از نظر گرامشی، جامعه مدنی دارای ذات نامتغیر و ثابت نیست، بلکه فضایی است که به عملکرد اعضایش وابسته است و لذا قابل دگرگونی و تغییر است. به دلیل بی ثباتی فضای جامعه مدنی گاهی ممکن است که به تصرف طبقه یا طبقه هایی غیر مسلط نیز درآید» (سبزه ای، 1386: 97). اصلاح طلبان که خود بخشی از جامعه ی سیاسی (دولت به معنای محدود آن) بودند تلاش می کردند تا از طریق جامعه ی مدنی به گسترش قدرت دولت و سوژه سازی در این فضا بپردازند، یعنی از طریق هژمونی که به نظر گرامشی آمیزه‌ای از زور و رضایت است(بوراوُی،60:1393)؛ اما در مقابل و با توجه به اینکه جغرافیاهایی مانند کوردستان شرایط سیاسی و فرهنگی آن بیش از هر چیز امکان های سوژه گریزی-مرکزگریزی را در خود داشت و حامل سنت های مبارزاتی و سازماندهی اجتماعی بود به اشکال مختلف می توانست از جامعه ی مدنی که متشکل از سنگرها و عرصه های مختلف است برای مقاومت در برابر گفتمان حاکم استفاده کند. وضعیتی که می توان از آن به عنوان فضایی برای بازگشت امر سرکوب شده و احیای مطالبات جنبش کوردی نام برد. در چنین وضعیتی ممکن است یک فراروی از جامعه ی مدنی مدنظر حاکمیت روی دهد، یعنی در جایی که گفتمان حاکم به منظور بهره برداری از جامعه‌ی مدنی شرایطی را برای رشد آن فراهم می‌کند، با چیزی غیر از انتظار خود روبرو شود. به عبارت دیگر آن جامعه ی مدنی که قرار بود صرفا ابزاری برای فشار از پایین برای تفوق اصلاح طلبان بر اصول گرایان باشد راه سومی را در پیش گرفت که فراروی از این دوگانه بود. ارجاع به پیشینه، نگرش و تجربه ی زیسته ی فعالان محیط زیستی کوردستان برای درک تاثیر جنبش ملی کوردستان بر فعالان این عرصه می تواند به طور قانع کننده تری به پذیرش استدلا ل‌های فوق کمک کند. یکی از فعالان محیط زیستی که با او مصاحبه کرده‌ام در این رابطه می گوید:

«ما خانواده ایی هستیم که درگیر مسائل سیاسی بو ده ایم، پدرم قبلا زندانی سیاسی بوده. در مهاباد زندگی می کنم اما از طریق آشنایی با انجمن سبز چیا بود که به فعالیت ژینگه پارێزی (محیط زیستی) روی آوردم. این حوزه به لحاظ امنیتی کم هزینه تر بود. از سال 1390 شروع به فعالیت کردم و با چند نفر در مهاباد ما هم انجمن محیط زیستی تاسیس کردیم».

مصـــاحبــــه شونــــده‌ی دیگری در همیــــن ارتــــباط می‌گــــوید:

«من از همان سن 14 – 15 سالگی به واسطه ی خانواده ام که همگی در زمان انقلاب فعال بودند خیلی زود به سمت کارهای اجتماعی کشیده شدم. وقتی که دانشجو بودم در حوزه ی زنان فعالیت می کردم. اما وقتی که فارغ التحصیل شدم و به سنندج برگشتم وارد کار زیست محیطی شدم»

پیوندی که میان جنبش های کلاسیک (در اینجا جنبش ملی) و جنبش های جدید یا موقعیتی ( در اینجا جنبش محیط زیستی) در ابتدا بحث شد در مورد رابطه‌ی جنبش ملی کوردستان و جنبش محیط زیستی در روژهه لات نیز برقرار است. از طرفی جنبش ملی بخشی از حافظه تاریخی مردم محسوب می شود که در بزنگاه های تاریخی در قالب شعارها، سنت ها و مطالباتش بازمی گردد اگرچه شاید در فرمی متفاوت. از طرف دیگر افرادی که پیشتر در آن جنبش فعال بوده اند و به دلایل امنیتی و بسته بودن فضاهای اجتماعی و سیاسی مجال فعالیت نداشته اند در گشایشی که ایجاد شده دوباره به میدان فعالیت بازمی گردند اما به واسطه ی موضوعات جدید و با اشکال جدیدی از کنش. از این رو در چنین فضایی بود که فعالیت های محیط زیستی در قالب سازمان های مردم نهاد در کوردستان مورد استقبال قرار گرفت و اولین انجمن های محیط زیستی در اواخر دهه ی 1370 شمسی در شهرهای مختلف تاسیس شدند. البته ذکر این مورد هم لازم است که جامعه ی روژهه لات کوردستان در طول سال-های پس از انقلاب 1357 تاکنون به غیر از مقاومت مسلحانه اشکال متفاوت نافرمانی مدنی از جمله تاکتیک‌های غیرخشونت آمیز مانند اعتراض، اعتصاب، مقاومت منفعل و حتی سیاسی و متعارف مانند مشارکت در انتخابات یا تحریم آن را برای پیگیری مطالبات خود به کار گرفته است. اما اینجا سوالی که می توان مطرح کرد این است که چرا در میان فعالیت-های مختلف فرهنگی و اجتماعی فعالیت محیط زیستی در سطح محلی اینگونه مورد توجه قرار گرفت؟ باید گفت، علاوه بر گسترش گفتمان محیط زیست گرایی در سطح جهانی و مشروعیت آن و همچنین توجه دولت به این مسئله (البته به صورت مقطعی) ذکر یک عامل دیگر هم لازم است و آن اینکه در ابتدای شروع این فعالیت ها محیط زیست گرایی هنوز امنیتی نشده بود و فعالان اجتماعی حتی کسانی که لزوما دغدغه های جدی محیط زیستی هم نداشتند چنین می پنداشتند که می توانند در قالب این فرم از فعالیت با هزینه‌ی کمتری به فعالیت های جمعی بپردازند. امری که برای وضعیتی مانند کوردستان که در سال های جنگ و پس از آن نیز میلیتاریزه بوده است بسیار قابل درک است.

یکی دیگر از مصاحبه شــونــــدگان در ارتباط بـــا تــــاسیس اولین انجمن محیط زیستی در شهر سنندج چنین می گوید:

« زمانیکه خاتمی تازه سرکار آمده بود، شاید 1378 بود. یادم هست که چند نفر از دوستانِ پدرم باهاش تماس گرفتن برای اولین جلسه تاسیس «جمعیت کوردستان سبز». جلسه هم در خیابان نمکی سالن شهرداری طبقه دوم برگزار شد من هم که دبیرستانی بودم با پدرم رفتم اونجا و در جلسه شرکت کردم. پدرم در آن زمان کوهنورد بود و با دوستان کوهنوردش اولین جلسه را برگزار کردند. اولین بحثی که در این جلسه طرح شد این بود که نباید اجازه بدیم امنیتی بشه. گفتن میخوایم انجمنی تاسیس کنیم که فقط کارهای زیست محیطی انجام بده. در این جلسه گفتند اولین کار انجمن باید برگزاری کلاس آموزشی باشه در راستای آگاه سازی. یعنی هنوز هیچ کدام از موضوعات مانند آتش سوزی جنگل و غیره نبود …دو نفر از موسسین که من می شناسم، یکیشون در زمان انقلاب فعال سیاسی بوده است ».

در سایت انجمن سبز چیای مریوان نیز درباره ی تاریخچه ی شروع فعالیت شان چنین آمده است:

«انجمن سبز چیا در قالب NGO یا اصطلاح فارسی سمن (سازمان مردم‌ نهاد) در شهرستان مریوان با گرایش فعالیت زیست‌محیطی در سال ۱۳۷۸ توسط آقایان عبدالواحد(هیوا) بوتیمار ، احمد امانی، عبدالله تازیک، کاوه کاوسی و مادح امانی به عنوان اعضای هیئت موسس جهت درخواست مجوز و تحویل مدارک به فرمانداری شهرستان مریوان پایه‌های اصلی آن بنیان نهاده شد»)به نقل از سایت انجمن سبز چیا).

لازم به ذکر است که عبدالواحد(هیوا) بوتیمار از اعضای موسس انجمن چیا به اتهام همکاری با احزاب کوردستان در سال 1385 بازدداشت و پس از تحمل شش سال حبس آزاد شد. همچنین یکی دیگر از فعالان محیط زیستی که سابقه ی زندان به دلیل فعالیت های سیاسی در اوایل انقلاب را نیز دارد و اکنون یکی از فعالان باسابقه ی محیط زیستی استان کرمانشاه است درباره ی آغاز به فعالیت خود چنین می گوید:

«در اواخر دهه ی 70 ما به صورت جمعی تلاش کردیم که این موضوع (محیط زیست) را به شکل گسترده تری پیگیری کنیم و زمینه را برای حضور افراد علاقمند در این حوزه فراهم کنیم. بنابراین در آن زمان ما در اردیبهشت سال 1378 با عده ای از افراد علاقمند صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که انجمنی را تاسیس کنیم، من از آن زمان تاکنون به طرق مختلف درگیر فعالیت های محیط زیستی بوده‌ام» (مصاحبه 28).

با توجه به مصاحبه های انجام گرفته که به برخی از آنها به صورت مستقیم ارجاع داد شد برخی از افرادی که در تاسیس انجمن های محیط زیستی مشارکت داشته اند یا به عنوان اعضای فعال آن ها نقش ایفا کرده اند در زمان انقلاب سال 1357 تجربه‌ی فعالیت سیاسی و مدنی داشته اند و در دوره ی اصلاحات از فرصت پیش آمده برای تداوم فعالیت های خود استفاده کرده اند. این افراد حامل تجربه ی فعالیت های جمعی و سیاسی از دوره‌ی انقلابی اواخر دهه ی 1350 بوده‌اند و در انتقال گفتمان مقاومت به درون جنبش محیط زیستی کوردستان سهیم بوده اند. درهم تنیدگی میان جنبش ملی و جنبش محیط زیستی را همچنین می توان در گفتمان های حاضر در جنبش محیط زیستی روژهه‌لات بیشتر از هر مورد دیگری متوجه شد. حضور گفتمان های «اکوناسیونالیسم«، «اکوسوسیالیسم» و «جامعه ی اکولوژیک» در جنبش محیط زیستی و پیوند این گفتمان ها با گفتمان‌های سیاسی جنبش کوردستان تایید کننده ی این ادعاست .



نتیجه‌گیری

جنبش محیط زیستی در کوردستان به عنوان یک جنبش جدید و موقعیتی که بیشتر بر یک موضوع خاص ( محیط زیست یا ژینگه) متمرکز است در کنار دیگر حرکت های جدید مانند جنبش زنان و حرکت های فرهنگی جهت آموزش زبان کوردی در روژهه لات که دفاع از جامعه در برابر دولت از جمله ی اهداف آنها است را می توان یکی از لحظات جدید در سیر حرکت جنبش رهایی بخش کوردستان روژهه‌لات دانست. بر اساس مرور تاریخی که درباب ظهور و تحول جنبش‌های اجتماعی در کوردستان ارائه شد، می‌توان سه لحظه‌ی مهم در تاریخ این جنبش‌را برجسته و از نظر زمانی به شکل زیر قابل دسته‌بندی است که جنبش های جدید و مشخصا جنبش محیط زیستی را می توان در لحظه ی سوم آن قرار داد. جنبشی که علیرغم پرداختن به یک موضوع جدید مانند محیط زیست اما همچنان مسئله ی کوردستان و مقاومت جنبش کوردستان را با خود حمل می کند و آن را به نحوی متفاوت تکرار می کند.

زمان اول، ظهور سوژه ی مدرن کوردی که در سال 1324 در قالب جمهوری کوردستان در مهاباد خود را تعین می بخشد و سازماندهی در قالب حزب، شکل غالب سازماندهی آن است. زمان دوم، انقلاب 1357 و شکل گیری اشکال نوین سازماندهی جامعه و طرح دوباره‌ی مطالبات ملی و طبقاتی در کوردستان است که علاوه ‌بر سازماندهی حزبی، شوراها و انجمن‌های صنفی نیز به امکان‌های سازماندهی جامعه افزوده شدند. در زمان سوم که وضعیت پسا انقلابی و آغاز دوره ی اصلاحات را شامل می‌شود، محیط زیست به مسئله تبدیل می‌شود وNGO ها به عنوان یک فرم جدید برای فعالیت های اجتماعی در سراسر ایران و کوردستان تکثیر و به فضایی برای عینیت بخشی به کنش های جمعی بدل می شوند. در این زمان سوم گفتمان مقاومت در کوردستان حول موضوعی جدید به نام محیط زیست‌گرایی دوباره مجالی برای ظهور می یابد و در تقابل با گفتمان مرکزگرا در فضای گشوده شده جامعه‌ی مدنی قرار می گیرد. در نتیجه‌ی مقاومت از پایین به دلیل وجود سنت های مبارزاتی پیشین (سیاست مردمی و ایدئولوژی) و وضعیت اقتصادی-فرهنگی یک افزوده‌ای بوجود می آید که امکان فراروی از وضعیت مطلوبِ مورد نظر حاکمیت ( یعنی جامعه مدنی کنترل شده) را فراهم و ما را با ظهور یک امر نو و متفاوت روبرو می سازد که می توان آن را در قالب تکرار مقاوت اما به شیوه ای متفاوت فهم کرد. لحظه‌ا‌ی که در آن محیط زیست‌گرایی ضمن ایجاد پیوند با سنت‌ها، گفتمان و عمل جنبش رهایی بخش کـــوردستـــان محیط زیست یـــا طبیعت را سیاسی می کند و به روش و امکانی جدید برای سیاست‌ ورزی تبدیل می شود.



منابع

اوزکریملی، اموت(1383). نظریه های ناسیونالیسم. ترجمه محمد علی قاسمی، تهران: موسسه مطالعات ملی.

بوراوی، مایکل.(1393). مارکسیسم جامعه شناسانه: همگرایی آنتونیو گرامشی و کارل پولانی. برگردان محمد مالجو. نشر نی.

توفیق، ابراهیم و یوسفی، مهدی. (1400). سیاست فضا و سرایتِ «کورپیرامونی»: پاره هایی درباره ی تهران محوری. در پیرامون مشروطه. تهران: گام نو.

جانستون، هانک (1389). جنبش های نوین اجتماعی و ملی گرایی های کهن منطقه ای در کتاب جنبش های نوین اجتماعی. مترجمان سید محمد کمال سروریان و علی صبحدل. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

فیض پور، محمدعلی و سامان پور، زهره (1396). توسعه صنعتی و محرومیت در مناطق ایران: .1392-1388 فصلنامه تحقیقات جغرافیایی (32)1. صص 63-51.

قریشی،کاوه(1397)،«چند تصویر از یک تاریخ: انقلاب 57 و تجربه ی نهادهای دمکراتیک در کوردستان»،ژورنال ایران آکادمیا، شماره 2، صص 131-78

سبزه ای،محمد تقی(1386)،«بررسی مقایسه ای دیدگاههای هگل،مارکس و گرامشی درباره ی دولت و جامعه ی مدنی»، پژوهش علوم سیاسی، شماره چهارم،صص103-75.

محمدزاده، حسین؛ خانی، سعید (1397). «زمینه های تاریخی و اجتماعی موثر بر شکاف قومی در ایران». مجله مطالعات اجتماعی ایران. (3)12. صص 147-125.

وهابی، مهرداد(1399)،« گرایش ذاتی اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی به تورم و تز نئولیبرالیسم». دسترسی در سایت رادیو زمانه 28 تیر 1399

https://www.radiozamaneh.com/520176

Aghajanian, A. (1983). Ethnic inequality in Iran: an overview. International Journal of Middle East Studies. 15(2), 211-224.

Eagleton Jr, W. (1991). La Republique kurde de 1946, trans. C. Ter-Sarkissian. Brussels:Editions Complexe.

Fadaee, S (2012). Social Movement in Iran- Environmentalism and Civil Society. London: Routledge.

Jwaideh, W. (2006). The Kurdish National Movement: Its Origins and Development. Syracuse.

HRW (Human Rights Watch) (1997). ‘Ethnic minorities’. www.hrw.org/reports/1997/iran/Iran-06.htm#P421_90030.

Martinez-Alier, J.(2002). The Environmentalism of the Poor; A Study of Ecological Conflicts and Valuation. Northampton:Edward Elgar Publishing.

Sharifi Daryaz, M (2021).Minority, State and Nation Kurdish Society in Iran in the Aftermath of the Revolution. In , The Cambridge History of the Kurds, Cambrige University Press.

داگرتنی بابەت